سندرم پیترپن یعنی آسیب دیدگی از وابستگی و ترس از وابستگی مجدد. واکنشی ست برای محافظت از خود در برابر رنج بردن. احتمالاً در دوران کودکی متحمل رنجی شدهاید (مثلاً کمبود عاطفی یا نبود یکی از والدین) که هنوز آن را درمان نکردهاید. برای اجتناب از رنج بیشتر، شاید کاری کنید که ارتباط به سرانجام نرسد، و یا به محض شروع خاتمه یابد و برای خودتان توجیهاتی هم بیاورید که چرا از ازدواج و تعهد فرار میکنید، مثلاً اینکه کاری میکنند که در راستای محدود کردن آزادی شماست یا اینکار را میکنید تا آسیب عاطفی نبینید. با اینکار در موقعیتی بینابینی میمانید و هیچوقت احساس شادی یا غم کامل نمیکنید.
نقاب با اعتماد بنفس بودن، رها بودن و ماجراجویی زدهاید، اما ورای آن، میترسید کسی که با او هستید شما را به تمامی نپذیرد، که احتمالاً به دلیل پذیرا نبودن مادر یا پدرتان در روزگار خردسالی و نوجوانی شما بوده است. این ترس اجازه نمیدهد که قلب خود را به تمامی به کسی داده و یا متعهد به ارتباط باشید. در عوض همیشه آماده خداحافظی کردن هستید و فرصت عاشقی را از دست میدهید.
اگر بخشی از شما وقتی در آستانه عاشق شدن هستید، عقب نشینی میکند، یعنی در حال واکنش نشان دادن به آسیبهای جدی هستید که در گذشته دیدهاید. به همین خاطر است که گردآگرد خود را از آدمهایی پر میکنید که واقعاً علاقه چندانی به ایشان ندارید یا با کسانی که واقعاً دوستشان دارید، ارتباطتان را بهم میزنید. این گونه احساس امنیت بیشتری میکنید.
اگر خواهان شفا دادن این زخم هستید، و میخواهید وارد مرحله مردانگی و زنانگی شوید، باید اعتماد به خود را پرورش دهید. در وجود هر پیترپنی، ترس عمیق از رها شدن نهفته و مادام که هیچ ضمانتی برای پایداری دائمی یک ارتباط عاشقانه وجود ندارد، باید به خودتان اعتماد کنید تا صرف نظر از هر اتفاقی که برایتان می افتد، حالتان خوب باشد.
برای ایجاد اعتماد به خود، باید خود را در شرایطی قرار دهید که توانایی عاطفیتان مورد آزمون قرار گیرد. تا وقتی که سعی نکنید، نمیتوانید بفهمید چند مرده حلاج هستید.
بخشی از دلیل اینکه احساس میکنید گیر افتادهاید این است که ناخوداگاهانه از موقعیتهایی که ممکن است گرفتارتان کند، دوری میکنید. ولی ماجرا از این قرار است که رشد کردن در همین شرایط رخ میدهد و از همین روست که پیترپن تصمیم میگیرد از سرزمین ناکجاآباد بیرون رفته و آنجا رشد کند. فقدان نیز مانند عشق میتواند کمکتان کند تا مردانه یا زنانه شوید. باعث میشود از بسته بودن درآمده و باز شوید. اگر از احساساتتان دوری کنید و از عدم امنیتتان فرار کنید، هرگز قادر به برقراری ارتباطی پخته نخواهید شد، چون عشق همین کار را میکند، آینهای در برابرتان قرار میدهد تا عمیقترین زخمهایتان را مشاهده کنید. اگر میخواهید ناکجاآباد را ترک کنید، باید نقاب از چهره بردارید و با رنجتان خلوت کنید (با مشاور یا درمانگری که میتواند در گذر کردن از این بحران کمکتان کند، همراه شوید).
یکی دیگر از کاتالیزوری رشد عاطفی مواجهه با مرگ است. برخی از پیترپن ها از مردن میترسند و همین توضیح میدهد که چرا جذب آدمهای کم سن و سالتر میشوند، حس خودبزرگ بینی و اجتناب از پذیرش مسئولیت. رشد کردن به پیرشدن منجر میشود. یافتن هدفی پرمعنا، یا چیزی خارج از وجودتان است، به این ترتیب قادر میشوید ذهنتان را خاموش کرده و صلح و آرامش و اخلاقیات را در خود پرورش دهید.
متعهد شدن و متأهل شدن و رهایی از سندرم پیترپن به این معنا نیست که دیگر به شما خوش نخواهد گذشت. به این معنا نیست که آزادیتان را از دست خواهید داد یا دیگر ماجرایی در زندگی خود نخواهید داشت. وقتی متوجه شوید که ناکجاآباد حکم زندان را برای پیترپن دارد، و امکان اینکه زندگی را به تمامی در آغوش بگیرد، خواهید دید که آزادی در تعهد است.
نمیخواهید قبل از اینکه مهلتتان تمام شود، آن را تجربه کنید؟
زخم خود را شفا دهید. اعتماد به خود را افزایش دهید، خود را به روی عشق بگشایید.
نویسنده: ناشناس
مترچم: مینو پرنیانی