در دورانی که فشارهای مالی کم نیست، بسیاری از ما در دنیایی زندگی میکنیم که هنگام بازنشستگی کم مایهایم. نمیدانم HSP ها در این مورد چقدر دچار دردسر میشوند. یقیناً با اندیشیدن در این باره دچار استرس میشویم. پژوهشها حاکی از آن است که برای شاد بودن لازم است نیازهای اولیه برآورده شوند. این نکته را نیز باید اضافه کرد که پول نمیتواند تغییر چندانی در سطح خوشحالی دراز مدت ما [HSP و غیر HSP] ایجاد کند. ضمناً ما میتوانیم جنبه دیگر امور و نتایج طولانی مدت آن را ببینیم. میتوانیم تخیل کنیم که ثروتمند شدن متضمن کلی دردسر است. پژوهش اخیری که درباره ثروتمندان (بیش از ۲۵ میلیون دلار) انجام شده نشان میدهد که ایشان احساس میکنند که ثروتمند بودنشان مانعی جدی برای شاد بودن و داشتن کودکان شایسته است.
به نظرم HSP ها در شرایط بی پولی بهتر عمل میکنند_ البته با در نظر گرفتن اینکه نیازهای اولیه برآورده شوند. یقیناً ما بیش از دیگران رنج میبریم اگر حداقلها را نداشته باشیم. در نتیجه نگرانی ذهنی ما از نداشتن پول به اندازه کافی در آینده، بیش از آن چیزی ست که در عمل اتفاق می افتد.
شاید بد نباشد بدانید که من و همسر و پسرم بدون اینکه پول چندانی داشته باشیم، دو دهه زندگی کردیم. کاملاً ساده بود. در واقع انتخاب ما چنین بود. و البته در یافتن آنچه میخواستیم، کاملاً خلاق بودیم. در ۱۷ سال اخیر وضعیت مالی ما بهتر شده است و این خوب است. حالا به جای اتوبوس، اگر واجب باشد سوار تاکسی یا اتومبیل امنتری میشویم. اگر اتفاقی افتد، دیگر نداشتن پول چندان آزارم نمیدهد. مکانهای شیک برای زندگی و یا سفر کردن چندان برایم اهمیتی ندارد. از خرید کردن خوشم نمیآید. روزگاری هم که بازنشسته شوم توان آن را دارم که با درآمد کمتری زندگی کنم. به خوبی یادم هست که وقتی جوانتر بودم با چه درآمد اندکی زندگی میکردیم، بدیهی ست که در پیری این کار سادهتر میشود.
مزیت ما در چیست؟
قبل از هرچیز وقتی پولی دستمان میرسد، بخش زیادی از آن را پس انداز میکنیم. همین حالا هم به درآمد کم عادت داریم. چون انتخاب کردهایم که شغلی داشته باشیم که معنادار است، هرچند که درآمد زیادی نداشته باشد. برخی از ما سعی کردهایم اولویت خود را عوض کنیم _پول را بر معنا ترجیح دادهایم _ولی فهمیدیم که برایمان کارساز نیست. برخی از ما ترجیح دادهایم به جای کار تمام وقت، نیمه وقت کار کنیم، چون حساس هستیم یا دچار بیماریهای مرتبط با استرس میشویم. ولی فکر کنم بهتر از دیگران معنای این جمله خردمندانه را میفهمیم که ” زندگی ساده پربرکت است”.
معنویت برایمان مهم است و سکوت و طبیعت از واجبات برای ماست….
به نظرم برای HSP ها پول آنقدری مهم است که بتوان مکانی ساکت و آرام خرید و در سفر بتوان خوابید. زندگی در حومه شهر آنقدر ها هم که تصور میشود، ساکت و آرام نیست. ماشینها و صدای پارس سگها در آن کم نیست. حداقل شبها. زندگی در آپارتمانهای شهری با پنجرههای دوجداره بهتر است. شاید مجبور شوید چند بار جایتان را عوض کنید تا بالاخره جای مناسب را بیابید. اجاره نشین بودن در این حالت بهتر است. چون وقتی جایی را خریدید تغییر آن دشوارتر میشود. ما به بیمه سلامتی نیز نیاز داریم. خوشبختانه بیشتر کشورهای دنیا در این امر امکاناتی فراهم کردهاند. تهیه غذای سالم با اختصاص اندکی وقت کار دشواری نبوده، واقعاً به صرفهتر است. غذاهای گرانتر معمولاً ناسالمترند. در گذشته مردم خود را با موسیقی سرگرم میکردند یا با کتاب خواندن با صدای بلند برای هم و یا گفتگو با هم. ما هم میتوانیم چنین باشیم. سفر برای دیدن عزیزان جزو ضروریات است. اما اگر HSP باشید میتوانید عذرخواهی کنید و نروید. خیلی وحشتناک نیست. به نظر میرسد امروزه مشاغل با درآمد بالاتر به کار بیست و چهار ساعته ظرف هفت روز هفته نیاز دارند. ما به کاری نیاز داریم که برایمان معنادار باشد اما اگر نشد، کار داوطلبانه نیز میتواند خلأ را پر کند.
ترس و حسادت
احتمالاً آنچه مانع از آرامش ما به وقت درآمد اندک میشود، ترس و حسادت است. میتوان حسادت را کاهش داد اگر برای آنچه برایتان مهم است، ارزش قائل شوید و نگاهی به زندگی کسانی بیاندازید که از شما درآمد بسیار بیشتری دارند. این نکته کمک کننده است که شما باغیر HSP هایی که بیشتر مادی به نظر میرسند دشمنی نداشته باشید، شاید برایتان دشوار است که نگاهی به افکار درونی خود بیاندازید. مطمئن هستم که ترس مانع به مراتب بزرگتری است. ما تمامی جوانب و احتمالات آینده را مورد بررسی قرار میدهیم. (دقت کنید که من از واژه تشویش و نگرانی [worry] استفاده نکردهام.) “اگر تورم پیش بیاید چه؟”، “اگر نیاز به مراقبتهای طولانی مدت پیدا کنم چه؟” ” آیا فرزندانم میتوانند دانشگاه خوبی بروند؟” البته من نمیتوانم پاسخگوی این موارد باشم. اما اگر به این موضوع بی طرفانه نگاه کنید، شاید ترستان کاهش یابد.
همیشه به ما گفتهاند باید چه چیزهایی را بخواهیم. هیچ آگهی تبلیغاتی نمیگوید” از طبیعت لذت ببرید _مجانی ست ” یا” لازم نیست از مدی که ما ساختهایم پیروی کنید.” آگهیهای سفر نمیگویند، “دیدن چین خوب بود، فقط من مریض شدم، نه فقط به این دلیل که چینی نمیدانستم و زبان خیلی عجیب غریبی است، بلکه چون هوایش بسیار آلوده است، برنج خوردن اش خسته کننده است، کاری که با محیط زیست میکنند، دیدنش دشوار است. و من از جت لگ چه موقع رفت و چه برگشت خیلی اذیت شدم. ” یا دیدن کشور بلیز در آمریکای مرکزی ارزش دارد به شرطی که از گرما و پشه اذیت نشوید و از فقر مردمش. ”
در کشورهای نه چندان رشدیافته، همیشه باید در گارد باشید. چون در این گونه موارد همواره پول از جایی که هست به جایی میرود که پول نیست. حال چه اصرار کنند کالاهایشان را بخرید، و چه دولاپهنا حساب کنند، چه آدمهای گدای فراوان، و چه جیب برهایی که جیبتان را خالی میکنند. آژانسهای مسافرتی معمولاً این جزئیات را پنهان نگه میدارند و به چاپ نمیرسانند.
بدتر از همه اینکه به ما گفتهاند از چه باید بترسیم: باید چقدر درآمد داشته باشیم تا از خودمان در مقابل اتفاقات و حوادثی که احتمال بسیار اندکی دارد که رخ دهد، محافظت کنیم. آیا این احتمال وجود دارد که زندگیتان مثل بقیه نباشد. باید پادزهر خود را بیابیم. اساساً با در نظر گرفتن اولویت های خودمان. ” نمیخواهم زمان و پولم را این گونه خرج کنم.” “بهش نیاز ندارم”. ” اگر این اتفاق نیافتد چه؟”….
نویسنده: الین آرون
مترجم: مینو پرنیانی