درهایی که محکم به هم کوبیده می شوند . دیوارهای نازک پوست کاغذی . غریبه هابی که فریاد می زنند و همسایه هایی که سوت زده ، آواز می خوانند ، سوهان روح آرتور شوپنهاور و مایه هلاکت وی بودند . وقتی در میانسالی با سگ پودل مورد علاقه اش به مرکز تجاری فرانکفورت رفت ، آنجا بود که سروصدا را مورد انتقادی سخت قرار داد و آلودگی صوتی را بدترین دشمن هر انسان فکوری شمارد .
اقامه دعوی بر علیه سروصدا ساده بود : یک ذهن متعالی تنها در صورتی می تواند افکار فوق العاده ای داشته باشد که بتواند روی موضوعی متمرکز بماند .همان طور که آینه مقعر نور را بر یک نقطه متمرکز می کند . همانطور که اگر یک ارتش قدرتمند سربازانش دچار هرج و مرج شوند ، تار و مار می شوند ، ذهن متعالی نیز هنگامی که انرژی اش به واسطه هر عاملی از جمله سروصدا دچار پراکندگی شود ، به یک ذهن پیش پاافتاده تبدیل می شود و هیچ چیز نمی تواند به اندازه سروصدا ، این آشفتگی را ایجاد کند .
در مقابل سروصداهایی که شوپنهاور در قرن نوزدهم متحمل شده و از بابت آنها گله مند بود ، سروصداهایی که ما در قرن بیست و یک متحمل می شویم ، صدای جت ، مته های سوراخ کننده سنگ ، سیستم های تهویه هوا ، گرمایش ، ترافیک در خیابان ، گوشی های همراه ، بوق ، سالن های غذاخوری شلوغ ، سالن های ورزشی به مراتب برای اهل تفکر غیرقابل تحمل تر است آیا سروصدای به مراتب بیشتری که ما امروز تجربه می کنیم ، می تواند بر فعالیت شناختی ما اثرات منفی داشته باشد ؟
به نظر شوپنهاور سروصداهای محیطی توجه ما را پراکنده می کند ، حالا هرچقدر هم که اراده کرده و خواهان متمرکز کردن توجه خود باشیم .
ارتباطی که با محیط اطراف خود داریم طی میلیون ها سال دگردیسی داشته و مغز ما از زمانی که انسان اولیه بودیم تا زمان حال متحول شده است . هروقت که در خیابان صدای داد و فریاد یا بوق یا جیغی شنیده می شود ، ذهن خودآگاه ما ممکن است آن را نادیده بگیرد ، اما آن ذهن دیگرمان ( ناخودآگاه) طوری رفتار می کند که انگار ماییم که در خطریم . در فرهنگ آمریکایی حساسیت به صدا نوعی ضعف و خوشی کش شمرده می شود . نسبت به کسانی که درباره سروصدای خیابان ، خانه ، میهمانی ، استادیوم ، ساحل شکایت دارند ، گفته می شود : « تحمل کن ، ریلکس باش ، خوش باش .» اما شواهد علمی نشان می دهد که سروصدا باعث تضعیف جسمانی می گردد . گزارش اخیر سازمان بهداشت جهانی که دربارهی سروصداهایی محیطی به چاپ رسیده ، برآورد می کند که سالیانه یک میلیون نفر در اروپای غربی سلامتی خود را به این دلیل از دست می دهند که در معرض سروصدا قرار گرفته اند . فقط آلودگی هواست که از آلودگی صوتی کشنده تر است .
آیا پیش شرط دموکراسی سکوت است؟ دادگاه عالی فرانکفورت پیشنهاد می دهد که بله باید چنین باشد. سکوتی که مشوق گوش دادن به دیگران و مبتنی بر همکاری است. سکوتی که فرد را نسبت به پذیرش دنیای پیرامون پذیرا می کند.
احتمالا وقتی شوپنهاور به جای زندگی در روستا، انتخاب کرد که در شهری بزرگ زندگی کند، همين را مدنظر داشت. احتمالا او هم تمایل داشت تا جای ممکن مشاهده گر زندگی باشد و احتمالا وقتی به فرانکفورت رفت، یادش نبود که باید گوش گیرهایش را همراه داشته باشد. سگ پودل وی نیز که همراهش بود هم به احتمال زیاد بیش برانگیخته شده و به همه چیز پارس می کرد. شاید شما ندانید که شوپنهاور عاشق فلوت زدن بود، البته بعد از اینکه می نوشت.
بیشتر کسانی که جویای آرامش هستند، نمی خواهند که هیچ صدایی وجود نداشته باشد، بلکه می خواهند فرصتی داشته و صدای افکار خود را بشنوند.
نویسنده: جورج پروچینک
مترجم : مینو پرنیانی