چگونه «مقایسه رنج» می‌تواند برای HSPها مشکل ایجاد کند؟

«مقایسه رنج‌ها» شاید سریع‌ترین راه برای کشتن همدلی باشد. آیا راه بهتری برای هدایت همدلی شما وجود دارد که واقعاً احساس خوب کنید؟ من در اتاقی پر از آثار هنری دست‌ساز و عجیب از کشورهای …

WhatsApp Image 2025 10 17 at 04.20.20 7f66afec

«مقایسه رنج‌ها» شاید سریع‌ترین راه برای کشتن همدلی باشد. آیا راه بهتری برای هدایت همدلی شما وجود دارد که واقعاً احساس خوب کنید؟

من در اتاقی پر از آثار هنری دست‌ساز و عجیب از کشورهای مختلف نشسته بودم. در آن روز چند نفر در خانه دوستم بودند، اما اکثر آنها را نمی‌شناختم و تصمیم گرفتم در سکوت بنشینم و به هر تکه از آثار هنری دیوار نگاه کنم.

دوستم با بشقابی از غذا به سمت من آمد و پرسید آیا می‌خواهم کمی بخورم. توضیح دادم که نمی‌توانم بخورم چون فلفل‌های چیلی که در آن غذا به وضوح وجود داشت، باعث سردردهای شدیدی برای من می‌شود.

حتی وقتی این کلمات از دهانم خارج شد، به این فکر کردم که سردرد من چقدر بی‌اهمیت است در مقایسه با بیماری‌ای که او به تازگی بر آن غلبه کرده بود — سرطان. نمی‌دانم که آیا او مرا قضاوت کرد، اما قطعاً خودم را قضاوت کردم. احساس می‌کردم که در مقابل طوفانی که او پشت سر نهاده بود، مشکل من همچون یک نسیم ملایم است.

به عنوان یک فرد بسیار حساس (HSP)، این احساس برای من به طور خاص قوی بود. ما به همدلی شناخته می‌شویم و من قطعاً در آن زمان از معمولی‌تر از همیشه بودم. همچنین احساس احمقانه‌ای داشتم برای اینکه چیزی به سادگی فلفل‌های چیلی را مطرح کرده بودم.

چرا رنج خود را با رنج دیگران مقایسه می‌کنیم؟

مقایسه بارهای زندگی خود با دیگران چیزی است که بسیاری از مردم انجام می‌دهند — و عادت به انجام چنین مقایسه‌هایی ممکن است با بهترین نیت‌ها باشد. برای مثال، وقتی کودک بودید و نمی‌خواستید تمام غذا را از بشقاب خود تمام کنید، ممکن بود والدین شما به شما بگویند که به بچه‌هایی که در آفریقا گرسنه‌اند فکر کنید — پس چطور جرات می‌کنید غذا را هدر دهید. احتمالاً والدین شما به فکر رفاه شما بودند.

گاهی اوقات، مردم امیدوارند که اگر رنج‌ها را مقایسه کنیم، شاید احساس قدردانی بیشتری پیدا کنیم — نگرش ما نسبت به وضعیت خود ممکن است تغییر کند و شاید احساس بهتری داشته باشیم: «در نهایت اوضاع این‌قدر هم بد نیست.» آیا تا به حال کسی گفته است: «خوشحال باش که بدتر نشده»؟ وقتی از کودکی با مقایسه دردهایمان به این صورت بزرگ شویم، این عادت را به عنوان بزرگسالان نیز ادامه می‌دهیم.

با این حال، بی‌توجه به اینکه این عمل مقایسه رنج‌ها با چه نیت خوبی انجام می‌شود، جنبه‌های مضر زیادی دارد، به ویژه برای HSPها. علاوه بر این، ممکن است ما تمایل بیشتری به انجام این کار داشته باشیم. در اینجا شش دلیل وجود دارد که چرا مقایسه رنج‌ها لزوماً برای ما مفید نیست.

۶ دلیل که چرا مقایسه رنج‌ها برای HSPها خوب نیست:

۱. تجربه هر فرد متفاوت است — بنابراین واقعاً مقایسه عادلانه امکان‌پذیر نیست.

تحقیقات نشان می‌دهند که تفاوت‌های زیادی در چگونگی تأثیر استرس‌ها، چه فیزیکی و چه روانی، بر افراد مختلف وجود دارد. به همین دلیل، همان شرایط ممکن است یک نفر را تقویت کند و دیگری را به طور کامل خراب کند. به مثال ضرب‌الاجل‌ها فکر کنید. برخی از افراد وقتی زیر فشار ضرب‌الاجل قرار دارند، بهترین عملکرد را دارند. اما بسیاری از افراد حساس به شدت این شرایط را سخت می‌بینند، حتی فلج‌کننده. (اضطراب زمانی واقعیت دارد!)

تفاوت‌هایی که در واکنش ما به شرایط مشابه وجود دارد به عوامل زیادی بستگی دارد. برخی از این عوامل به نحوه ساختار بدن ما وابسته است، مانند مواد شیمیایی عصبی و هورمون‌هایی که در بدن ما عمل می‌کنند، نحوه واکنش سیستم عصبی، نحوه پردازش اطلاعات در مغز و ژنتیک ما. و دیگر عوامل به نحوه تربیت ما مربوط می‌شوند، از جمله مواجهه ما با آسیب‌های دوران کودکی، پشتیبانی اجتماعی که در اختیار داشتیم، استراتژی‌های مقابله‌ای که استفاده کردیم و احساس کنترل ما. همه این‌ها با یکدیگر تعامل دارند و ما را به آنچه که امروز هستیم تبدیل کرده‌اند.

۲. تجربه HSPها با تجربه افراد غیر HSP متفاوت است.

علاوه بر این تفاوت‌های فردی، ما می‌دانیم که سیستم عصبی یک فرد بسیار حساس به طور متفاوتی از یک فرد غیر حساس عمل می‌کند. تصاویر تشدید مغناطیسی عملکردی (FMRI) این تفاوت را به وضوح نشان داده است. مناطقی از مغز که اطلاعات حسی را پردازش می‌کنند — و مناطقی که ما را هوشیار، همدل و آماده به عمل می‌کنند — در افراد با نمرات بالا در مقیاس HSP روشن‌تر و بیشتر از افرادی که نمرات پایینی دارند، فعال می‌شود.

بنابراین، این یک واقعیت است که افراد بسیار حساس چیزها را عمیق‌تر از دیگران احساس می‌کنند. شدت حس و احساسی که ما در یک بحران با آن مواجه می‌شویم — که افراد غیر HSP ممکن است آن را بی‌اهمیت‌تر بدانند — ممکن است با شدت حسی که آنها هنگام مواجهه با رویدادی که آن را ویران‌کننده می‌دانند، برابر باشد. بنابراین، این دلیل دیگری است که چرا بهتر است خود را با دیگران مقایسه نکنیم.

۳. نمی‌توانید به طور واقعی قضاوت کنید که دیگران چه رنج‌هایی کشیده‌اند.

اینکه افراد حساس از نظر شهودی نسبت به نیازهای دیگران بسیار قوی عمل می‌کنند، یک حقیقت است. ما همدل هستیم و درد آنها را انگار خودمان آن را در بدن و ذهن خود تجربه کرده‌ایم، احساس می‌کنیم.

به یاد دارم زمانی که به عنوان پزشک مشغول به کار بودم و باید زخم‌ها را تمیز می‌کردم. بیماران که زخمی داشتند به این عمل عادت کرده بودند و بسیاری از زخم‌های آنها دیگر حس عصبی نداشتند. آنها ممکن بود گهگاه دردی را حس کنند، اما بیشتر از آن، به نظر نمی‌رسید که درد زیادی احساس کنند. اما من نمی‌توانستم خودم را از تصور کردن جراحات روی بدنم بازدارم — جایی که زخم آنها واقع شده بود. در پاسخ، احساس گرفتگی در سینه‌ام و عذاب شدید در ذهنم را تجربه می‌کردم.

این تجربیات به من می‌گویند که گاهی اوقات به عنوان افراد بسیار حساس، ما از تخیل زنده و همدلی ذاتی‌مان استفاده می‌کنیم تا درد بیشتری را نسبت به آنچه که ممکن است دیگران واقعاً احساس کنند، به آنها نسبت دهیم. احتمالاً زمانی که رنج‌ها را مقایسه می‌کنیم، این درد تصوری را در نظر می‌گیریم نه آنچه که واقعی است.

۴. تمایل به انتقاد شدید از خود دارید — بنابراین مقایسه می‌تواند به روان شما آسیب بزند.

ما افراد حساس معمولاً از خود بسیار انتقاد می‌کنیم. ما اغلب کمال‌گرا هستیم و استانداردهایی غیرقابل دسترس برای خود تعیین می‌کنیم. و زمانی که نتوانیم به آن استانداردها برسیم، خود را سرزنش می‌کنیم.

ما معمولاً نسبت به خودمان دلسوز نیستیم. با این نگرش، اگر رنج‌هایمان را با چالش‌های دیگران مقایسه کنیم، احتمالاً رنج خود را کوچک می‌شماریم یا آن را کاملاً بی‌اعتبار می‌کنیم. این به ویژه مضر است چون وقتی این کار را می‌کنیم، عزت نفس خود را کاهش می‌دهیم و حتی ممکن است خود را از درخواست کمک در زمانی که به آن نیاز داریم، باز داریم.

۵. وضعیت‌ها ممکن است شما را واقعاً ناراحت کنند چون احساسات شما شدیدتر از دیگران است.

به یاد دارم که در کودکی بسیار سخت‌گیر در انتخاب غذا بودم. بسیاری از افراد حساس همینطور هستند. کسی به من گفت همان جمله معروف: «به همه بچه‌های گرسنه در آفریقا فکر کن.» من تعجب کردم چرا آفریقا را ذکر می‌کنند، در حالی که ما در هند زندگی می‌کردیم، منطقه‌ای فقیر که تعداد زیادی از کودکان گرسنه داشت. و بعد از آنها پرسیدم که چگونه خوردن غذای من می‌تواند به بچه‌های گرسنه در قاره‌ای دیگر کمک کند.

با وجود تمام این استدلال‌ها، فکر کردن به آن بچه‌ها باعث شد احساس بدی داشته باشم. «به مشکلات من نگاه کن،» فکر کردم. «من دارم به انتخاب غذای خود شکایت می‌کنم. نگاه کن به مشکلات آنها: مرگ.»

یاد ندارم که تمام غذا را خوردم یا نه، اما حال و هوای من برای چند روز بد بود. به دلیل طبیعت همدلی‌مان، فکر کردن به رنج دیگران ممکن است ما HSPها را به شدت احساسی کند.

۶. مقایسه ممکن است شما را ترسوتر کند (که این ترس شما را بیشتر غرق می‌کند).

گاهی اوقات وقتی به بدترین سناریو فکر می‌کنیم، همان سناریو ممکن است یکی از چیزهایی باشد که از آن می‌ترسیم. اخیراً، من و شوهرم در حال پرواز از خانه‌مان به خانه والدینم بودیم. من وقتی سفر می‌کنم بیمار می‌شوم، پس در آنجا نشسته بودم و نگران این بودم که شاید دچار حالت تهوع شوم. شوهرم گفت: «آن، نگران نباش. امروز روز خوبی است. آسمان صاف و آبی است. تصور کن اگر باران می‌بارید.»

من همین کار را کردم.

حالا قلبم تندتر می‌زد و حس وحشت به من دست داده بود. «چه می‌شود اگر در مسیر باران بیافتد؟» فکر کردم. «این خیلی بد می‌شود.»

شوهرم قصد داشت که من احساس بهتری داشته باشم و مرا آرام کند، اما نتیجه عکس داد: مغز من به اوج رسید و حالا چیزی دیگر برای نگرانی داشتم.

چه کاری باید انجام دهیم به جای مقایسه رنج‌ها؟

پس اگر مقایسه رنج‌ها با دیگران برای ما خوب نیست، چه کاری باید انجام دهیم؟ در اینجا چند پیشنهاد برای خودمان و کسانی که درباره مشکلاتشان با ما صحبت می‌کنند وجود دارد:

همدلی خود را به کار ببرید و فقط گوش دهید.

روش HSP در گوش دادن فعال به مشکلات دیگران قدرتمند است. ما به طور طبیعی کاری را انجام می‌دهیم که بسیاری از مربیان و مشاوران باید به صورت رسمی یاد بگیرند. بسیار اوقات، افراد با به اشتراک گذاشتن بارهای خود با دیگران احساس بهتری پیدا می‌کنند. این باعث می‌شود که احساس انزوا نکنند و واقعاً احساس شنیده شدن کنند. گاهی اوقات، فردی که درد و رنج خود را با شما به اشتراک می‌گذارد، ممکن است متوجه شود که پاسخ‌هایی که نیاز دارد در حین صحبت کردن به ذهنش می‌آید. فقط با گوش دادن، به آنها کمک می‌کنیم.

آنها را تشویق کنید — و به آنها یادآوری کنید که قوی هستند و قبلاً بر چالش‌ها غلبه کرده‌اند.

همه به تشویق نیاز دارند. وقتی کسی در حال مقابله با مشکلی است، کمک می‌کند که به او یادآوری کنیم که چقدر قوی است و قبلاً چگونه از چالش‌ها عبور کرده است. این به خصوص برای وضعیت فعلی آنها و همچنین شرایطی که در گذشته موفق به عبور از آن شده‌اند، مفید است.

همدلی کنید — به جای مقایسه رنج‌ها، به آنها بگویید که درکشان می‌کنید (چون احتمالاً شما هم این احساسات را درک می‌کنید).

گاهی اوقات، دانستن اینکه کسی آنها را درک می‌کند، به کسی که رنج می‌برد کمک می‌کند. ما نمی‌توانیم کاملاً آنچه را که آنها تجربه می‌کنند، درک کنیم، اما ما در همدلی استاد هستیم. می‌توانیم کنار آنها بنشینیم، غم آنها را به اشتراک بگذاریم و فضایی امن برای آنها فراهم کنیم تا افکار و احساسات خود را با ما در میان بگذارند. برای مثال، یکی از پزشکانی که من از او یاد گرفتم، فردی بسیار حساس است که به افراد فقیر مبتلا به سرطان‌های پیشرفته کمک می‌کند تا بدون درد زیاد زندگی کنند (و بمیرند). من دیده‌ام که چگونه او به مشکلات بیمارانش گوش می‌کند، دست آنها را می‌گیرد و بدون هیچ شرمی گریه می‌کند. بیماران او واقعاً او را دوست دارند چون می‌دانند چقدر عمیقاً مراقب آنهاست.

در نهایت، به یاد داشته باشید که مقایسه رنج‌ها امری رایج است — بنابراین، افرادی که با آنها ارتباط برقرار می‌کنیم، حتی عزیزانمان، ممکن است ما را به این کار دعوت کنند. با این حال، مفید است که به خاطر بسپاریم که آنها لزوماً نمی‌دانند که مقایسه چگونه بر ما تأثیر می‌گذارد. ممکن است ارزشمند باشد که همدلی خود را به آنها نیز گسترش دهیم و به آنها بگوییم که بهترین روش برای کمک به روح حساس ما در زمان آسیب دیدن چیست.

نویسنده: آن هاریکیرتان

مترجم: مینو پرنیانی