میگه با یک مار دوست شدم !
اول فکر کردم شوخی میکنه اما ….
_روزی که پیداش کردم مجروح بود . با یک سنگ زده بودند که بکشنش ، اما دمش فقط زخمی شده بود. منم نجاتش دادم . کردمش تو یک شیشه و قورباغه و هرچی که دستم برسه میدم بهش. وقت هایی هم که تنها میشم باهاش حرف میزنم.
_گناه داره ، غیر اینکه خطر داره ، ولش کن !
_هنوز حرف هایی هست که نگفتم !
_ از کجا میدونی که سمی نیست ؟
_صدای زیادی درمیاره .
_ای وای ، پس مار رنگیه !
_دوستمه !
_مگه دوست قحطیه ؟
_آره !