بیشتر فرآیند درمانی به مدیریت هیجانات مرتبط است: کمک به بیماران در فهم اینکه احساس واقعیشان چیست، استفاده از عواطف برای ارتقا درمان فرد، یادگیری درباره عواطف و امثالهم. اینجا تمرکز بر استفاده از راهکارهایی ست که مشخصاً برای آدمهای بسیار حساس مناسباند.
توصیههای کلی
این بیماران لازم است بفهمند که چه خوششان بیاید و چه نیاید با توان واکنش قویتر پا به دنیا گذاشتهاند (در نوزادی بچههای نحس میخوانندشان چون عکسالعمل شدیدتری به محرکات ناخوشایند از خود نشان میدهند.) عاطفی باقی میمانند. در مقایسه با دیگران در موقعیت مشابه، اندوهگین، خوشحال، ترسو، کنجکاو و شرمزده بوده و بیش از دیگران میخواهند کنار آدم باشند. عواطف قویتر ایشان الزاماً همواره بروز نمییابد، اما ترجیح میدهند دربارهشان شناخت پیدا کنند تا اینکه از آنها بترسند.
اگر احساس کردید عواطف پنهانی وجود دارد یا لازم است که در فلان موقعیت عواطف نشان دهند، سعی کنید بفهمید این عواطف پنهان نسبت به چه کسی و یا چه چیزی ست و با این کار به بیمار کمک میکنید تا از آنچه در درونش میگذرد بیشتر مطلع شود.
نمیتوانید یک اسب اصیل را به لاکپشت بدل کنید، به همین ترتیب نمیتوانید یک آدم بسیار حساس را به آدمی از نظر هیجانی عادی بدل کنید. وظیفه اصلی این است که کمکشان کنید تا یاد بگیرند که با این ویژگی خود چگونه زندگی کنند، و برای اینکه نسبت به گذشته بیشتر از زندگی لذت ببرند، بر فواید عواطف قوی مثبتی که دارند تأکید کنید. حتی اگر دلیل اصلی مراجعه ایشان به شما اندوه زیاد، ترس، شرمندگی و یا ناراحتی از کسی باشد، باز براین نکات تأکید کنید.
به هر حال تعدیل عواطف به منزله مغلوب کردن عواطف نیست. بلکه به این معناست که در موقعیت، عاطفهای که درست است ابراز شود و شیوه ابراز و درجه ابراز نیز درست باشد. باید فرد شخصاً خواهان ابراز آن به شیوه درست باشد. سرکوب کردن یا منفک کردن عواطف به نحوی که فرد نداند درونا چه میخواهد، برد محسوب نمیشود. در عوض، بسیار حساسها لازم است یاد بگیرند که متخصص در هیجانات شوند. از حساس بودن خود میتوانند در جهت فهم احساسات خود و دیگران استفاده کنند و به راحتی در این امر متخصص شوند. کافی است آن را هدف خود قرار دهند.
نتیجه گیری
آدمهای بسیار حساس همانقدر که در موقعیتهای مثبت قوی قرار میگیرند، در موقعیتهای منفی قوی هم هستند تا همین حالا هم شخصاً راه خود را در مدیریت شرایط انجام دادهاند و بهتر است به ایشان کمک شود تا در این امر متخصص شوند.
چند پیشنهاد برای کنار آمدن با عواطف شدید
بیشتر پیشنهادات ذیل در این باره است که به بیمارانتان یاد دهید کارشناس شوند. همانطور که دارید روی عواطفشان کار میکنید، به بیمارانتان یاد دهید با آنها چه کنند. وقتی بیش برانگیخته میشوید، میخواهید عقب بکشید، اما به بیمارانتان یاد دهید به شما بگویند چه زمانهایی رخ میدهد. به این ترتیب خودشان هم با علائم آشنا میشوند. یکبار که بیمار توانست بر ماجرا فائق آید، آنگاه هردو شما دلیل اصلی به وجود آمدن حس درهم شکستگی را در مییابد. اینگونه خود بیمار نیز میآموزد تا بار بعد به خود کمک کند.
سیاهه عواطف
بعد از اینکه با بیمارتان رابطه خوبی برقرار کردید و آنان نیز به همان اندازه که از عواطف خود میترسند، خواهان کسب شناخت درباره آنها شدند، سراغ عواطف اصلی بروید: ترس، اضطراب، نگرانی، خشم، آزردگی، نومیدی، اندوه، افسردگی، کنجکاوی، علاقهمندی، شادی، خشنودی، رضایت. مستقیماً و جداگانه درباره عواطف اجتماعی بپرسید: جذابیت، تنهایی، غرور، احساس گناه و شرمندگی. آیا میدانند کدام عواطف را بیشتر تجربه میکنند و کدام ها را هرگز؟ میتوانید مشاهدات خود در جلسات مشاورهای را نیز اضافه کنید. توجه ویژهای به شرمزدگی کنید. عاطفهای که دقیقاً به احساس خود ارزشمندی فرد مرتبط است، چون این عاطفه بهقدری دردناک و ترسناک است که معمولاً پشت مکانیسمهای دفاعی قائم میشود: سرزنش کردن، تعکیس، کوچک شماردن، انکار، زیاده خواهی و شهوت داشتن، دوری گزینی اجتماعی و البته خودشیفتگی. بگردید ببینید چرا برخی عواطف از نظر ایشان مورد پذیرش است و آیا گاهی این عواطف را جایگزین عواطف ناخوشایند کردهاند یا نه. معمولاً این عادات در خانه یاد گرفته شدهاند. تشویقشان کنید درباره این عواطف با شما گفتگو کنند.
فواید را به ایشان متذکر شوید
به بیمارانتان کمک کنید تا تمامی عواطف مثبت و قدرتمند و ارزشمندی را که بهواسطه همین ویژگی تجربه کردهاند را به خاطر آورند، و اینکه بسیاری از آدمها چنین عواطف عمیقی را تجربه نمیکنند. در مصاحبههایی که داشتهام متوجه شدهام که بسیاری از آدمهای بسیار حساس از اینکه دارای عواطف پرشور هستند، احساس رضایت میکنند. یکی از مراجعین مرد من تجربه خود در دراز کشیدن زیر درختان مو را اولین خاطره زیبا و خوشایند خود شمارد. از شنیدن اپرا در پنج سالگی گفت، “انگار به بهشت رفتهام ” او بهتمامی نقاط کشور سفر میکند تا در اجراهای زنده واگنر شرکت کند. این مرد با جزئیات دقیق از روز قبل از آمدنش نزد من گفت. آنقدر زیبا و دقیق گفت که هنوز هم آنچه گفته را به خاطر دارم.
گفت به این دلیل از تجارب این چنینی خود با من صحبت کرده که احساس رضایت عمیق خود از داشتن این ویژگی را بیان کرده باشد. البته این را نیز گفت که در کودکی در مزرعهای زندگی میکرده است که دیگران با گفتن اینکه او “زنانه” است، اذیت و آزار میکردند. بالاخره تصمیم گرفت خانواده و مزرعه را ترک کند. تا مدتها بیخانمان بود. تا اینکه بالاخره آدمهای بسیار حساسی چون خود را یافت تا با آنها زندگی کند. عمیقاً ایشان را دوست داشت.
از دیگر فواید چنین واکنشهای عاطفی قوی این است که بیماران میتوانند “رهبر عاطفی” شوند. دیگران بعد از اینکه واکنش یک آدم بسیار حساس را دیدند، معمولاً متوجه میشوند که باید چگونه حس کنند. همه ما روزی با دیدن اینکه میتوان در مراسم سالگرد درگذشت، گریست، یا با دیدن کسی که به یک قربانی کمک کرد شوکه شدیم، ولی یاد گرفتیم که ما هم باید چنین کنیم.
درباره عواطف پیش بینی کننده صحبت کنید
چون به نظر میرسد این بیماران همیشه به نتیجه امور فکر میکنند، معمولاً فراتر از زمان خیلی قبل از آنکه چنین شود به جدایی، شادی، بیماریها و حتی دستاوردها واکنش نشان میدهند. ممکن است غیر حساسها این موضوع را اتلاف انرژی دانسته و بر “زندگی در زمان حال” تأکید میکنند و فاقد سیستم درنگ بهمنظور بررسی هستند.
اگر بیماری اندوهگین است و نمیداند که دلیلش چیست، از ایشان درباره دلیل احتمالی حالشان میپرسم. “ممکنه به دلیل سفری باشه که قراره من برم؟” یا “نمی دونم شاید به خاطر جابجایی که داری، احساس اضطراب میکنی؟”
بیماری قرار بود خواهرزاده ۹ سالهاش برای تابستان نزد او بیاید. بیمار که خودش بچه نداشت، از مدتها قبل از سفر خواهرزادهاش شروع کرد به رفتن پی درمان اضطراب (از هرنوعش از نوع غذایی که باید به بچه بدهد تا اینکه چه خواهد شد اگر خواهرزادهاش از او خوشش نیاید)، شادی، کنجکاوی، خشم، خلاصه هرآنچه که فکر میکرد ممکن است خواهرزادهاش انجام دهد (شکستن گلدان مورد علاقهاش) و اندوه پس از گذشت سه ماه تابستان که خواهرزادهاش نزد مادرش بازگردد و او دیگر تنها بماند. آنچه هردو ما را متعجب کرد این بود که وقتی خواهرزادهاش آمد، بیمار ما کاملاً آرام بود و تمامی ترسهایش ناپدید شدند.
حتماً درباره عاطفه بیمارم که ناپخته به نظر میرسد نظریاتی دارید، اما لطفاً این افراد را غیرمنطقی نخوانید. به جای اینکار موضوع را بهواسطه ویژگی او ببینید. به هر حال خودم درباره نگرانیهایم چنین برخورد میکنم که به خود یادآوری میکنم تا وقتی اتفاقی رخ نداده، نمیخواهم نگران باشم، یا اگر می دانم که حتماً رخ خواهد داد، به خودم می گویم ساعت فلان تا فلان وقت نگران شدنم است. در آن زمان حسابی نگران میشوم ولی نه خیلی قبل از رخ دادن اتفاق.
یادشان دهید تغییر را مدیریت کنند
بخصوص آدمهای بسیار حساس جوان از همکلاسیهای خود تأسی جسته و در شهری جدید کار پیدا میکنند، بعد تازه متوجه میشوند که چقدر این جابجایی دشوار است. خود رفتن بر سر کار تنش زاست، مسائلی چون دیدن آدمهای جدید، یادگیری شیوه کار در یک محل کار، هماهنگ کردن مهارتهای لازم برای موقعیت جدید مضاف بر ماجراست نگرانند که آیا میتوانند از پس ماجرا برآیند یا نه. ضمناً باید با جامعهای جدید، فضای سکونت جدید و محیط جدید نیز سازگار شوند. معمولاً در مقایسه با جایی که بزرگ شدند، در جای جدید حمایت اجتماعی کمتری دارند و بسیار بیشتر از آنچه فکرش را میکردند دلتنگ موطن خود میشوند. همانطور که قبلاً اشاره کردهام، هر تغییری نیازمند از دست دادن چیزی ست و هر از دست دادنی تأثیر منفی در پی دارد، و این در رابطه با آدمهای بسیار حساس مصداق بیشتری مییابد. آدم بسیار حساس برای هضم این از دست دادن به زمان نیاز دارد. معمولاً حتی آنان که در حیطه عواطف بسیار مسلط هستند نیز از مدتزمان جایگیری در شرایط جدید متعجب میشوند.
در رابطه با بیمارانی که قصد اجرای تغییرات بزرگ را دارند، حال چه تغییری خوشایند چون ازدواج باشد یا بازگشت به خانواده برای پرستاری از والدین بیمار، هشیار باشید.
کمکشان کنید دریابند نسبت به فشاری که قرار است به ایشان وارد شود، آگاه باشند. در رابطه با والدین بیمار نیز شاید لازم شود از کمکهایی که احیاناً دور و بر بیمار وجود دارد استفاده شود. ضمناً باید از هیجانات زیادی که دوروبریها چه به واسطه خوشحالی از ازدواج و چه اندوه از بیماری یا فوت عزیزان جلوگیری شود.
هنگام سازگار شدن با یک موقعیت جدید، لازم است موارد پیشین را در ذهن زنده نگه داشت، نه اینکه دچار اندوه شد که باعث در هم شکستگی میشود. کمکشان کنید یاد بگیرند که اندوه، حتی تلخترینشان را میتوان زنده نگه داشت.
یک آدم بسیار حساس از اینکه هرازچندگاه به جامعه پیشین خود بازگردد، از دانشگاه به خانه برگردد، به خانه قدیمی خود سر بزند، یا دنبال دوست “گمشده” اش بگردد، منتفع میشود. با اینکار به ذهن عاطفی خود یادآور میشود که مکانهای مورد علاقهاش همچنان سرجای خود هستند و تماس با آنها امکان پذیر است، و همزمان این را نیز دریابد که تغییر و در نتیجه فقدان واقعیت دارد.
درباره حمایت اجتماعی صحبت کنید
پستانداران معمولاً در گروههای حداقل دو تایی زندگی میکنند تا بتوانند عواطف خود را تنظیم کنند. گرچه بودن در کنار دیگران میتواند برای بسیار حساسها محرکات زیادی ایجاد کند، اما در عین حال میتواند تسکین دهنده باشد. خوب گوش کنید و ببینید که آیا این افراد از حمایت اجتماعی کمی برخوردارند، یا شخصاً با آزار دادن دیگران، آنان را از خود میرمانند. اگر از حمایت اجتماعی کمی برخوردارند، دلیلش را جویا شوید. شاید فکر میکنند اگر حمایت دیگران را بخواهند، باعث ناراحت شدن ایشان میشوند. برایشان جا بیاندازید که خود ایشان از کمک به دوستانشان خوشحال میشوند، پس چرا دوستانشان نخواهند که به ایشان کمک کنند.
آن عدهای از ایشان نیز که درست یا غلط دوستان را از خود رماندهاند، باید بیاموزند که قبل از ابراز کردن خود اندکی حمایت از چند نفر بخواهند و صرفاً به یک نفر متکی نباشند،. مخصوصاً چند دوست بسیار حساس بیابند که ایشان را با گفتن اینکه زیادی حساسی یا زیاده واکنش نشان میدهی، سرزنش نکنند.
برای بسیاری از بیماران فقدان ارتباطات انسانی، تنظیم عواطف را غیرممکن میسازد و بخش عظیمی از مشکلاتشان نیز همین است، و به همین واسطه تنظیم نکردن عواطف از نظر ارتباطات انسانی ضعیف هستند _سیکلی معیوب شکلگرفته است. در نتیجه شما به احتمال خیلی زیاد تنها کسی هستید که از بیمارتان حمایت اجتماعی میکنید که البته بسیار مهم است. از آنجایی که بیماران حواسشان به جزئیات هست و متوجهاند که دیگران چه حسی دارند، تصمیم بگیرید که مایلید هنگام برقراری ارتباط با شما، احساس کنند که چگونه حسی دارند. آیا حس میکنند که آرام هستید، در امان و راحت هستید؟ آیا میتوانید کمکشان کنید؟ یاد بگیرند که هنگام ارتباط دوستانه با دیگران، لازم است چه حس و حالی داشته باشند. چگونه از دیگران درخواست کمک کنند و چگونه آنچه میگیرند را بپذیرند.
برگرفته از کتاب روان درمانی و آدم بسیار حساس نوشته الین آرون
ترجمه مینو پرنیانی (در حال انتشار)