بودن در بیمارستان روانی چگونه است؟

از مراجعه به روانشناس و مشاور به ندرت صحبت می‌شود و اساساً هیچگونه حرفی از بستری شدن در بیمارستان روانی زده نمی‌شود. حال ببینیم چگونه است ‌. اکثر ما درباره بودن در تیمارستان (بیمارستان روانی) …

Mental health

از مراجعه به روانشناس و مشاور به ندرت صحبت می‌شود و اساساً هیچگونه حرفی از بستری شدن در بیمارستان روانی زده نمی‌شود. حال ببینیم چگونه است ‌.

اکثر ما درباره بودن در تیمارستان (بیمارستان روانی) نقطه نظرهایی خاص داریم که فیلم‌های هالیوودی تأثیر زیادی در این نقطه نظرها داشته است، وگرنه مگر ما چقدر از بودن در این مراکز مطلع هستیم؟

برای اینکه دورنمایی صحیح‌تر فراهم کنیم، از کسانی که سابقه بستری شدن در بیمارستان‌های روانی را داشته‌اند، پرس و جو کردیم.

چه انتظاری از یک تیمارستان می‌توانیم داشته باشیم؟

تجارب آدم‌ها متفاوت است و هر بیمارستان، درمانگر و روانپزشکی نیز با دیگری فرق دارد. برخی بیمارستان روانی را محلی یافته‌اند که زندگی ایشان را حفظ کرده و برخی نیز تجارب مثبت کمتری داشته‌اند.

همانطور که کلیه موارد متخصص در سلامت روان اشاره کرده است، «بیمارستان روانی درست مثل طیف است که در یک سر این طیف مراقبت‌های مهم و کیفی انجام می‌شود، و آن سر طیف مکانی شلوغ پر از آدم‌های بیمار است و مواردی که بین این دو سرحد هستند .»

تجارب شخصی از بودن در تیمارستان

حال داستان‌های مختلفی درباره بستری شدن در تیمارستان می‌شنوید _واقعیات، باورهای حافظ زندگی، تجارب عجیب و گاهی هم ترسناک.

جنیفر مارشال

جنیفر پنج بار در تیمارستان بستری شد. اکتبر ۲۰۰۸ که به خاطر افسردگی پس از زایمان، آپریل ۲۰۱۰ روانپریشی دوران بارداری وقتی پنج ماهه باردار بود و آخرین بار در سپتامبر ۲۰۱۷ پس از اینکه شریک وی یکباره درگذشت.

مدت بستری شدن‌های پی متفاوت بود، از سه روز گرفته تا مدت زمان‌های طولانی‌تر وقتی که دچار مانیا شد. بودن او در تیمارستان، ساختار خاصی داشت:

  • او و دیگران ساعت ۷٫۳۰ صبح دارو می‌خوردند و ساعت ۹ صبح در گروه درمانی شرکت می‌کردند.
  • ساعت ۱۱٫۳۰ ناهار می‌خوردند و بعد هنردرمانی یا موسیقی درمانی کار می‌کردند.
  • مابقی روز فیلم نگاه کرده یا کارهای هنری خود را انجام می‌دادند.
  • ساعت ملاقات پس از شام بود.
  • همه بین ساعت ۹ تا ۱۰ شب می‌خوابیدند.

این بستری شدن‌ها برای مارشال ضرورت داشت. «چهار بار اول بستری شدم چون دارو نمی‌خوردم. این بستری شدن‌ها کمکم کرد تا بفهمم چقدر دارودرمانی مؤثر است. همینطور اهمیت مراقبت از خود را دریافتم.»

به مارشال اهمیت انجام فعالیت‌های مانند نقاشی یا گوش فرا دادن به موسیقی گوشزد می‌شد. و حالا این کارها جزو فعالیت‌های روزانه وی شده است .

کتی آر دیل

کتی شانزده ساله بود که در بیمارستان روانی اطفال بستری شد. سال‌ها بعد در دو تیمارستان روانی مختلف بستری شد.

«رفتارهای شیداگونه داشتم و دارودرمانی کمکم کرد تا دوباره به وضعیت سالم برگردم.» بعد از دارودرمانی تنظیم رفتارهای شیداگونه وی ترک شد. او ماندن در تیمارستان را برای خود مفید می‌شمرد و البته پر تنش. «به نظرم جایی امن بود و آدم‌های دیگری هم که آنجا بودند مثل خودم بودند. از بودن در آنجا شاد نبودم. اینکه بیمار باشی و کسی باید از تو مراقبت کند، راحت نیست.»

گبی هوارد

گبی در سال ۲۰۰۳ بیمارستان‌های روانی مختلف را مورد بررسی قرار داد تا بالاخره قبول کرد در یکی بستری شود. گبی افکار خودکشی داشت. هذیان و توهم هم داشت و افسرده بود.

«یکی از دوستانم مرا به مرکز فوریت‌های پزشکی برد، در حالی که اصلاً حتی فکرش را هم نمی‌کردم که بیمار باشم.» وقتی هوارد به تیمارستان رفت، شروع کرد به مقایسه کردن آنجا با فیلم‌های هالیوودی که درباره تیمارستان دیده بود. «کمترین شباهتی نداشتند. فرهنگ عامه برداشت کاملاً نادرستی از بیمارستان روانی دارد. نه جای ترسناکی بود و نه مرکز بیدارسازی روحی. جای حوصله سربر و کسل کننده‌ای بود .»

«در تیمارستان واقعی (نه فیلم‌ها) شما آدم‌های کسل را می‌بینید که که دور هم نشسته‌اند و منتظرند ببینند که چه برنامه‌ای را باید انجام دهند یا کی غذا می‌دهند. هیجانی در کار نیست ولی امنیت برقرار است. ‌»

هوارد صراحتاً بر این باور است که بستری شدن در تیمارستان جان وی را نجات داده است. «مشخص شد که من چه بیماری دارم، داروهای درستی برایم تجویز شد و درمان درستی گرفتم. البته ترس‌هایی در وجودم نشست که احتمالاً درمان شدنی نیستند. مثلاً حق خوابیدن و دوش گرفتن بدون حضور دیگران را ندارم به من گفتند که قابل اعتماد نیستم که تنها بمانم. این باعث شد تا برچسب بخورم.»

سوزان گارویچ

سوزان اولین بار زمانی در بیمارستان روانی بستری شد که در سال ۱۹۹۷ از کالج فارغ التحصیل شد. برای او برنامه فشرده‌ای در نظر گرفته شده بود، اما او قصد خودکشی داشت. تا ۲۰۰۴ مدام بستری می‌شد و بعد مرخص می‌شد. حال او خود مربی شده است و بسیار مشتاق کمک به طرح‌های پیشگیری از خودکشی است.

گارویچ شانس آورد که هم از کمک‌های حمایتی دولتی برخوردار بود و هم والدینش مواردی که خارج از کمک‌های حمایتی بود را تأمین می‌کردند. به نظر او کارکنان تیمارستان بسیار مهربان و مراقب بوده و محترمانه برخورد می‌کردند.

چون همیشه در یک تیمارستان بستری می‌شد، تقریباً همه کارکنان او را به خوبی می‌شناختند و او ناچار نبود که مدام داستان خود را باز تعریف کند. «گاهی اصلاً دلم نمی‌خواست که تیمارستان را ترک کنم.» بعد از ترک فوراً در برنامه‌های حمایتی شرکت می‌کرد تا مهارت‌های لازم برای در امان ماندن و حل مشکلات زیربنایی حل نشده را پیدا کند.

به نظر گارویچ ماندنش در تیمارستان، زندگی او را نجات می‌داد. «مکانی را در اختیارم قرار می‌دادند تا جایی داشته باشم و ادامه حیات دهم. امنیتی را فراهم می‌کردند، چون هرچه مرا به سمت خودکشی سوق می‌داد را از زندگیم حذف می‌کردند. مکانی امن که می‌توانستم داروها را بهتر و موثرتر مصرف کنم، درباره تغییرات درمانی صحبت کنم و فقط روی مراقبت از خود متمرکز شویم ….»

گارویچ ضمناً می‌توانست «مهربان‌ترین آدم‌ها» را آنجا ببیند. نظری کاملاً متضاد با فحوای عامه که آدم‌های در تیمارستان را «روانی» می‌دانستند، داشت ‌. اهالی تیمارستان را «همسایه، مادر، پدر، دوست، خواهر برادر و همکار» می‌شمرد. آدم‌هایی که می‌توانستی هر روز با ایشان طبق برنامه مراوده داشته باشی. هرچند که آنان نیز دغدغه‌های خود را دارند. «به نظرم اهالی تیمارستان بسیار مهربان و با توجه بودند و به من امید می‌بخشیدند.»

گارویچ از افسانه دیگری در فحوای عامه گفت که در طی روند درمانی محرمانه ممکن است تجربه شود. در خلال یکی از بستری شدن‌هایش به او شوک الکتریکی (ECT) دادند که البته اجباری در آن نبود. به او پیشنهاد داده شد و او هم پذیرفت.

«اعضای تیم الکتروشوک با من خیلی محترمانه رفتار می‌کردند و این شوک‌ها هم باعث شدند تا خلق بهتری پیدا کرده و تعادل پیدا کنم ..‌»

اگر قرار به بستری شدن شما شد چه؟

اگر بنا بر بستری شدن شما در بیمارستان روانی است یا به شما گفته شده که باید این کار را بکنید، این گونه فکر کنید که تیمارستان نیز یک نوع بیمارستان است. مارشال گفت، «مغز ما هم می‌تواند مانند سایر ارگان‌هایمان بیمار شود و هر از گاهی آسیب ببیند.» به نظر هوارد از دوستان و اعضای خانواده بخواهید که مرتب به ملاقات شما بیایند و دیدارهایشان محترمانه باشد و برایتان چالش درست نکنند. نترسید و با کارکنان بیمارستان برخورد خوب و صادقانه‌ای داشته باشید. اگر بر این گمانید که مثلاً بیگانگان به کره زمین آمده‌اند تا از شما سواستفاده کنند این را به درمانگران بیمارستان روانپزشکی بگویید. درمان یعنی همین. آدم‌ها نمی‌توانند کمکتان کنند اگر صادق نباشید.»

گارویچ می‌گوید، بستری شدن در تیمارستان به منزله شکست خوردنتان نیست، بلکه صرفاً به این معناست که برای زیستن با بیماری ذهنی که دارید، از ابزاری دیگر استفاده می‌شود.»

دیل مشخص کرد که «کلید بهبودی در صبور بودن، همکاری با کارکنان و رفتار کردن به نحوی است که دوست دارید با خودتان رفتار شود.»

هاوارد اشاره کرد که بهبودی وی چهار سال به درازا کشید. «و هنگامی که بهبود بیابید، می‌توانید به دیگران هم کمک کنید. اگر نمی‌خواهید به خاطر خودتان حالتان خوب شود، پس به خاطر دیگران خوب شوید. ما به همکاران، متحدان و آدم‌های تاثیرگذار بیشتری نیاز داریم.

خلاصه

تجربه بودن در بیمارستان روانی برای آدم‌های مختلف، متفاوت است، اما کیفیت مراقبت و حمایتی که از بودن در بیمارستان روانی کسب می‌کنید، در سفر بهبودی‌تان کمک می‌کند. تلاش کنید آنچه در ذهنتان است را با کادر بیمارستان در میان بگذارید و در طی درمان کاملاً صبور باشید.

این را هم بدانید که بستری شدن در بیمارستان روانی به منزله معیوب بودنتان نیست. شما تنها نیستید.

نویسنده: مارگاریتا تارتوکفسکی

مترجم: مینو پرنیانی