به کودکان آرام و درون‌گرا نگویید «اعتماد به نفس بیشتری داشته باش»

جامعه‌ی ما اشتباهاً فکر می‌کند که اعتماد به نفس یعنی پرحرف بودن و دوست داشتن توجه دیگران. این همان بازخوردی است که از زمان پنج سالگی تا امروز در هر کارنامه و ارزیابی سالانه دریافت …

WhatsApp Image 2025 10 03 at 23.10.00 a3cde255

جامعه‌ی ما اشتباهاً فکر می‌کند که اعتماد به نفس یعنی پرحرف بودن و دوست داشتن توجه دیگران.

این همان بازخوردی است که از زمان پنج سالگی تا امروز در هر کارنامه و ارزیابی سالانه دریافت کرده‌ام:

«می‌خواهم ببینم روی اعتماد به نفس خودت کار می‌کنی.»

«کاش وقتی در کلاس حرف می‌زنی، اعتماد به نفس بیشتری داشته باشی.»

«می‌خواهم وقتی ایده‌هایت را به اشتراک می‌گذاری، مطمئن باشی.»

صادقانه بگویم: این روزها این نوع بازخورد را با کمی تردید می‌گیرم. بعد از بیست سال تلاش — و شکست — برای تغییر طرز فکر، کار، ارتباط و شیوه‌ی بیان ایده‌هایم که آرام و درون‌گرا بود، فهمیده‌ام که هیچ مقدار تشویق معلمان یا مدیرانم نمی‌تواند مرا ناگهان «با اعتماد به نفس‌تر» جلوه دهد. مهم‌تر این که یاد گرفته‌ام لازم نیست مطابق با تصور جامعه از اعتماد به نفس باشم.
اما رسیدن به این نقطه، کار زیادی لازم داشت — و اعتماد به نفسی که به طرز طنزی با این نوع بازخورد آسیب دیده بود، بازسازی کنم. اینجا توضیح می‌دهم چرا باید به درون‌گراها نگوییم «اعتماد به نفس بیشتری داشته باش» و به جای آن چه کار کنیم.

اعتماد به نفس چیست؟
به گفته‌ی مریام-وبستر، اعتماد به نفس یعنی «احساس یا آگاهی از توانایی‌های خود یا اتکا به شرایط خود؛ ایمان یا باور به این که انسان درست، مناسب و مؤثر عمل خواهد کرد؛ کیفیت یا حالتی از اطمینان». این واژه از ریشه‌ی لاتین fidere به معنی «اعتماد کردن» آمده است. بنابراین، اعتماد به نفس یعنی اعتماد به خود داشتن.

توجه کنید که در این تعریف، هیچ اشاره‌ای به دست بالا بردن در کلاس یا صحبت کردن در جلسات نمی‌شود.

در واقع، طبق این تعریف، من به شدت اعتماد به نفس داشتم (شاید گاهی حتی بیش از حد). وقتی تکلیف مدرسه را تحویل می‌دادم، مطمئن بودم که درست انجام شده است. در کلاس سوم به عنوان «ویراستار کلاس» منصوب شدم و هیچ مشکلی نداشتم که اشتباهات گرامری هم‌کلاسی‌هایم را در برگه‌هایشان اصلاح کنم. (حتی اشتباهات املایی معلم کلاس چهارمم را روی تخته هم تصحیح می‌کردم — مطمئنم که از این بابت مرا دوست داشت!)

خوش‌شانس بودم که والدینی داشتم که به من باور داشتند، آرزوهایم را تشویق می‌کردند و نقاط قوت و توانایی‌هایم را به یادم می‌آوردند. مثل بسیاری از درون‌گراها، پر از ایده‌های خلاقانه و رؤیاهای بزرگ بودم و از دنبال کردنشان نمی‌ترسیدم. وقت خود را صرف خلق داستان می‌کردم و فکر می‌کردم آن‌ها بهترین چیزهای دنیا هستند. شعر می‌نوشتم و تصور می‌کردم روزی خوانندگان مورد علاقه‌ام آن‌ها را ضبط خواهند کرد. از مسیر خود کاملاً مطمئن بودم.

پس برای مدتی، این نوع بازخورد را نادیده می‌گرفتم؛ هیچ‌کس کامل نبود، و اگر بزرگ‌ترین عیب من این بود که در کلاس زیاد صحبت نمی‌کردم، می‌توانستم با آن کنار بیایم. من کمبود اعتماد به نفس نداشتم. من ذهنی روشن و اعتماد به نفس نسبت به خودم داشتم.

تا این که دیگر نداشتم.


آیا اضطراب اجتماعی کودک شما را عقب نگه داشته است؟

اگرچه اضطراب اجتماعی با درون‌گرایی یکی نیست، بسیاری از کودکان درون‌گرا این وضعیت دردناک و منزوی‌کننده را تجربه می‌کنند. واقعیت این است که کودک شما می‌تواند مهارت‌های لازم برای غلبه بر اضطراب اجتماعی خود را بیاموزد. این یعنی روزهای مدرسه شادتر، مقاومت کمتر در فعالیت‌های اجتماعی، دوستان بیشتر و اعتماد به نفس مادام‌العمر.


پیام پنهان پشت «اعتماد به نفس بیشتری داشته باش»

با گذشت زمان، مخصوصاً در جوانی، متوجه شدم که این بازخورد درباره‌ی «کمبود اعتماد به نفس» من با فوریت و نگرانی بیشتری همراه است. از من سؤال می‌شد چرا اینقدر آرام هستم — و بنابراین، ظاهراً بسیار بی‌اعتماد به نفس. این تجربیات پیامی واضح به من داد: «با تو مشکلی وجود دارد.»

وقتی چیزی به اندازه‌ی کافی تکرار شود، شروع به باورش می‌کنید. بعد از سال‌ها شنیدن این که اعتماد به نفس ندارم، چون زیاد در کلاس حرف نمی‌زنم یا به شکل مورد نظر معلمان «شرکت» نمی‌کنم، یا با همه‌ی دختران برون‌گرا که در کلاس رقص بدون مشکل جلوی والدین می‌چرخیدند همخوانی ندارم، شروع به باور این پیام کردم: «با من مشکلی هست.»

ناگهان، حس خودآگاهی پیدا کردم. حتی وقتی همیشه احساس می‌کردم در کلاس فعالم و اطلاعات را به شیوه‌ای که برایم مناسب است یاد می‌گیرم، شروع کردم به دیدن این که تنها کسی بودم که تمام ترم دستش را بالا نبرده بود. متوجه شدم همیشه آخرین کسی هستم که در سمینارهای سقراطی صحبت می‌کند، قلبم می‌تپد و صدام می‌لرزد وقتی متوجه می‌شوم همه به من نگاه می‌کنند.

طنز ماجرا این است که شروع به از دست دادن اعتماد به خود کردم — همان عنصر کلیدی اعتماد به نفس. چگونه می‌توانم به خودم اعتماد کنم وقتی فکر می‌کنم اعتماد به نفس دارم، اما در واقع ندارم؟


«اعتماد به نفس» برابر با «پر حرف بودن» نیست

جامعه‌ی ما تصور محدودی از اعتماد به نفس دارد و معمولاً آن را با برون‌گرایی مساوی می‌دانیم: افرادی که در کانون توجه راحتند، با صدای رسا صحبت می‌کنند، در رویدادهای اجتماعی آزادانه حرکت می‌کنند و با وقار به جمعیت سخنرانی می‌کنند. جایی برای درون‌گرایی در این فرهنگ اعتماد به نفس نیست — چه برسد به نوع حساس و مضطرب درون‌گرا که ممکن است صداش بلرزد و پوستش قرمز شود وقتی همه به او نگاه می‌کنند.

با تکرار این که درون‌گراها اعتماد به نفس ندارند و تمایلات طبیعی آن‌ها ضعف است که باید «غلبه» شود، آن‌ها را آموزش می‌دهیم که درون‌گرایی — و به تبع آن خودشان — را منفی ببینند.

امروز، من فعالانه روی بازسازی این احساسات کار می‌کنم، یاد می‌گیرم به خودم بازگردم و درون‌گرایی خود را بپذیرم، اعتماد به نفس خود را بازسازی کنم و ایده‌ی این که اعتماد به نفس باید برابر با پرحرف بودن باشد را تحلیل کنم.

اما گاهی فکر می‌کنم اگر به جای این پیام، کودکی‌ام پیام متفاوتی دریافت کرده بود، اکنون کجا بودم — آیا پیشرفته‌تر، موفق‌تر، شادتر و با اعتماد به نفس و احساس امنیت بیشتر بودم؟ چه می‌شد اگر تشویق می‌شدم تا اعتماد به نفس خود را به شیوه‌ی آرام خود نشان دهم؟


چگونه می‌توان به کودکان درون‌گرا اعتماد به نفس واقعی داد

اعتماد به نفس واقعی یعنی باور و اعتماد به خود. هیچ‌گاه نمی‌توانیم به کودکان آرام و درون‌گرا کمک کنیم تا واقعاً اعتماد به نفس پیدا کنند اگر تنها آن را با توانایی انجام کارهایی بسنجیم که برایشان طبیعی نیست — صحبت کردن، پرحرف بودن و ابراز جسورانه و بی‌پروا.

چند راهکار:

از کودکی درباره‌ی درون‌گرایی صحبت کنید: به کودک توضیح دهید که درون‌گرا و برون‌گرا بودن چه تفاوتی دارد. نشان دهید که هیچ یک بهتر یا بدتر نیست. مهم‌ترین نکته: کودک درون‌گرای شما نیازی به اصلاح ندارد — او همین‌طور که هست کامل است.

به آن‌ها مرزهای سالم بیاموزید: بسیاری از درون‌گراها، از جمله خود من، ایستادن و دفاع از خود دشوار است. اعتماد به نفس واقعی یعنی دانستن زمان گفتن «نه» و زمان مقاومت — به ویژه در برابر استاندارد برون‌گرایی.

نقاط قوتشان را برجسته کنید: درون‌گراها نقاط قوت زیادی دارند؛ حتماً آن‌ها را به کودک نشان دهید و تحسین کنید.

اطرافشان را با پیام‌های مثبت پر کنید: کتاب‌ها و مقالات مرتبط با درون‌گرایی را در اختیارشان بگذارید.

آن‌ها را برای چالش‌ها آماده کنید: کودک شما ممکن است از منطقه‌ی راحتی خود خارج شود؛ این طبیعی و سالم است. به آن‌ها کمک کنید تا برای موقعیت‌های استرس‌زا آماده شوند و نکات صحبت خود را تمرین کنند.

فعالیت‌های مناسب آن‌ها را پیدا کنید: بعضی فعالیت‌ها برای درون‌گراها سخت است. بهتر است علاقه‌مندی‌هایی پیدا شود که واقعاً بتوانند خود واقعی‌شان باشند — موسیقی، باشگاه کتاب، سوارکاری، کمپ هنری و غیره.

به آن‌ها یاد دهید با دنیای برون‌گرا کنار بیایند: درون‌گراها نیازهای متفاوتی دارند و در دنیایی طراحی شده برای برون‌گرایی، باید یاد بگیرند چگونه این نیازها را تأمین کنند.

مهم‌ترین نکته: هیچ اشکالی ندارد که درون‌گرا باشید. درون‌گراها می‌توانند آرام، اما هم‌زمان قوی، با اعتماد به نفس و نیرومند باشند. بیایید این پیام را به کودکان درون‌گرای خود منتقل کنیم و ببینیم چگونه شکوفا می‌شوند.

اثر ترجمه‌شده از [ امیلی باتمر ] توسط [مینو پرنیانی ] منتشرشده در: [مهر ماه ۱۴۰۴ ] | لطفاً هنگام بازنشر، نام مترجم ذکر شود.