درونگراها تیزهوش و خلاق هستند، اما ممکن است احساس کنند که قادر به برداشتن گامهای بزرگی در زندگی، مثلاً راه اندازی حرفهای برای خود و یا نوشتن یک کتاب نیستند.
پدربزرگ من آدم جذابی بود، همیشه کلی قصه و داستان بلد بود و موقع تعریف کردن قصهها لبخندی برلب داشت و چشمانش برق میزد. آنقدر قصههایش را برایمان تعریف میکرد که از حفظ میشدیم. به شدت تحت تأثیر داستانهای اسطور ای او قرار میگرفتم.
یکی از قصههایی که تعریف کرد و بسیار دوست داشتم، درباره مردی بود که خوکی بسیار چاق و چله داشت. روزی خوک را میفروشد ولی یک تکه از ران آن را برای خودش نگه میدارد تا بخورد. ولی لقمهای بسیار بزرگتر از دهانش بود. من نمیتوانم مثل او داستان را تعریف کنم. هرگز نمیتوانم. نه به این دلیل که گیاهخوارم، بلکه به این دلیل که درونگرا هستم، نمیتوانم مثل او بامزه تعریفش کنم.
چرا درونگرایان در برداشتن گامهای بلند زندگی مشکل دارند؟ دورانی که به عنوان مربی درونگرایان کار میکردم، متوجه شدم که تمایل به محتاط بودن مختص من نیست. بسیاری از درونگرایان که با ایشان برخورد داشتهام بسیار باهوش، توانمند و خلاق هستند، با این حال احساس میکنند که قادر به برداشتن گامهایی بلند در زندگی، مثلاً راه اندازی یک شغل نوشتن کتاب، یا حتی ترک یک ارتباط سمی نیستند. قبل از اینکه یک گام به جلو بردارند، ممکن است احساس کنند که نیاز دارند از تمامی جزئیات پیش رو مطلع باشند.
چرا این طور است؟
از نظر علمی: درونگراها و برونگراها عملکردی متفاوت دارند، چون با هم فرق دارند. درونگرایان در مقایسه با برونگرایان بیشتر از آنکه صحبت کنند، گوش فرا میدهند، بیش از آنکه عمل کنند، فکر میکنند. برای بسیاری از ما ” آدمهای ساکت”، پرهیز کردن، نشات گرفته از عمیقاً فکور بودنمان و بیزاری ما از تعارض است. این بیزاری ممکن است آنقدر ناخوداگاهانه باشد که از رفتن به دنبال آنچه میخواهیم بپرهیزیم، چون میترسیم باعث اذیت و آزار دیگران شود.
اما اگر قصدمان پرش باشد، باید یاد بگیریم که متجلی کردن بهترین وجه خودمان، اجتمال اینکه بتوانیم به کسی در دنیا کمک کنیم را افزایش میدهد. اصلاً برای چه اینجا هستیم؟
درونگرایان عزیز وقتش رسیده تا به ران خوک چاق و چله خود گازی بزنیم.
از خود بپرسید آیا صحت دارد؟
اگر درونگرایی هستید که درهم شکستهاید و هم اینک مشغول روبراه کردن حال خود هستید و نمیدانید که باید چه کنید، از شما میپرسم: آیا صحت دارد؟ هر پلشتی و تاریکی که هست، رویتان را از آن برگردانید و عینی باشید. آن صدای حقیر و ضعیفی که درون سرتان به شما میگوید که خیلی بدبخت هستید را رها کنید. آیا از مهارتهای لازم برای انجام کاری که مایلید انجام دهید، برخوردار هستید؟ آیا هرگز تا پیش از این کاری مشابه با آن انجام دادهاید؟ در زندگیتان تاکنون شده که کاری به همین دشواری را آغاز کرده باشید و به ثمر رسیده باشد؟
آیا صحت دارد؟ سؤال مانتراگونه من شده، هم برای خودم و هم برای تمام کسانی که شانس راهنمایی ایشان را داشتهام. ممکن است همه ترس و اضطراب شما با این پرسش خاتمه پیدا نکند (به نظرم اگر خاتمه یافت، پس حتماً گام بزرگی برنداشتهاید) اما گام خوبی برای ارتباط گرفتن با خودتان است و فهم این نکته که از پس آن برخواهید آمد. حقیقتی که با این پرسش از آن پرده برخواهید داشت. این است که ترستان هرگز واقعی نیست، پس فقط لازم است نقشهای بچینید و رو به جلو حرکت کنید.
قدمی بردارید که بقیه کارها را سادهتر میکند
یکی از ابزارهای مورد علاقهام هنگام هراسان شدن، پرسیدن سؤال دیگری ست که از کتاب گری کلر “یک امر” وام گرفتهام. سوالی که از او پرسیده میشود، همانی ست که وقتی مراجعینم احساس میکنند به بن بست رسیدهاند، از ایشان میپرسم:
چه کاری میتوانید بکنید که مابقی امور را برایتان سادهتر ساخته و یا اصلاً آن را غیر ضروری میکند؟ به عنوان درونگرا، میتوانیم به یک هدف نگاه کنیم و همه چیز را ببینیم: همه چیز را با تمامی جزئیات مرتبط با هدف، حتی با ناممکنترینان ها را. به هرحال، موضوع کلیدی، برداشتن گام اصلی است، گامی که بقیه موارد را سادهتر میکند. مثلاً فرض کنیم که قصدتان چاپ کتاب است. اما کل فرآیند یافتن یک ناشر و نامه نگاری با ایشان بسیار دشوار به نظر میرسد. شاید خیلی وقت است که میخواهید کتاب بنویسید (سالهاست!) ولی به نظر میرسد که چرخهای این اتومبیل حرکت رو به جلویی نداشته است. به این فکر کنید که همین امروز چکار میتوانید بکنید که شما را یک قدم به اهدافتان نزدیکتر کند. مجبور نیستید تمامی گامها را بشمارید. فقط اولین گام را بردارید. شاید بتوانید در اینترنت به صورت آنلاین دنبال ناشری بگردید که او هم دنبال نویسندهای ست. منظورم این نیست که این بخش سادهترین کار است. تفکر عمیق برای بسیاری از درونگراها محرکی قوی است و به همین خاطر است که ما برنامه ریزی شدهایم تا به هر موضوعی از تمامی جوانب بنگریم و همین کمکمان میکند تا فهرستی درست کنیم از کارهایی که لازم است انجام دهیم. گاهی فقط به این خاطر که ببینیم کدامیک بر دیگری رجحان و الویت دارد.
به این ترتیب متوجه میشویم که انجام کدام تکالیف مناسب و کدامیک از اساس غلط است.
ولی به خاطر داشته باشید حتی اگر کاری اشتباه کردید، باز به هرحال توانستهاید که یک گام به هدفتان نزدیکتر شوید، چون از اشتباهات خود درس میگیرید و یاد میگیرید که باید از مسیری دیگر پیش بروید. اگر هم گام اول خود را درست برداشتید، نوبت گام بعدیست و الی آخر. پاداشی که در ازای آن دریافت میکنید این است که اگر گامی را در آرامش و سکوت طی کنید، آنوقت میتوانید به توانایی درونگرایانه تان بیاویزید. همین است، فقط یک گام و بعد دیگری. این گونه ران خوک پروارتلن را تکه تکه کرده و میخورید.
ساده است، گرچه آسان نیست.
آخرین نکتهای که میخواهم شما را متوجه آن کنم، کنار گذاشتن تجزیه و تحلیل هنگام تغییر است. این امر برای ما درونگرایان که دائماً در حال تجزیه و تحلیل هستیم، کارساز است.
میخواهید یک تکه بزرگ از گوشت را به دهان بگذارید ولی میترسید و احساس فلج شدگی میکنید؟ از راهنمایی گرفتن نترسید. واقعاً بر این باورم که درونگرایان که قدرت خود را بازستاندهاند، دنیا را از حالت و شرایط فعلی بدی که دچار آن است، نجات خواهند داد.
ما تلاش میکنیم تا برای خود زندگی بهتری بسازیم، ولی راه میانبری وجود ندارد. بله، ابزار هست، راهنما هست، ولی تغییرات مناسب فقط زمانی رخ خواهند داد که بپذیرید خود را ارتقا بخشید.
ساده است، اما آسان نیست و شما از پس آن بخواهید آمد. مطمئنم که میتوانید.
نویسنده: آنجلا شنک
مترجم: مینو پرنیانی