صادقانه بخواهم بگویم ، تابستان را دوست ندارم و مطمینم که این موضوع به hsp بودنم مربوط است . دایما در حال گر گرفتن و عرق کردنم . و هم از گرما و هم از تعریق بیزارم . همیشه دوران مدرسه ( چه دانش آموز بودن ، چه تحصیل ، چه معلمی و چه دوران مشاور بودن خود در مرکز مشاوره دانشگاه) را دوست داشته ام . تابستان همیشه برایم ایامی نامیمون بوده و برنامه های مرتبط و منظم مرا به هم می ریخته است .
چون بسیار حساس هستم ، کنار آمدن با تغییرات تابستانی برایم دشوار است . برنامه ریزی های جدید ، رفتن به مکان های جدید ، دیدن آدم های جدید و خیلی چیزها که دوست ندارم ( همان طور که گفتم از گرما بیزارم و آشپزی کردن و یک ساعت کنار قابلمه ماندن را دوست ندارم ) و همه آنچه در تابستان آرزو می کنم این است که زودتر فصل مدرسه ها فرابرسد .
بخصوص از وقتی که مادر شده ام و نه فقط به خاطر خودم ، بلکه به خاطر فرزند بسیار حساسم ایامی پرتنش را تجربه می کنم . خوشبختانه همسری دارم که نوع کارش اجازه می دهد تا در ایام تابستان گوشه مهمی از کارها را او بر عهده بگیرد . از برنامه ریزی برای گردش و تفریح گرفته تا تقسیم کار برای بازی و مراقبت از فرزندمان و خلاصه هر آنچه تابستان اقتضا می کند .
نویسنده: لوری کانگیلا
مترجم: مینو پرنیانی
