چه کنیم وقتی در خلق ” عصبی” هستیم؟ (خلاصه)
اینکه آدمها “عصبی” شوند، بخشی طبیعی از زندگی ست. اما وقتی آدم بسیار حساسی باشید، بیشتر از آدمهای عادی بیش برانگیخته میشوید، در نتیجه اگر عصبی هم بشوید، اوضاع بغرنجتر هم میشود. قبل از اینکه بفهمم hsp هستم نمیدانستم چرا اینقدر آدمها راحت روی مخ من میروند و من عصبی میشوم.
وقتی آدم بسیار حساسی هستید، کسب تعادل امری حیاتی است. به این منظور هرچه بیشتر مراقبه کرده و احساس میکنم که به این ترتیب فضای مناسبتری در اختیار دارم، و بیشتر میتوانم انرژی خود را از نظر ذهنی و جسمانی سروسامان دهم. تا پیش از این در زندگی خود اصلاً نمیدانستم تعادل چیست. مانند ماهی بودم که از کاسه آب بیرون افتاده است. تعادل از دسترس سیستم عصبی پرکار من پنهان بود. باید کاری برای خود میکردم.
بخشی از این تعادل، شامل روانشناسی محیطی و آگاهی هرچه بیشتر از آن است. به عبارت دیگر همهاش درباره فضاست. انرژی ما hsp ها به بیرون گسترش مییابد و اگر آن بیرون عوامل درهم و برهم و آشفتهای وجود داشته باشد، مثلاً ازدحام آدمها، بر احساس ما اثر میگذارد. در نتیجه بیرون رفتن و قدم زدن و نفس کشیدن بسیار مفید است. به این ترتیب هم انرژیتان را سروسامان میدهید، هم واجهندگی و بی قراری ناشی از بودن در ازدحام را.
گوش فرادادن به شهودتان. واقعاً گوش دادن مهم است.
ما hsp ها حس شهودی قوی داریم. اگر آن را نادیده بگیریم، به واقع ضرر خواهیم کرد. مثلاً اگر جسم و روحمان به ما پیام میدهد که به قدر کافی بیرون بودهایم و حالا باید در خانه بمانیم، به آن گوش کنید. اگر در محیطی بیش برانگیخته ساز باشیم، فقط به این دلیل که دیگران را خوشنود کنیم، یا در فلان گردهمایی حاضر شویم که واقعاً دلمان میخواهد از آن فرار کنیم، بیش از آنکه برایمان مفید باشد، به ما آسیب میرساند.
از خودتان بپرسید که وقتی آنچه دلتان میخواهد رخ دهد، حتماً همراه با بیش برانگیختگی خواهد بود، آیا باز هم آن را میخواهید؟
وقتی با درونتان، با خودتان خلوت کردهاید از خود بپرسید، چگونه در موقعیتی که آشفته و پر هرج و مرج است، میتوان خلاقانه تعادل ایجاد کرد؟ به خاطر داشته باشید که ما قدرت تغییر دادن در محیطمان را داریم، حتی اگر چنین به نظر نرسد. مثلاً اگر آدمی هستید که دلتان میخواهد دیگران را از خود خوشنود کنید، تحت تأثیر نیازهای دیگران قرار دارید و آنان را به خود ترجیح میدهید بهتر است بدانید که این کار وقتی به افراط و عدم تعادل باشد، خسارات جبران ناپذیری خواهد داشت. من سالهای زیادی “نقش” خوشنود کننده دیگران را ایفا میکردم و نیازهای خود را نادیده میگرفتم، چون آسانتر بود. بله، چون hsp ها از تعارض خوششان نمیآید!
سالها این نارضایتی و ازپادرامدن که برای روح hsp من خوب نبود، به درازا کشید. احساس میکردم تنها وظیفهام فقط کمک به دیگران است و نیازهای خودم بی اعتبار است. هرچه باشد اگر زیاد به خود فکر کنید، برچسب “خودخواه” بودن میخورید. در نتیجه من به اشتباه “خودخواری” میکردم. اما زمانی که یاد گرفتم خودآگاه باشم، همه چیز تغییر کرد. حد و حدودهایی در نظر گرفتم که البته اصلاً برای آدم حساس کار سادهای نیست. یاد گرفتم خود و نیازهایم را محترم بشمارم. و نیازی به گفتن نیست که محترم داشتن خود و نیازهای خود، رفتار سالمی است که باید به هر محیطی که وارد میشوید، آن را به همراه خود داشته باشید. وقتی این کار را میکنید، دیگر جایی برای سواستفاده دیگران یا “مارمولک بازی” خودتان باقی نمیماند.
مارمولک بازی یعنی چه؟
یعنی تغییر رنگ دادن و سازگار کردن خود با محیط (در مقابل گوش دادن به نیازها و خواستههای خودتان). به نظرم بسیاری از ما در این گروه میگنجیم.
به خاطر داشته باشید سیستم عصبی شما میتواند پیام رسان شما باشد، اما حق اغواگری ندارد. ما توان کنترل کردن نحوه برخورد با خاطرات خود را داریم. میتوانیم بفهمیم این حالت ” عصبی” چه زمانهایی به این شکل پیچیده به ما دست میدهد، اما زمان میبرد تا یاد بگیریم که چگونه به این حالت بغرنج خود پاسخی دهیم که در عین احترام نهادن به خود “عصبی” نشویم. هرچه بیشتر تمرین کنید، بیشتر طبیعت ثانویهتان میشود. این سخن خردمندانه که ” کار نیکو کردن از پر کردن است” به واقع درست است. مخصوصاً وقتی منجر به متعادل شدن از طریق اصالت و گوش دادن به شهود باشد.
نویسنده: کلی اس بأس
مترجم: مینو پرنیانی