رختخواب مرگ

پرسید : چرا هر روز می نویسید؟ سرم را انداختم پائین و گفتم : شاید چون فکر می کنم که ممکنه دیگر فرصت نباشه ! ذهنم بُل گرفت که ببین چی فکر می کنند ! …

پرسید : چرا هر روز می نویسید؟
سرم را انداختم پائین و گفتم : شاید چون فکر می کنم که ممکنه دیگر فرصت نباشه !
ذهنم بُل گرفت که ببین چی فکر می کنند ! من که گفتم ننویس ! بیکاری می نویسی … کی اهمیت میده ….
می نویسم ، چون شاید به درد یکی بخوره ، تازه ، چون هر شبی که می خوابم به خودم میگم ، شاید این رختخواب مرگ تو باشه و فردا صبح دیگه بیدار نشی . صبح که باز بیدار میشم ، میگم خوب ، دیروزم را چطور زیستم ؟