به جای متمرکز شدن بر آنچه فرزندتان نیست، مثلاً استاد سخنرانی، بر آنچه هست متمرکز شوید.
وقتی خردسال بودم گاهی شبها با این آرزو به خواب میرفتم کهای کاش والدینم بدون اینکه من چیزی بگویم بیشتر مرا درک میکردند. بله من درونگرا بودم و اغلب اوقات کسی درک درستی از من نداشت. امروزه برای والدینی که فرزندانی مانند خود دارند، موضوع مثل آب خوردن است اما وقتی والدین برونگرا هستند، درک نیازهای فرزندان درونگرایشان دشوار است. در نتیجه این جا همه آن چیزهایی که آرزو میکردم ای کاش والدینم میدانستند را برایتان نقل میکنم. آن زمان نمیتوانستم واژههای درست را پیدا کنم، اما حالا میتوانم. امیدوارم این فهرست برای والدین یاریگر باشد.
شش موضوعی که باید بیشتر اوقات به فرزندان درونگرایتان بگویید
۱. «حتی وقتی نمیتوانی حرف بزنی، درکت میکنم.»
باید بتوانید سکوت که زبان مورد علاقه یک درونگراست را بشناسید. از نظر درونگرا حرفی که به اجبار زده شود یا سوالی که به اجبار پرسیده شود، خوشایند نیست. در نتیجه اگر فرزندی درونگرا دارید، ایده آل این است که هروقت دوست داشت و راحت بود حرف بزند، نه اینکه مجبور به حرف زدن شوند و شما باید بتوانید این موضوع را درک کنید .
در طی بیست سال عمری که در کنار خانوادهام داشتهام، هرگز نتوانستم این جمله را بر زبان آورم که مادر بغلم کن. اما او به نوعی همیشه این موضوع را میدانست که چه هنگامی من به آغوشش نیاز داشتم. باور کنید که آن بغل کردنها برایم یک دنیا ارزش داشت. حال که به عنوان بزرگسال به گذشته نگاه میکنم، به ندرت یادم هست که والدینم برایم چه هدایای مادی گرفتند، اما خوب یادم هست که چگونه بدون اینکه حرفی بزنم مرا درک میکردند. توجه به علایم غیرکلامی و زبان بدنی کودکتان بسیار کمک کننده است. ضمناً با این کار اعتماد را در وجودشان جایگیر میکنید و هرگونه حس غیرخوب و بدی که از بابت ساکت و آرام و مورد بدفهمی قرار گرفتن در وجودشان هست، از بین برود.
۲. «هیچوقت تنها نیستی، همیشه بهترین دوستت هستم.»
وقتی خردسال بودم یکی از بزرگترین چالشهایم تعامل با همکلاسیهایم بود.
با اینکه دلم میخواست با دیگران دوست باشم اما نمیتوانستم. حتی فکر کردن به این که در مجاورت با دیگران باشم، باعث میشد تا چنین امری واقعیت نداشته باشد. خوب به خاطر دارم که کلاس چهارم دبستان بودم و بچههای کلاس جشن رنگ داشتند و من گوشهای روی نیمکت خودم تنها نشسته بودم و وقتی آن روز مدرسه تمام شد، با خود فکر میکردم که واقعاً مشکل دارم و هیچ وقت نمیتوانم دوستی برای خود پیدا کنم (آه امان از نگرانیهای که در کودکی داشتیم). وقتی به خانه رسیدم، ماجرا را برای والدینم گفتم، «مهم نیست چه اتفاقی افتاده، هیچ وقت تنها نمیمانی. ما همیشه بهترین دوستت باقی میمانیم.»
صادقانه بگویم این جملات بسیار گرمی بخش بودند. درست مثل خوردن یک فنجان شکلات داغ در یک رو سرد بارانی. پس والدین عزیز لطفاً فرزندانتان را مطمئن سازید که همیشه بهترین دوست ایشان باقی میمانید .
۳. «به نیازت برای داشتن فضا و اوقاتی برای تنهایی احترام میگذارم.»
شما پدر و مادر هستید. نقش هیچکس به اندازه شما در احساس سربلندی کردن فرزندتان و راست قامتی او نیست. همه ما درونگرایان می دانیم که چقدر به داشتن فضا و زمانی برای تنهایی نیاز داریم. بله، شاید نخواهیم و اصلاً خوشمان نیاید که جلوی دیگران آواز تولدت مبارک بخوانیم، یا در حضور دیگران سخنرانی کنیم. لطفاً ما را به انجام این کارها وادار نکنید. بالاخره اینکه ما نباید برای داشتن عشق و مهر بی قید و شرط مجبور به انجام کارهایی باشیم.
از آنجایی که والدین در امر درنظرگیری حدومرزهای سالم فرزندانشان نقش دارند، لطفاً به خاطر داشته باشید که نیاز فرزند درونگرایتان به اوقات و فضایی برای تنهایی قابل احترام است. میتوانید در خانهتان «فضایی درونگرایانه و پرسکوت» در نظر بگیرید. جایی که هر عضوی از خانواده اگر دوست داشت بتواند در آن کتاب بخواند و بازی کامپیوتری کرده یا چرت بزند.
۴. «مجبور نیستی الان حرف بزنی، هروقت آمادگیش را داشتی، من هستم .»
بله، به نظرم هیچ حسی ارزشمندتر از این نیست که آدم بداند کسی بی قیدوشرط در کنار او باقی میماند. آنچنان احساس امنیتی ایجاد میکند که یا هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست و این همان چیزی هست که کودک درونگرایتان بعد از سپری کردن روزی بیش برانگیخته ساز به آن نیاز دارد.
بله، شاید بر زبان آوردن افکارشان دشوار باشد، ولی دیر یا زود بالاخره میتوانند عواطف خود را با شما درمیان بگذارند و این زمانی اتفاق میافتاد که شما مهارتهای ارتباطی را به خوبی به ایشان یاد داده باشید.
اینکه بگذارید بدانند عدم تمایلشان به صحبت کردن اشکالی ندارد، یعنی به ایشان اجازه دادهاید تا همان کسی باشند که واقعاً هستند و اینکه ساکت و آرام و درونگرا باشند، اشکالی ندارد. هیچ فشاری برای حرف زدن به ایشان وارد نکنید. قول میدهم که خودشان به وقتش حرف خواهند زد .
۵. «از کسی که هستی احساس غرور و افتخار میکنم.»
دنیای بیرون همیشه برای درونگرایان مکانی شاد نیست.، و گاهی دلشان برای خانه تنگ میشود. منظورم از خانه چهاردیواری با سقف نیست. بلکه جایی است که میتوانند بی قید و شرط خودشان باشند. گاهی خانه جایی است که این چند کلمه در آن گفته شده باشد «به اینکه هستی افتخار میکنم.» یا «چه متن جالبی نوشتی». به جای تمرکز بر آنچه فرزندتان نیست، مثلاً استاد مناظره بودن، بر آنچه هست متمرکز شوید. هرچه این کار را بیشتر انجام دهید، برای هردوتان بهتر خواهد بود. ضمن اینکه اعتماد بنفس فرزندتان را نیز ارتقا میدهید. همان چیزی که به آن نیاز دارد.
۶. «نه اگر دلت نمیخواهد، مجبور نیستی انجامش بدهی.»
جای تعجب ندارد که بدانید اکثر درونگرایان از در محور توجه بودن خوشنود نیستند. در نتیجه اگر والدین ما بگویند که «نه مجبور نیستی کاری که نمیخواهی را انجام بدهی»، چه صحبت کردن در جلوی جمع باشد و چه شنیدن موسیقی که دلش نمیخواهد.
اگر ناچارشان کنید که در جلوی جمع سخنرانی کنند، بیش از آنکه کمکشان کرده باشید، به ایشان لطمه زدهاید. این هم مثالی دربارهٔ دوران کودکی خودم.
غروبی با مادرم به مراسم روز مادر رفتم. متعجب شدم که واقعاً فقط چند نفر در مراسم شرکت کرده بودند (واقعاً یک مراسم جمعی بود و این جمعیت کم جای تعجب داشت. در دیگر مراسمها چنین نمیشد!) میزبان مراسم از بچهها خواست تا بیایند و دلیل اینکه مادرشان را دوست دارند را ابراز کنند. مرا صدا زدند و از ترس به خود میلرزیدم. مادرم تشویقم کرد که بروم. میخواست اعتماد بنفس من بیشتر شود. اما من کاملاً برعکس فکر میکردم. با خود فکر میکردم که اگر بروم و سخنرانی کنم، او ناامید میشد. چون با اینکه دهها دلیل برای دوست داشتن او داشتم، اما نمیتوانستم در حضور جمع صحبت کنم و مادرم چنین برداشت میکرد که من دوستش ندارم.
والدین گرامی لطفاً فرزندتان را به انجام کاری که دوست ندارد، وادار نکنید. در نتیجه ما فقط زمانی که خودمان آمادگیش را داشته باشیم، روی صحنه میرویم. حتی اگر هفتهها و یا سالها طول بکشد. هرچه بیشتر تلاش کنید که کودک درونگرایتان را درک کنید، بهتر است .
درونگرایان، حتی در کودکی میتوانند بهترین دوستان باشند، اگر که درک شوند و عمق شخصیتی ایشان را درک کنید.
اگر کسی تاکنون این را به شما نگفته، بگذارید من به شما بگویم که مادر و پدر بودن دشوارترین کار است .
و من واقعاً به شما افتخار میکنم که بهترین کاری که از دستتان برمی آید را برای فرزندتان انجام میدهید. اگر باور ندارید (درک میکنم که والدین همیشه دلشان میخواهد که از آنچه هستند بهتر باشند)، همین که این مقاله را میخوانید، خود گواه است .
نویسنده: اسما عرفان
مترجم: مینو پرنیانی