چگونه مطمئن شوم که من یا فرزندم یک آدم بسیار حساس هستیم؟
هیچ آزمون مداد کاغذی (ازجمله این آزمون)، نمیتواند شمارا در رابطه با یک ویژگی مادرزادی، خصوصیت شخصیتی و یا یک اختلال مطمئن سازد. ما این آزمونها را تدارک دیدیم تا در حیطه «حساسیت در پردازش حسی» (که هیچ ارتباطی با اختلال در پردازش حسی ندارد) پژوهش کنیم. بسیاری از دیگر پژوهشها نیز از این مقیاس استفاده کردهاند و غالباً پژوهشهایشان در مجلات علمی معتبر منتشر گردیده است، گرچه با اندکی تغییر در نام آن و مثلاً گذاشتهاند «حساسیت مادرزادی به شرایط». پس میتوانید مطمئن باشید که ویژگی حساس بودن واقعی ست و وجود دارد.
موضوع این است که آزمونهای که در این سایت میبینید، بیشتر به کار پژوهشها میآیند که حتی اگر فردی بهاشتباه در دستهبندی قرار گیرد، آسیبی نخواهد دید. توصیه میکنم که شما مطالعه بیشتری درزمینهٔ حساسیت داشته باشید. بهترین کار همین است. بهاینترتیب این امکان را مییابید تا شخصاً دربارهی خود و فرزندتان نظر دهید.
چهار نکته اساسی در رابطه با آدمهای بسیار حساس، صرفنظر از پیشینه ایشان حائز اهمیت است. درباره D.O.E.S بیشتر مطالعه کنید که علامت اختصاری ست (پردازش عمقی، برانگیختگی، واکنش عاطفی/همدلانه، و حساس بودن نسبت به محرکات).
بسیار حساس بودن یک ویژگی بهنجار است که ۲۰٪ از جمعیت را شامل میشود. ممکن است در تشخیص اینکه چه کسی HSP هست و چه کسی نیست اشتباه رخ دهد، مخصوصاً در رابطه با کودکان خردسال، چون نمیتوانیم از ایشان بپرسیم که در درونشان چه میگذرد، و حتی نمیتوانیم از پاسخی که میدهند مطمئن باشیم. گاهی فقط میتوانیم حد بزنیم که فلان رفتار چه معنایی دارد. اگر کودکی نخواهد با ما همراهی کند، آیا به این دلیل است که خجالتی ست؟
ترسیده؟ اعتمادبهنفس اندکی دارد؟ احساس خاص بودن میکند؟ کمهوش است؟ یا اینکه بیش برانگیختهشده؟ میخواهد ابتدا ببیند موضوع از چه قرار است؟ کنجکاو است، یا ترسیده؟ کسی که کودک را خوب میشناسند، یعنی والد، احتمالاً بهترین داور حساس بودن یا نبودن هستند. بااینحال سه احتمال وجود دارد:
ممکن است این ویژگی را با یک اختلال اشتباه بگیرند
این ویژگی باعث دلنگرانی شود، درحالیکه اساساً بسیار حساس نیست
درواقع دچار یک اختلال است، یا بهنوعی مشکلی جدی وجود دارد، یا …
البته حساسیت ممکن است و غالباً با یک اختلال و یا مشکل جدی همراه است. مشخصاً به این مسائل در کتاب رواندرمانی و آدم بسیار حساس اشارهکردهام. در کتاب و البته در پیوست آن به اختلالات خاص اشارهکردهام، اما این کتاب برای درمانگران است. پس اینجا سعی میکنم به زبانی ساده توضیح دهم.
۱. اشتباه گرفتن HAS (حساسیت زیاد) با یک اختلال:
ازآنجاییکه HSP ها در اقلیت به سر میبرند، اگر با آن ۸۰ ٪ مقایسه شوند، ممکن است بهسادگی آنان را نابهنجار بخوانند و تشخیص غلط اختلال دربارهشان داده شود. بر اساس DSM راهنمای تشخیصی اختلالات منتشره توسط انجمن روانشناسان آمریکا، هرگونه انحراف از معیاری که باعث شود نشانگان خاصی در شرایطی خاص چون اجتماع، حرفه و یا دیگر حیطهها رخداده و در عملکرد ایجاد اختلال کند. البته نشانگان را از دید آن ۸۰ درصد در نظر گرفتهاند. آیا هنگامیکه محیط کارتان شلوغ و پرسروصدای ادامه دادن به کار برایتان دشوار است؟ آیا صرف غذا در یک رستوران شلوغ وزارتخانه میدهد؟ آیا اگر کودکتان سریعاً وارد جمع نشود، این معنا را دارد که «زیاده از حد خجالتی» ست؟
اگر متخصص، فردی حساس نباشد، شاید فکر کند که بله همینطور است. من باشم میگویم نه، و البته که قبل از اینکه مطمئن شوم، سؤالات بیشتری خواهم پرسید.
2.شاید گمان کنید که HSP هستید، درحالیکه نه شما و نه فرزندتان، هیچیک HSP نیستید.
برخی آدمها مطمئن هستند که HSP هستند، ولی درواقع چنین نیست. برخی والدین نیز همین اشتباه را در رابطه با فرزندان خود مرتکب میشوند. اوضاع وقتی دشوار میشود که حساس بودن را اشکال میدانند. خطر زمانی ست که والدین فکر میکنند فرزندشان hsp ست، درحالیکه مشکل دیگری دارد. شنیدهاند که جلوی ضرر را از هرکجا که بگیری منفعت است، ولی پیگیری را به تعویق میاندازند. ضمناً …
۳. گاهی بهاشتباه فکر میکنند فرد یا HS است، یا مشکلی دیگر دارد، درحالیکه فرد ممکن است هم HS باشد و هم مشکل دیگری داشته باشد.
خصوصاً وقتیکه ازآنچه در حال رخ دادن است، در تردیدند. میتوان HS بود و درعینحال اختلال دیگری داشت، چون HS بودن، فرد را مستعد مشکلاتی دیگر داشتن میکند. بله اینگونه است، در یک محیط مناسب که پرفشار نباشد، آدمهایی که این ویژگی را دارد، غالباً بهتر از ۸۰ درصدی که HS نیستند عمل میکنند، ولی وقتی اوضاع برای HSP ها یا HSC ها پرتنش باشد، بهاحتمال بیشتری مضطرب، افسرده و یا انگشتنما میشوند.
۴. ضمناً ممکن است اگر مرد، برونگرا، و یا «بسیار جویای حس» باشید (به آزمون مربوط به آدمهای جویای حس مراجعه نمایید)، آنگاه دیگر خود را HS ندانید. یا فکر کنید که فرزندتان نمیتواند HSC باشد، چون پسر است، اجتماعی ست، و یا اهل «مشارکت» است.
میدانیم که عده بسیار زیادی بهطور مادرزاد، چه مرد و چه زن HS به دنیا میآیند، گرچه باهم تفاوتهای زیادی دارند، چون جنسیت، خانواده و فرهنگ ایشان درزمینهٔ HSP بودن برخورد متفاوتی دارند. بههرحال وقتی پای آزمون خود_ارزیابی در میان باشد، مردان نمره کمتری کسب میکنند. انگار وقتی صحبت بسیار حساس بودن در میان باشد، عصبی میشوند. درنتیجه لازم است مردان و والدین پسران به این نکته فکر کنند که آیا میخواهند حقیقت آنکه بسیار حساساند یا نه، برایشان روشن شود یا نمیخواهند.
ضمناً ۷۰ درصد از HSP ها درونگرا هستند، درنتیجه ۷۰٪ از بسیار حساسها درونگرا هستند و ۳۰٪ برونگرا _ که از بودن در گروههای بزرگ، آدمهای ناآشنا و دایره وسیع دوستان لذت میبرند. بیش از نوع درونگرا به بودن در جمع لذت تمایل دارند، اما درعینحال بهوقت استراحت بیشتر نیز نیاز دارند. ازاینجهت با برونگرایی که HS نیستند، فرق دارند.
بالاخره اینکه، شما یا فرزندتان مکن است بسیار جویای حس باشید. شاید به نظرتان متناقض بیاید، چطور ممکن است فردی هم HSP باشد و هم Hss؟
ماجرا اینگونه است که در عین پردازش عمیق و غنی و استفاده از سیستم درنگ_بهمنظور _بررسی، سریع العمل هستند. تجارب پیشین ایشان نشانشان داده که اوضاع از چه قرار است. به نظر میرسد که حساسیت و جویای حس بودن به دو بخش متفاوت مغز مربوط باشد و میزان قدرت آن به ژنتیک مربوط است. ممکن است چنین به دنیا آمده باشید که البته فواید و مضرات خود را دارد (کسی میگفت که درست مثل این است که یکپایتان روی گاز باشد و پای دیگران روی ترمز). بچههای که هردو خصیصه را باهم دارند، ممکن است اهل ریسک کردن به نظر رسند، اما درعینحال به طرز عمیقی مراقب هستند.
اگر هنوز هم مطمئن نیستید که آیا خودتان و یا فرزندتان HSP هستید یا نه، متن زیر را بخوانید.
اگر بزرگسال هستید و هنوز نمیدانید که آیا بسیار حساس هستید یا نه، و مخصوصاً اگر در زندگی با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنید، البته که بهتر است از کمک حرفهای بهرهمند شوید. بهتر است که مقدمتاً باکسی که شما را خوب میشناسند، ماجرا را در میان بگذارید. کسی که بتواند این امر را درباره شما تشخیص دهد، و اساساً کسی باشد که پذیرا باشد (بهتر است این مقالات را بخوانید: چطور میتوانم حساس بودنم را برای دیگران شرح دهم؟ ویژگیام را چگونه برای دیگران شرح دهم؟ ویژگیام را چگونه به متخصص توضیح دهم. چگونه برای دیگر اقوام توضیح دهم.) بعد مطلبی که درباره کودکان بسیار حساس گفتهام، به درد بزرگسالان نیز میخورد.
میتوانید برای مشکل یا اختلال خاصی که احتمالاً دارید، نز دیک متخصص بروید. ولی بهتر است از همان بدو امر نزدیک متخصص نروید. بهتر است ابتدا نزد کسی بروید که بسیار بسیار باتجربه است. شاید بتواند دلایل مختلفی برای رفتارتان بیابد. مشکل اینجاست که اگر نزد مثلاً متخصص خلقوخو و یا شخصیت بروید، ممکن است با مشاهده فقط اندکی تفاوت را با دیگران لحاظ کند یا متخصص در افسردگی اندکی افسردگی ببیند. متخصص در اضطراب تشخیص اندکی اضطراب را بدهد و متخصص در اوتیسم، که خیلی خوب اوتیسم را میشناسند، گمان کند که اندکی اوتیست است و کسی که روانشناسی ارتباطی یا اجتماعی کار میکنند، مشکل را نشاءت گرفته از دوران کودکی، یا محیط کار یا خانه ببیند.
اگر نتوانستید شخصی «کلنگر» و خردمند بیابید، ابتدا نزدیک متخصص بروید، و نظر او را جویا شوید، بعد نزد متخصص دیگری بروید و نظر او را هم جویا شوید. نظر آن دو را باهم مقایسه کنید. ببینید نظر هردو یکی است، یا هرکدام با توجه به درسی که خوانده، تشخیص متفاوتی میدهد، و هرکدام نیز اصرار دارند که استدلال ایشان را بپذیرید یا نه. اگر هنگام مطالعه این مقاله، والد یک کودک بسیار حساس (HSC) هستید، و نگرانید که مبادا دچار یک اختلال جدی ست، بهتر است نزد متخصص روید که در این وبسایت معرفی میشود، تا وی حتماً فرزندتان را ببیند. همانطور که قبلاً نیز گفتهام، این نکته حقیقت دارد که هرچه زودتر مشکلی حل شود، نتایج حاصله بهتر خواهد بود.
بهترین حالت این است که ابتدا نزد کسی بروید که فرزندتان را خوب میشناسند و میتواند درک کند که چرا گمان دارید که فرزندتان بسیار حساس است. (خواندن مطالب چگونه برای دیگران توضیح دهم که فرزندم بسیار حساس است؟ چگونه ویژگی خود را برای دیگران شرح دهم؟ برای متخصص چگونه توضیح دهم؟ برای نوجوانان چگونه تشریح کنم؟ برای خانوادهام چگونه بیان کنم؟ یافتههای علمی ورای آن را چگونه شرح دهم؟ را توصیه میکنم).
اگر متخصصی که فرزندتان را نیز خوب میشناسند با شما موافق بود که بله مشکلی هست، اما هنوز هم یقین ندارید، حالا میتوانید نزدیک متخصص دیگر بروید، و بهتر است که چنین شخصی در رابطه با کودکان بسیار حساس ماهر باشد. چنین متخصصی احتمالاً خواهان زیر نظر قرار دادن فرزندتان در موقعیتها و شرایط متفاوت _ مدرسه، خانه و نهفقط در دفتر کار است، و احتمالاً با معلمها نیز بهخوبی حرف خواهد زد. ارزش چنین شخصی که «کلنگر» است و در رابطه با کودکان باتجربه است، بسیار بالاست. و مانند یک متخصص خلقوخویی نیست که فقط در یک موقعیت آدم شما را دیده، و در تمامی شرایط، کودک را موردبررسی قرار نداده، و یا مانند متخصص تشخیص افسردگی نیست که فقط دنبال افسردگی در فرزندتان میگردد. یا متخصص در تشخیص اضطراب و یا امثالهم.
یافتن چنین شخص باتجربهای که گل نگر است، البته آسان نیست. پس اگر تصمیم گرفتید نزد اولین متخصص بروید، نزد متخصص دوم هم بروید و ببینید آیا این دو متخصص هر دو نظر موافقی دارند یا خیر.
پاسخ داده شده توسط دکتر الین آرون
برگردان : مینو پرنیانی
بالاخره من دچار اختلال اضطرابی هستم، یا فقط بسیار حساس ام؟
اولاً، ممکن است هردو این موارد مصداق داشته باشد. لطفاً در FAQ دنبال احتمال سوم بگردید. در ثانی، آدمهای بسیار حساس (HSP ها) و کودکان بسیار حساس ( HSC ها) چنانچه اضطراب در زندگی و رشد ایشان خللی ایجاد کند، لازم است روی بخش اضطراب کار کنند. به این دلیل که چه آشکارا اختلال داشته باشند و چه نداشته باشند، لذت بردن از زندگی حق ایشان است. هر کاری که از دستتان برمیآید انجام دهید تا اضطراب خود را کاهش دهید، چون اضطراب باعث عجز و ناتوانی ست. روشهایی وجود دارند _ کتاب، و وبسایتهای فراوانی وجود دارند که در این عرصه کار میکنند. یکی از کتابهای که در این زمینه بسیار دوست دارم، رقص با ترس، نوشته پال فاکسمن است. اینجا هم چند روش برای کاهش اضطراب کودکان نوشتهام. گاهی کاملاً روشن است یا بهزودی روشن خواهد شد که به کمک بیشتری نیاز دارید، پس به دنبال متخصص بگردید. کسانی که درمان شناختی _ رفتاری (CBT) انجام میدهند درزمینهٔ اضطراب مهارت بالایی دارند، پس شاید نقطه شروع خوبی باشد. به دنبال فرضیات نادرست خود میگردید و بهمرور تلاشتان را در جهت کاهش ترسهایتان انجام میدهید. چنانچه روشهای سادهتر بیفایده بودند، از دیدگاه عمیقتری که عوامل مسبب پیشین را موردتوجه قرار میدهد، رجوع کنید. اگر ترستان زیاده از حد است، گاهی دارودرمانی کوتاهمدت ضرورت مییابد. البته این روشها قابلاتکا نیستند.
اگر دنبال درمان هستید، به نظرم دلایل خوبی وجود دارد که دریابید آیا درمانگرتان اساساً بسیار حساس بودن را درک کرده یا نه، و آن را یک ویژگی درونی محسوب میکند یا نه، یا تمایلی به دانستن درباره آن دارد یا نه. چون تشخیص واقعاً بسیار مهم است. برچسبها شیوه تفکر شما و هرکس دیگری را دربارهی خودتان و فرزندتان تغییر میدهد. اگر تشخیص دقیق بود، شاید برچسب باعث شود که موضوع را جدی بگیرید، گاهی لازم است که برای آنکه تحت پوشش درمانی بیمه قرار گیرید، یک تشخیص مشخص در پروندهتان وجود داشته باشد. بهتر است در اولین ملاقاتی که میکنید، بپرسید که آیا و کجا این تشخیص ثبت میگردد.
دربارهی تشخیص بسیار حساس بودن (HS)
ابتدا FAQ نخستین را بخوانید که دربارهی سه اشتباهی ست که ممکن است رخ دهد: علائم بسیار حساس بودن (HS) را با یک اختلال دیگر اشتباه میگیرند، اختلال دیگری که با HS بودن اشتباه میگیرند، یا اختلال همراه با HS بودن بهطور همزمان وجود دارند. اگر شما و یا کس دیگری بر این گمانید که نشانگان حاکی از اختلال اضطرابی ست، دربارهی آن نشانگان بیشتر بیاموزید. وبسایتهای فراوانی در این زمینه وجود دارند. ولی مخصوصاً مطمئن شوید که آیا این علائم در مرجع راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات از انجمن روانشناسان آمریکایی (که به نام DSM5 معروف است) وجود دارد یا نه.
با این کار متوجه خواهید شد که گونههای متفاوتی از اختلال اضطرابی وجود دارد.
دوتای اول بیشتر در کودکان دیده میشود: اضطراب جدایی و لال شدن انتخابی. هم بزرگسالان و هم گاهی کودکان ممکن است فوبی خاصی داشته باشند (از حیوانی خاص، خون، افتادن، آسانسور، پل و غیره) با اختلال اضطرابی اجتماعی (فوبی اجتماعی) داشته باشند. و یا اختلال پانیک، چروفوبیا (ترس از ترک کردن منزل، که غالباً همراه با اختلال پانیک است)، و اختلال اضطرابی تعمیمیافته. در کتاب رواندرمانی آدم بسیار حساس به این نکات بیشتر پرداختهام. اما شاید یکی از مواردی که غالباً با HSP بودن اشتباه گرفته میشود، یا احتمال زیادی دارد که در HSP ها ایجادشده باشد، اختلال اضطرابی اجتماعی و اختلال اضطرابی کلی ست.
چه جور متخصصی را باید در درمان مشارکت داد ؟
به خاطر داشته باشید ، آنچه می گویم به این منزله نیست که شما را به مصاحبه تشخیصی با یک متخصص با مهارت بالینی تشویق می کنم . اما چند نکته هست که اگر متخصصی با مفهوم بسیار حساس بودن آشنا باشد ، حتما لازم است این نکات را بررسی کند . اولاً ، معمولاً اضطراب را با بیش برانگیختگی به اشتباه می گیرند . در هردو وضعیت دچار عرق کف دست ، معده درد عصبی و آشفتگی ذهنی می شوید ، و تمایلی به اقدام کردن نخواهید داشت ، چون می دانید که بهترین کاری که از دستتان برمی آید را انجام نخواهید داد . درمان ها عموما و از همان آغاز با کاهش دادن بیش برانگیختگی آغاز می شود . با کمک تنفس عمیق ، روش های آرام سازی ( ریلکسیشن ) ، مراقبه ، یوگا و امثالهم . برای شناخت اضطراب ، ارزیابی بیش برانگیختگی مفید است . اختلال حمله پانیک در HSP ها معمولاً با موقعیتی به شدت بیش برانگیخته ساز همراه است . و معمولاً هنگامی که فرد دلیل مسبب آن را می فهمد و یاد می گیرد که از آن دوری کند ، خاتمه می یابد . بله همین است ، احساس اضطراب کردن خیلی ساده است ، وقتی که تحت محرکات فراوان قرار داشته باشی . و چون بسیار شبیه هم هستند یکی باعث دیگری ست . در نتیجه برانگیختگی باعث می شود تا هرکسی بد عمل کند . ایده « سطح بهینه برانگیختگی » ، یعنی موقعیتی که نه بیش برانگیخته ای و نه حوصله سر رفته ای و هیچ محرکی در کار نیست ، یکی از بهترین کشفیات در علم روانشناسی ست . بدیهی ست وقتی فکر می کنیم که از پس کاری برنخواهیم آمد ، عصبی می شویم و در نتیجه به وظایف خود خوب عمل نخواهیم کرد . و بدیهی ست که همین ترسیدن به خودی خود مایه بیش برانگیختگی ست .
در رابطه با هراس اجتماعی ، در یک موقعیت از نظر اجتماعی پر محرک ، هیجانی که ایجاد می شود ، ممکن است با خجالتی بودن یکی فرض شود . خجالت محصول ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن در اجتماع است . اگر فکر کنیم دیگران متوجه حالت ما هستند ، یا اینکه نمی توانیم به واسطه بیش برانگیختگی خوب فکر کنیم ، چندان طول نمی کشد که دچار خجالت شویم . می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب آدم بسیار حساس مراجعه نمائید. قطعا بخش توضیحات آن را که براساس پژوهش فیل زیمباردو در دانشگاه استنفورد اجرا شده را مطالعه کنید . او آزمونی را تدارک دید که در آن ، آدم های خجالتی ، یاد گرفتند که خجالت شان به واسطه قرار گرفتن در فضاهای پر محرک ایجاد شده ، به محض این طرز تفکر دیگر آدم خجالتی نبودند .
در نتیجه HSPها و والدین HSCها که بنا به موقعیت اجتماعی مضطرب می شوند ، می بایست برای ملاقات با آدم ها ، محیط های کم محرک تر را برگزینند ، حداقل تا زمانی که آنقدر اعتماد به نفس بیابند که برخی شکست ها را بپذیرند . میزان پائین محرک ، شامل سکوت ، نبود تماشاچی ، نبود تنوع و امثالهم .
این را هم به خاطر داشته باشید که آدم ها در دیدار دوم تاثیر بهتری می گذارند .
درمان
آدمهای بسیار حساس بهجایی که محرکهایشان را کاهش دهد، نیاز ندارند، ولی لازم است جایی باشند که بتوانند نگرانیها و ترس هایشان را مطرح کنند. همه آدمهای بسیار حساس تا حد و اندازه ای نگرانند. مجدداً میگویم که این موضوع، بخشی از استراتژی بقا برای ایشان است که در آن به احتمالاتی که آینده برایشان رقم خواهد زد فکر کنند. نمیتوانید به ایشان بگویید که دچار اختلال اضطرابیاند، اگر که در خلقوخویشان نگرانتر بودن امری بهنجار باشد. درواقع شاید این امر باعث شود که کسانی که دوستشان دارند، از این آدمهای بسیار حساس مراقبت بیشتری کنند تا دچار مشکل نشوند. ولی درواقع به این نیاز دارند که دورنمایی واقعبینانهتر بیابند _ آنچه توهمی ست را از واقعیت تشخیص دهند و دریابند که آنچه زمانی برایشان رخ داد، دیگر در حال حاضر رخ نخواهد داد. اگر آدم بسیار حساس ترجیح دهد که قبل از اقدام، دقت عمل بیشتری به خرج دهد، هیچ اشکالی ندارد. لازم است به انجام امری تشویق شوند.
آدمهای بسیار حساس (hsp) و کودکان بسیار حساس (HSC) نسبت به انتقاد حساسترند، درنتیجه اگر در فضایی قرار گیرند که بیش از آنکه مورد تشویق قرار گیرند، موردانتقاد قرار گیرند، مضطرب میشوند. بازهم تأکید میکنم که بخشی از راهبرد بقا برای ایشان، یادگیری از طریق بردوباختهاست و ضمناً لازم است یاد بگیرند که از فرصتها استقبال کنند و آنها را بازشناسند. نمیتوانید سرزنششان کنید، بدون اینکه یادشان داده باشید که چگونه میتوان اعتبار یک انتقاد را سنجید، یا چگونه باید واکنش نشان دهند، بیآنکه واکنشی عمل کرده باشند. لازم است یاد بگیرند تا باکسی دراینباره حرف بزنند و یا بیستوچهار ساعت صبر و تحمل به خرج دهند.
کودکان بسیار حساس نیز با تنبیه شدن چیزی یاد نمیگیرند.، جز اینکه در آینده از موقعیت دچار هراس شوند. نمیتوانند امور اخلاقی را درونی سازند چون بهشدت بیش برانگیختهشدهاند / محرک زیادی به ایشان واردشده است. هر معلمی چنین دانشآموزانی را سراغ دارد.
هیچیک از این موارد بیشازحد تحت محرکات قرار داشتن، تعمیم دادن بیشازاندازه، موردانتقاد قرار گرفتن بیش از تشویق شدن، بیزاری قبل از ورود به محیط جدید، را نمیبایست بهخودیخود یک اختلال دانست، مگر اینکه منطبق باراهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) قرار داشته باشد (به مطالب FAQ بخش مربوط بهاشتباه گرفتن HS با اختلال مراجعه نمایید).
متخصصین میتوانند به کاهش دادن میزان این رفتارهای اساساً بهنجار کمک کنند، اما اگر HSP ها را نابهنجار فرض کنند، باعث کاهش اعتمادبهنفس در ایشان میشوند یا مایه به راه انداختن مکانیزم های دفاعی و عدم مشارکت ایشان میشوند.
اضطراب زمانی به کمک ابراز نمودن تدریجی و / یا دارو درمان میشود که فرد HSP باشد. ابراز نمودن میبایست تدریجی باشد و با دارو در میزان اندک شروع شود (بر اساس پژوهشهای که کردهایم). بهطور خلاصه، کاملاً مطمئنم که درمان را میبایست منطبق با ویژگیهای HSP ها انجام داد.
درمانگران خوب، این کار را میکنند. چون کموبیش بیماران حساس داشتهاند و میدانند که چه کنند.
آیا SPD اختلال پردازش حسی (اوتیسم، اتیستیک، آسپرگر، رت، اختلالات نافذ رشدی) با SPS پردازش حساس حسی یکی ست؟
Sensory Processing (or Integration) Disorder (SPD) – اختلال پردازش حسی
Sensory Processing Sensitivity (SPS) – پردازش حساس حسی
خیر، یکی نیستند. گرچه ظاهراً ممکن است یکی به نظر رسند. اما پردازش حساس حسی (SPS و HSP و یا آدم بسیار حساس) مانند اختلال پردازش حسی ، اختلال نیست. برآورد میشود که ۲۰ درصد از جمعیت انسانی، و غیر از انسان (بسیاری از موجودات) حائز این ویژگی طبیعی و مادرزاد هستند. در برخی موارد ازنظر تنازع بقا تواناییها و فواید بیشماری دارند که مابقی ندارند. راهبرد حیاتی ایشان پردازش اطلاعات (محرکات) است، و اگر حجم ورودی محرکات یا اطلاعات زیاد باشد، بیش برانگیخته میشوند، آنقدر زیاد که ممکن است آسیب ببینند.
بههرحال SPS اختلال محسوب نمیشود و ضمناً، HSP ها محرکات را به شیوهای سازمانیافتهتر و در دورنمایی گستردهتر پردازش میکنند که شامل آگاهی از ظرایف و جزئیاتی ست که شاید دیگران متوجه نشوند. مجدداً تأکید میکنم که گاهی HSP ها بهشدت تحت تأثیر حجم عظیم اطلاعات قرار میگیرند. غیر HSP ها چنین استرسی را از بابت محرکات متحمل نمیشوند. به همین دلیل است که میگوییم میزان محرکات جامعه متناسب با آن ۸۰ درصد در نظر گرفتهشده است، نه HSP ها.
از طرفی اختلال پردازش حسی (یکپارچهسازی) یک اختلال عصبشناختی ست که حسها و همینطور سیستم دهلیزی، عضلات درشت، آگاهی از فضا و مکان، و تعادل را درگیر نموده و باعث میشود تا اطلاعات بهدستآمده از محرکها در مغز «درهم» شوند. شاید همین باعث شود تا محرکها بهدرستی پردازش نشوند، دچار تنش و بیش برانگیختگی شوند. احتمالاً همین بیش برانگیختگی ست که با بیش برانگیختگی HSP ها اشتباه گرفته میشود. اما لازم است توجه شود که ریشه ایجادکننده این برانگیختگی یکسان نیست.
با توجه به تفاوتهای اساسی میان این دو، راههایی برای کاهش بیش برانگیختگی وجود دارد. کار درمانگرها به کسانی که دچار اختلال در پردازش حسی هستند، کمک میکنند تا به یکپارچهسازی تجربه محرکها بپردازند.
ولی بسیاری از کسانی که پردازش حساس حسی دارند، صرفاً به کمک یادگیری درباره ویژگی خود (یا فرزندشان) نیاز دارند. یاد میگیرند که در زندگی روزانه خود تعادل ایجاد کنند، این تعادل را ممکن است از طریق مراقبه، هنرهای خلاقانه، قدم زدن در طبیعت، یوگا و شناخت مجامعی که با ایشان خوب تا میکنند، به دست میآید.
عدهای هم از طریق گرفتن کمک حرفهای از افراد تعلیمدیده توسط انجمن SPS ها بهبودیافتهاند. این انجمن باعث میشود تا تجارب خود را بازسازی کرده و احساس بهنجار بودن کنند.
شاید بهترین آزمونی که بتواند تفاوت میان SPS ها و نهفقط SPD ها، بلکه تمامی انواع اوتیسم و آسپرگر را مشخص سازد، چهار نکته است با علامت اختصاری DOES.
الین آرون آن را بهتفصیل در کتاب رواندرمانی و آدم بسیار حساس شرح داده است.
عمق تجزیهوتحلیل، بیش برانگیختگی، تنش عاطفی، و حساسیت حسی. تشخیص صحیح را با پرسیدن چند سؤال میتوان کسب کرد:
در رابطه با محرکات، آیا این شخص متوجه تغییرات ظریفی میشود که دیگران متوجه نیستند، مثلاً خستگی کسی، یا تغییر دکوراسیون اتاق، یا گلها یا حیوان؟
آیا این شخص در مقایسه با دیگران صدای تیکتاک ساعت یا چکه کردن آب، یا بو و مزههای بسیار جزئی را نیز متوجه میشود؟
آیا این شخص حواسش به اینکه افراد جمع راحتتر باشند هست؟
امیدواریم این توضیحات کمکتان کرده باشد.
پاسخ داده شده توسط الین آرون، PhD, باربارا آلن _ ویلیامز و ژاکلین استریکلند LPC .
منابع:
رواندرمانی و آدم بسیار حساس نوشته دکتر الین آرون
اختلال در پردازش حسی، انجمن STAR جهت افراد مبتلابه اختلال
باربارا آلن ویلیامز، درمانگر سابق و سوپروایزر پیشین درمانگران و معلم مرکز ملی آدمهای بسیار حساس (UK) و مشاور رشدی آدمهای بسیار حساس
چه ارتباطی بین ویژگی بسیار حساس بودن و اختلال کمتوجهی / بیشفعالی وجود دارد؟
قبل از هر چیز لازم است بگویم که من عالِمِ تشخیصدهنده اختلال نیستم، و ADHD یا اختلال کمتوجهی – بیشفعالی اختلالی ست که من دربارهاش اطلاعات اندکی دارم. درنتیجه هر وقت تردید دارم، کمک حرفهای میگیرم.
گفتهشده که این دو کاملاً در نقطه مقابل هم قرار دارند _ به نظر میرسد کسانی که مبتلابه ADHD هستند، ژن، رفتار و نشانگانی دارند که در آن فرد دارای رفتار تکانشی ست و نمیتواند به عواقب انجام یک کار، حتی اگر به ضررش باشد، فکر کند. آنسوی دیگر طیف آدمهای HSP قرار دارند که قبل از اقدام، از روش «درنگ بهمنظور بررسی» استفاده میکنند، روش پردازش عمقی داریم که درنتیجه بسیار خودآگاهانه است. بههرحال لازم است این سه احتمال در نظر گرفته شود که: یا فرد HS هست و ADD نیست، یا واقعاً ADHD است و HS نیست، یا هردو باهم است.
چرا ممکن است فردی HS باشد، ولی ADHD نباشد:
تعداد بسیار زیادی از کسانی که ADD هستند را ممکن است بهاشتباه تشخیص دهند چون به میزان زیادی تحت محرکات قرار دارند، اگر در کلاس درسی شلوغ باشند، معلم متوجه کودکی که دچار اختلال است و با دیگران متفاوت است، میشود. ممکن است این محرکات زیاده از حد در خانهای باشد که تلویزیون روشن است و خواهر برادرهایی هم هستند و فعالیتهای بعد از مدرسه نیز در جریان است، درنتیجه HSC ها نیز همین محرکات را دریافت میکنند. چنین فضاهای پر محرکی برای بسیاری از کودکان قابلتحمل به نظر میرسد اما احتمالاً برای کودکان HS قابلتحمل نیست. اینان هرگز نمیتوانند تحت تأثیر محرکات زیاده از حد قرار نگیرند. بدیهی ست دانستن اینکه کدامیک در جریان است، نکته بسیار مهمی ست، به این دلیل که نوع درمان متفاوت است.
اوضاع وقتی پیچیدهتر میشود که میبینید دو نوع ADD وجود دارد _ بیشفعالها که در بین پسران و مردان شایعتر است و میتوان گفت که عدم تمرکز در بین دختران و زنان شیوع بیشتری دارد. در هردو مورد ممکن است اشتباهی صورت گیرد، اگر که، عامل اصلی بیش برانگیختگی باشد. ازنظر اجتماعی، شاید پذیرفتنی باشد که پسری حساس، در شرایط بیش برانگیختگی، خستگیناپذیر و پر شیطنت باشد تا اینکه مانند دختران حساسی که تحت محرکات فراوان قرار دارند، گوشهگیر و ساکت در انزوا بنشینند.
گمان کنم در بزرگسالی کسی که بسیار جویای حس است را با فردی مبتلابه ADHD اشتباه بگیرند. البته میدانیم که برخی از HSP ها ضمناً HSS نیز هستند.
به نظرم بهترین آزمون تشخیصی که میتوان به کار بست این است که ببینیم آیا فرد در موقعیتهای آرام و ساکت، تمرکز خوبی دارد یا نه. اکثر کسانی که مبتلابه ADHD هستند، نمیتوانند در موقعیتهای آرام و ساکت تمرکز داشته باشند و اگر سروصدایی باشد، بهتر تمرکز میکنند. اکثر HSP ها در مکانها و موقعیتهای ساکتی که محرکات بیرونی اندک است، از قدرت تمرکز بالاتری برخوردارند. پس بهترین درمان برایشان کاهش دادن محرکات و کم کردن منابع استرس و برانگیختگی ست.
شاید برخی بگویند که بهتر است دارویی که برای درمان ADHD ها به کار میرود (محرک) به فرد داده شود، اگر بهبود بیابد، پس ADHD ست و نه HS. دراینباره مطمئن نیستم چون در این حیطه تخصص ندارم.
چرا ممکن است فردی ADHD یا اختلال کمتوجهی – بیشفعالی باشد و بسیار حساس یا HS نباشد:
تشخیص، بخصوص در رابطه با کودکان دشوار است، کودکی که احساس بدی مثلاً در این رابطه دارد که تکالیفش را انجام نداده و یا جزئیات به خاطرش نمیماند، احتمالاً خجالت میکشد. احساس متفاوت بودن ممکن است هم در ADHD ها شایع باشد و هم در HS ها. والدین و بزرگسالانی که این اختلال را دارند، شاید بخواهند این سندرم را نوعی ویژگی نرمال محسوب کنند _ که شاید درست باشد ولی وجه مشخصه این دو، برای یک HSP ازاینقرار است که وی فقط در شرایطی که تحت محرکات زیاد قرار بگیرد، چنین میشود.
هردو؟
همانطور که در این رابطه گفتهام، افراد ADHD و HS بسیار متفاوتاند ولی نمیتوانم بگویم که نمیتوانید هردو باشید. HSP هایی را دیدهام که گفتهاند هردو موردند. ضمناً این نکته را نیز باید در نظر گرفت که هنوز در عرصه مغز و ژنتیک پیشرفت چندانی نداشتهایم، و به همین دلیل اوضاع پیچیدهتر از آن است که فکرش را بکنیم.
مانند همیشه، اگر شما فکر می کنید که شما یا فرزندتان ممکن است دارای این اختلال باشد، بایستی قبل از هرگونه تصمیم گیری درباره اینکه این فقط یک ویژگی ” بسیار حساس بودن ” است، بایستی نظر حرفه ای یک متخصص را جویا شوید. به پاسخ پرسش شماره یک رجوع کنید/”
از کجا بفهمید فردی بسیار حساس HSP هست یا نه؟
دریکی از سخنرانیهایم، در دانشگاه بامبرگ، دپارتمان بیزینس، از من پرسیده شد چگونه یک کارفرما یا مدیر میتواند متوجه بسیار حساس یا همان HSP بودن طرف مقابل بشود، بیآنکه آزمون مداد کاغذی HSP اجرا شود؟ نمیتوان از دیگران پرسید که آیا شما HSP هستید و آنان نیز بگویند بله یا خیر، چون بسیاری از آدمها از اینکه فردی HSP شناخته شوند، خوششان نمیآید، میترسند علیه ایشان گزارشی داده شود، یا کسی آنان را ضعیف به شمار آورد، حتی اگر کسانی که هم رشته من هستند، و صرفاً قصدشان کسب شناخت و بعد استفاده بهینه باشد.
فکر میکنم شخصاً با چند دقیقه صرف وقت با آن فرد متوجه این موضوع بشوم. گاهی فکر میکنم که حتی اگر بهصف هم بشوند، میتوانم تشخیص دهم. اما موضوع این است که من خیلی تحقیق کردهام. مشکل اینجاست که واقعاً نمیدانم چگونه میتوانم این کار را بکنم و یا حتی دقت نظرم چقدر است. از نوع نگاه چشمها، گاهی طرز نشستن، و تفاوتهای خاصی که در ابراز خوددارند. آنهم در مدت کوتاه چند دقیقه. اما همانطور که یکی از دانشجویان گفت، «از کجا این تفاوتهای ظریف را بفهمیم، اگر که HSP نباشیم.»
ما hsp ها متوجه HSP بودن یکدیگر میشویم، خیلی بیشتر از چنین همکلاسیهای غیر HSP. گاهی حتی هرچقدر هم که لازم باشد، نمیتوانم متوجه شوم. خانمی دریکی از سمینارها از راهحلی که یافته بود گفت، کارت ویزیتی را نشانم داد که یکطرفش نوشته بود، «آیا شما HSP هستید؟ من هستم.» آنطرف کارت هم چند سؤال از آزمون خودارزیابی نوشتهشده بود (اگر قصدتان فروش آنلاین سؤالات نباشد، اشکالی ندارد).
راه جالبی در یافتن همکاران HSP ست.
میتوانید از توصیف خلاصه استفاده کنید.
اکثر HSP ها در خلاصه توصیفی از این قسم، خود را بازشناسی میکنند، پس بهعنوان سادهترین راه میتوانید از یک خلاصه توصیف استفاده کنید.
مدیران و کارفرمایان میتوانند در سمینارها و مجامعی که دارند، توصیفی خلاصه از این ویژگی را ارائه دهند، تا شرکتکنندگان دریابند که آیا بسیار حساس هستند یا نه. اما میتوانید ایشان را به این امر تشویق کنید، با تکیهبر اینکه دیگران از شناخت HSP ها خوشحال شده و غیر HSP ها نیز امکان بهتری در شناخت صحیح از ایشان مییابند.
مثلاً میتوان گفت، «آیا تابهحال دربارهی ویژگی بسیار حساس بودن چیزی شنیدهاید؟ حدوداً ۲۰ درصد از آدمها با این خصیصه به دنیا میآیند. امری کاملاً بهنجار است. اساساً بهمنزله آن است که چنین اشخاصی ترجیح میدهند تجارب خود را عمقیتر پردازش کنند. یعنی اینکه فرد بیشتر از دیگران فکر میکند.»
میتوانید همینجا دست نگهدارید و ببینید آیا کسی سؤالی میپرسد یا ادامه دهید.
«ضمناً، اینگونه افراد (واژه «ما» مناسبتر است) متوجه نکاتی میشوند که دیگران نادیده میگیرند، و واکنشهای عاطفی، چه مثبت و چه منفی قویتری دارند. خیلی زیاد متوجه میشوند، خیلی زیاد عاطفی هستند، و دربارهی هر چیزی آنقدر فکر میکنند که بدیهی ست بیش برانگیخته شوند. درنتیجه به اوقات استراحت بیشتری نیاز دارند. از مسائلی چون سروصدا یا ریختوپاش و یا بهیکباره یک عالمه کار ریخته شدن بر سرشان ناراحت میشوند.
با استفاده از DOES
اگر آمادگی ارائه خلاصه توصیف را ندارید، میتوانید از روش DOES استفاده کنید. در حقیقت DOES برای محیط کار و کارفرمایان سرنخهای خوبی به دست میدهد، اما نکته اینجاست که پرسیدن دربارهی حساس بودن یا نبودن یک فرد، حتی همکار بسیار دشوار است:
عمقی بودن پردازش. Depth of processing
آیا این شخص اغلب با ایدههای غیرمعمول و خلاقانه سراغتان میآید؟ آیا این شخص غالباً بسیار هشیار است؟ (از عواقب انجام یک کار و شکست در آن آگاه بوده و درنتیجه خوب عمل میکند)؟ آیا این شخص ترجیح میدهد تا کار را به آهستگی انجام دهد؟ طوری که از موعد آن میگذرد؟ آیا معمولاً تصمیمات درستی میگیرد؟ شاید بد نباشد از وی بپرسید دربارهی اهداف سازمان چه میداند؟ یا چرا کاری کارآمد است و کاری بیفایده است. اگر شخص در پاسخ دادن صادقانه احساس امنیت کند و اکثر HSP ها اینچنینی هستند، احتمالاً پاسخ با جزئیات و طولانی خواهید شنید.
بیش برانگیختگی سریع. Easily Overstimulated
آیا متوجه شدهاید که فرد موردنظر در مقابل سروصدا، اوضاع درهم و باهم، سر رسیدن موعد یا کار کردن با گروه (بیشتر در مورد درونگراها صدق میکند) دچار ترس میشود؟ دنبال نقطهای دنج میگردد؟ ترجیح میدهد در منزل یا بهتنهایی و در آرامش کار کند؟ آیا این شخص از دعوت شدن به خارج از محیط کار خوشش نمیآید؟ شاید فقط به این دلیل که به استراحت بیشتری نیاز دارد.
واکنش عاطفی. Emotionally reactive
آیا این شخص نسبت به بازخوردها چه مثبت و چه منفی واکنش شدیدتری نشان میدهد؟ _ مثلاً وقتیکه خلاصه گزارشی خواسته این، یک گزارش مفصل میدهد؟ آیا چه مرد و چه زن، هرگز در جمع گریسته است؟ آیا نسبت به دیگران همدلی بیشتری نشان میدهد، یا از مشکلات دیگران باخبرتر است؟ آیا در مقایسه با دیگران بیشتر نگران این است که واکنش دیگران نسبت به یک اتفاق منفی چیست؟ به بازخورد مثبت شدیدتر واکنش نشان میدهد؟ آیا زودتر از دیگران عصبانی.، کنجکاو، ناراحت، مضطرب، یا خوشحال میشود؟
ضمناً میتوانید احساسی که نسبت به یک موضوع دارند را مستقیماً جویا شوید.
بسیار حساس بودن نسبت به محرکات ظریف. Sensitive to subtle stimuli
آیا در مقایسه با دیگران این شخص بیشتر متوجه نکات میشود؟ آیا از محیط کار بیشتر مراقبت میکند و فضای خاصتری میسازد؟ مثلاً مراقب نور در فضا هست؟ درباره لباسی که پوشیدهاند نظر مثبت میدهد؟ یا متوجه هوا و فضا هست؟
دیگر مسائل ظریف
شاید بخواهید برآورد خود را مورد آزمون قرار دهید، پس شاید پرسیدن چند سؤال مستقیم و بدون مقدمه بد نباشد. مثلاً «من احساس …. میکنم، شما چطور؟» «از مکانهای شلوغ بدم میآید، شما چطور؟»، «واقعاً تحمل اینکه آدمها بدون فکر کار کنند، دشوار است، شما هم ناراحت میشوید؟» شاید فکر کنید همه جواب «بله، من هم همینطور» بدهند. اما غیر HSP ها چنین نیستند. بهغیراز یکی دو مورد جوابشان منفی ست. بعد از بستن قرارداد با چنین اشخاصی متوجه خواهید شد که تا چه حد حساس هستند. میتوانید جزئیات بیشتری را بپرسید. مثلاً درباره قهوه. اکثر HSP ها نمیتوانند زیاد قهوه بخورند _ چون بیش برانگیخته میشوند. اگر از چیزی یکّه خوردید، بگوئید، «من خیلی زود یکّه میخورم!» و ببینید که آیا آن دیگری نیز میگوید، «متهم همینطور»؟ اگر چیزی ناراحتتان میکند، بگوئید، «من نسبت به درد (رنج) حساسم» یا «من از اینکه پشت سر هم هوا گرفته و ابری باشد غمگین میشوم.» سکوت یا جواب نه به این سؤالات نشانهای ست دال بر اینکه فرد HSP نیست.
فراموش کردن جزئیات
اگر کارفرما یا مدیر هستید (یا میخواهید باکسی قرار بگذارید یا دوستی بیابید که hsp باشد) شاید بد نباشد جزئیات بیشتری را مطرح کنید و همه آنها جملاتی مثبت باشد و بهاینترتیب شناخت بیشتری کسب کنید: آگاهی، خلاقیت، مسئولیت در قبال نیازهای سازمان و افراد گروه. میتوانید بگوئید که برخی آدمها خیلی خلاق هستند، اما در خود فروماندهاند یا کمتر خودآگاهاند. و متوجه شدهاید که معدودند کسانی که هر سه این خصوصیات را باهم داشته باشند. در این صورت میتوانید مطمئن باشید که این افراد در مقابل شکست دیگران در این حیطهها ناراحتتر شوند _ مثلاً وقتیکه میبینند که کسی پرخاش میکند یا رفتاری غیراخلاقی دارد _ یا تحتفشار است.
هنگامیکه چنین انگاره زیبایی از HSP بودن ساختید، شاید دیگران هم بخواهند که چنین شوند.
آیا آدمهای بسیار حساس خلاقتر و باهوشتر از دیگراناند؟
آدم بسیار حساس و محیط
گفته شد که آدم های بسیار حساس در محیطهای بد، احتمالاً در مقایسه با دیگران بدتر عمل میکنند و در موقعیتهای خوب، بهتر از دیگران عمل میکنند.
سؤال خوبی ست چون، پاسخ سادهای برای آن ندارم. سالها پیش از آزمون سنجش هوش IQ استفاده کردیم و تفاوت معناداری ندیدیم. هرچند که آزمونهای هوشی مقیاسهای خوبی برای سنجش هوش نیستند، مخصوصاً برای HSP ها، چون این افراد، در شرایط در فشار و باوجود محرکات زیاد، خوب عمل نمیکنند. اینجا هم مشکلی وجود دارد و آن اینکه، استعدادهای مختلفی وجود دارد. بهتر است بگوییم که HSP ها بسته به اینکه در چه محیطی، پرتنش و غیر حمایتی بار بیایند یا در محیطی بسیار مناسب، ازنظر توانمندیها و اعتماد به تواناییهایی که دارند، فرق میکنند. پس اگر میانگین آزمونهای HSP ها را در نظر بگیرید (کسانی که نمرات بسیار بالایی دارند و کسانی که نمرات بسیار کمی را به دست آوردند) بالاتر از میانگین غیر HSP ها نیست. اما مسئله اینجاست که غیر HSP ها دارای دو حد متفاوت نیستند. ضمناً اگر بخواهید ازنظر استعداد موردبررسی قرار دهید، برخی HSP ها معجون پیچیدهای هستند _ شاید از هوشمندی ایشان حمایت خوبی شده باشد، اما ازنظر عاطفی محیط ضعیفی داشتهاند.
بااینحال آزمونها ازنظر آنچه میسنجد بسیار متفاوتاند، اما معمولاً هوش عمومی را میسنجند. بسیاری از افراد این ایده را ترجیح میدهند که هوش انواع مختلفی دارد. یقیناً یک HSP بهطور بالقوه میتواند فرم خاصی از هوش را نشان دهد که مبتنی بر دیدن جزئیات، پردازش آنها و شاید یافتن راهحلی خلاقانه و شهودی ست. اما شاید در حذف مطالب حواشی و یا تصمیمگیری سریع، خوب عمل نکنند. یقین مستدل دارم که بهطور میانگین HSP ها و غیر HSP ها ازنظر هوشبهر فرقی ندارند. شاید مثال آوردن کار مناسبی نباشد، اما میدانم که من و همسر غیر HSP من هردو باهوشیم، اما به شیوههای متفاوت.
پاسخ کوتاه به این موضوع: باید پژوهشهای بیشتری انجام شود، و تا آن زمان باید گفت، نمیدانیم.
خلاقیت
سؤال درباره خلاقیت حتی از سؤال دربارهی هوشمندی نیز پیچیدهتر است، چون مقیاس خوبی برای اندازهگیری خلاقیت نداریم. آزمونهای مداد_کاغذی ربط چندانی به «زندگی واقعی خلاقانه» ندارد. برای فهم خلاقیت باید بدانیم که در حیطه خلاقیت، موضوع یافتن پاسخ درست نیست، بلکه متنوع بودن پاسخهاست که مطرح است. یکی از کسانی که کارش تدارک دیدن آزمونهاست، سعی کرد با در نظر گرفتن تکه موزاییکهای رنگی که میتوان به کمک آنها تصویری کلی ساخت، خلاقیت را اندازهگیری کند، به این نتیجه رسید که خلاقها از رنگهای بیشتری استفاده میکنند. اما کسی که از همه خلاقتر بود، متوجه شد که موزاییکهای سفیدرنگ، اندک تفاوتی دارند، با استفاده از همین تنوع، طرح جالبتری ساخت، که البته در آزمون خلاقیت یادشده نمره صفر گرفت.
از اینکه کسی سعی کرده باشد خلاقیت را در HSP ها یا دیگر ویژگیهای مرتبط را اندازهگیری کرده باشد، اطلاعی ندارم. یقیناً به نظر میرسد که ایشان خلاقترند، چون پردازش عمقیتری دارند. اما فعلاً نمیدانیم. نمیدانم که آیا عقدههای بیشتر و رؤیاهای جالبتری دارند یا نه، هرچند که در پرسشنامه موردی را به آن اختصاص دادم. تجارب حاکی از آن است که HSP بودن با خلاقیت بیشتر همراه است، اما فقط در آن دسته از HSP هایی که از اعتمادبهنفس بیشتری برای ابراز آن در زندگی واقعی برخوردارند. ازآنجاییکه بسیاری از HSP ها اعتمادبهنفس اندکی دارند، بدیهی ست که نتوانند خلاقیت و همینطور هوش خود را بهخوبی ابراز کنند.
نبوغ
نبوغ با بسیار حساس بودن همراه است. وقتی به مقالاتی که در باب حساسیت در قرن نوزدهم بود نگاه میکردم، پژوهشها حاکی از آن بود که حساس بودن یکی از زیرشاخههای نبوغ است. چنین گفتهشده که ۳ درصد از جمعیت را نابغهها تشکیل میدهند، پس حتی اگر اکثر نابغهها بسیار حساس (hsp) باشند، اما همه بسیار حساسها، نابغه نیستند، چون ۲۰٪ از جامعه را تشکیل میدهند. ضمناً به نظر میرسد نبوغ حیطههای مختلفی را شامل میشود و من از تقسیمبندی آدمها به نابغه و غیر نابغه اکراه دارم. قطعاً بسیاری از غیر hsp ها هم نابغهاند، اما شاید شیوه نبوغشان با نبوغ HSP ها بهطورکلی فرق داشته باشد.
متفاوت اما برابر
این ایده که hsp ها با غیر HSP ها متفاوت اما یکساناند را ترجیح میدهم. انسانها برای اینکه دو تفاوت را برابر ببینند، دوران سختی را پشت سر گذاشتهاند. به شمال و جنوب، چپ و راست، نمک و فلفل، سگ و گربه، بالا و پائین، لندن و پاریس، یا شرق و غرب فکر کنید. احتمالاً نه ذهنتان برای یکی ارجحیت قائلید. پس توصیهام به شما این است که این متفاوتها را یکسان ببینید. به شیوههای متفاوت ادامه حیات میدهند و از انرژی خود به گونههای متفاوت استفاده میکنند، ولی فکر کنم که ما به هم نیاز داریم، و از یکدیگر حمایت میکنیم و از وجود یکدیگر منتفع میشویم. البته اگر یکدیگر را متفاوت اما برابر ببینیم.
هنگامی که به دنبال پژوهش های انجام شده دربارهی آدم های بسیار حساس ، بخصوص کودکان بسیار حساس میگردم ، بسیار کم می یابم .
در دنیای علم ، نام آن را « پردازش حسی به طور حساس » ( SPS ) می نامند . اگر در گوگل دنبال این واژه sensory processing sensitivity بگردید ، مقالات متعددی خواهید یافت. ابتدا ما بودیم که دربارهی SPS در بزرگسالان پژوهش می کردیم ، و حالا درباره کودکان با سن بالاتر پرسشنامه ای تدارک دیده شده است . یافتن SPS متناسب با کودکان شامل خود_ارزیابی ست و البته نمی توان در مورد خردسالان انجام داد . در نتیجه بیشتر آنچه درباره بسیار حساس بودن میتوانیم بیاموزیم از بزرگسالان است ، مصاحبه بالینی و نظرکسانی که در رابطه با خلق و خو در کودکان مطالعه کرده اند ، به اضافه کسانی که در حیطه خردسالان خبره اند . من برای تدوین این پرسشنامه از روش های منعطف علمی استفاده کرده ام ، اما برای انتشار آن اقدامی نکرده ام . آزمون بزرگسالان روایی سنجی نشد ، اما به منظوری که ساخته شده بود مفید بود .
اسامی دیگر ویژگی بسیار حساس بودن
تعداد متنابهی از پژوهش ها مشخصاً روی کودکان بسیار حساس کار کرده اند ( جی بلسکی ، تفاوت در حساسیت ؛ مایکل پلوس، غیر از واژه جی از واژه حساسیت خوب ؛ توماس بویسن و بروس الیس واژه حساسیت بیولوژیکی به محتوا نامیده اند . می توانید در گوگل این واژه ها راجستجو کنید .)
همه در حال حاضر موافقند که این یک ویژگی مادرزادی ست ، یعنی بنیادی « سرشتی » و یا « زیستی » دارد . به عبارت دیگر امری اساساً ژنتیکی ست ، غیر از آن نحوه فرزند پروری نیز موثر است . به همین دلیل است که گاهی اکراه دارند از اینکه آن را آشکارا ژنتیکی و مادرزادی بخوانند . برآورد می شود که خلق و خو ، حدود ۴۰٪ از شخصیت را تشکیل می دهد _ و شخصیت موجود _ یعنی مجموعه ویژگی به اضافه محیط . پس ویژگی خلق و خویی ست و حداقل در ۲۰٪ از آدم های جامعه وجود دارد .
امروز تردید ندارم که همه ما در حال پژوهش در یک زمینه با ابعاد مختلف ، صرف نظر از اسامی گوناگون هستیم . این خصوصیت هم در انسان و هم در حیوان یافت می شود . اما آن عده ای که این ویژگی را در حیوانات دنبال می کنند ، نامش را « پاسخدهی » نهاده اند و آن عده ای که سنتی ترند ، از واژه های قدیمی عرب چون « کمرو » ، « خجالتی » یا حتی « عصبی » می نامند . وقتی سر در نمی آورند که چرا یک ماهی ، پرنده و یا حتی یک نخستی ( آدم ، میمون ، گوریل ) کار خاصی می کند ، شروع می کنند به فرضیه سازی !
فرضیه سازی دربارهی عوامل زیستی_بیولوژیکی یک رفتار حتی دربارهی کودکان نیز امری عادی ست . من این اقبال را داشته ام که ویژگی را در بزرگسالان مورد مطالعه قرار دهم ( ژان استرولا در اروپا در دسته بندی خلق و خوها نام ویژگی را «حساسیت حسی» خوانده است .
چه شواهدی وجود دارد که بسیار حساس بودن HSP یک ویژگی ژنتیکی است؟
پژوهش درباره ویژگی آدم بسیار حساس بودن HSP: یافتههای ژنتیکی اخیر
تا پیشازاین هیچگونه پژوهشی از اینکه ژنهای خاصی وجود دارند که همسو با نمرات بالا در مقیاس HSP بودن باشد، وجود نداشت. ولی اخیراً نه یکی، بلکه دو پژوهش در این زمینه اجرا شد. یکی را از قبل میدانستیم، اما آنیکی مایه شگفتی ما شد.
یک ژن انتقالدهنده سروتونین و بسیار حساس بودن
پژوهش اول در دانمارک انجام شد و همه آنچه از آن ارائه گردید، در قالب یک پوستر بود. این پژوهش همان چیزی را مشخص کرد که نویسندگان پژوهش و ما میدانستیم. بین حساسیت و ژنی از یک دِگَره (allele) کوتاه انتقالدهنده سروتونین، ارتباط هست، که من آن را دِگَره_S مینامم دِگَره نام دیگری است که به گونههای ژنتیکی میپردازد، درست مانند ژنی که چپدست بودن یا راستدستی را مشخص میکند. درواقع سه نوع ارتباط هست (کوتاه_کوتاه، کوتاه_بلند، و بلند_بلند. گاهی پژوهشها فقط بر یک نوع از آن متمرکز میشوند). دِگَره_S باعث میشود که سروتونین کمتری در دسترس داشته باشید و همین میتواند باعث افسردگی شود.
اخیراً تغییری صورت گرفته و من تقریباً مطمئنم که امروزه به این خاطر که نظریه بسیار حساس بودن و اینکه بسیاری از افراد این ویژگی رادارند، و بسیاری (حتی به همین درصد) دِگرَه_S رادارند، و اساساً مسئله افسردگی در میان نیست، بلکه محیط خوب یا بد است که مطرح است، طرفداران بیشتری یافته است.
پژوهشهای انجامشده در عرصه حاملین دِگَره_S بهخوبی نشان میدهد که میتوان بین این دِگَره با همدلی و عمق پردازش ارتباط دید. فعالیتهای پرخطر برای این افراد در نظر گرفته شد که نیازمند «خطرپذیری عاطفی» بود و احتمال بُرد اندکی وجود داشت، اما این افراد مشتاقتر از دیگران بودند (همواره گفتهام که ما احساس میکنیم خیلی اهل رقابت نیستیم، که خود نوعی ریسک است، چون ما فقط وقتی ریسک میکنیم که مطمئن باشیم، میبریم.، انگار که اصلاً رقابتی در کار نیست.) ضمناً انتقالدهندههای دِگَره_S قبل از تصمیمگیری و انتخابهای دشوار به مدتزمان بیشتری نیاز دارند.
و اگر الگوهای شناختی طولانیمدت تری برایشان در نظر گرفته شود، عملکرد بهتری خواهند داشت. میمونهای _رسوس هم دارای ژن انتقالدهنده سروتونین دِگَره_S هستند و در رابطه با تکالیف مختلف تصمیمگیری که به ایشان داده شد، همین نتایج به دست آمد.
ژنهای دوپامین و بسیار حساس بودن
دومین پژوهش ژنتیک جدید از روش بسیار متفاوتی استفاده کرد، و به دنبال تمامی ژنهای دِگَره (allele) ای گشت که بر سیستم دوپامین اثر میگذارند. دوپامین نیز یکی از دیگر انتقالدهندههای مؤثر است. نمیدانم چرا این پژوهش را انتخاب کردند، شاید چون این ژنها با تأثیر «بهتر و بدتر» پاسخدهی به محیط مرتبط هستند. _ به این معنا که در شرایط خوب، بهتر از دیگران عمل میکنند و در شرایط بد بدتر از دیگران رفتار میکنند. پژوهشگران نوشتهاند که «بهجای انتخاب ویژگیهای شناختهشدهای چون درونگرایی_برونگرایی و یا روان رنجوری (دو ویژگی که این روزها محبوبیت یافتهاند)، ویژگی را انتخاب کردند که فکر میکنند عمیقاً با سیستم عصبی مرتبط است (شخصیت بسیار حساس، HSP).»
احسنت به بینش ایشان که برایشان مؤثر افتاد. ایشان تعداد قابلتوجهی از دِگَره های انتقالدهنده دوپامین را یافتند که با این ویژگی همخوانی داشت. درمجموع ده ژن که امکان وجود بسیار حساس بودن را افزایش میدهد. تاکنون پژوهشهای ژنتیکی مرتبط با ویژگیهای شخصیتی هرگز چنین دستاوردی نداشتهاند، و بدین معناست که حساسیت نزدیکی بیشتری با وراثت دارد و نتیجه تعامل با چیزی نیست. در حال حاضر نقش این دوپامینهای خاص خیلی خوب شناختهنشده است، بخصوص برای من! پس بیشتر مطالعه کردم.
برای شما چه معنایی دارد؟
این دو پژوهش درمجموع حاکی از آن است که حساسیت یا چیزی شبیه به آن موروثی ست. (چیزی شبیه به آن را توضیح خواهم داد) اولاً این بهترین پاسخ به کسانی ست که فکر میکنند میتوان از کنارش رد شد. نمیتوانیم. «درونی ست، ارثی ست». در ثانی، این امر موروثی اساساً چیزی نیست که بتوان نادیدهاش گرفت. «ضمناً فواید زیادی دارد». به کسانی که از شما میخواهند ویژگیتان را نادیدهگیرید، بگویید که «امری وراثتی ست، و محاسنی دارد.»
آنچه دیگران از ما میخواهند که انجام دهیم، یعنی از کنار این ویژگی بگذریم، مضراتی دارد. ولی ما نمیخواهیم و اساساً نیازی نیست که از ما بخواهند تا دیگر بسیار حساس نباشیم. حال آنقدر این پاراگراف را بخوانید تا ملکه ذهنتان شود، تا در مواقع ضروری، همان هنگامیکه از شما انتقاد میشود، بتوانید از این عبارات بهخوبی استفاده کنید (حتی میتواند از این پژوهشها کپی گرفته و به ایشان دهید! گرچه اکثراً نخواهند فهمید.)
کمی نزدیک به آن
نمیتوانیم مطمئن باشیم که «حساسیت» امری کاملاً ژنتیکی ست. اکثر ویژگیهای شخصیتی و «سبکهای رفتار» بهگونهای مشابه موروثیاند. درواقع، بسیاری از اعمال «ارثی» ست. طلاق ارثی ست، نه به این خاطر که ژنی دامن پوش به نام طلاق داریم، بلکه فرد ویژگیهای را به ارث برده که طلاق را محتملتر میسازد. بیشتر پژوهشهای انجامشده درزمینهٔ ویژگیهای شخصیتی مثلاً، عواطف مثبت، و عواطف منفی، مانند طلاق موروثیاند.
اگر ویژگی بسیار حساس بودن ژنتیکی ست ، پس یعنی از دست من کاری ساخته نیست؟
برخی افراد از فهم اینکه چیزی « ژنتیکی » ست ، دچار دلسردی می شوند ، چون این مفهوم را به ذهنشان متبادر می سازد که کاری در این باره از دستشان ساخته نیست _شبیه به این ایده که آنچه در گذشته مان رخ داده ، قابل درمان و تغییر نیست . شاید درباره تفکر جدید « تعامل ژن _محیط » شنیده باشید . اما همچنان به نظر میرسد که عامل ژن برای تغییر محدودیت دارد. محدودیتی که توام با فرضیات ناگواری چون « از نظر روانشناسی برخی مشکلات مثل فقر همواره با ما خواهد ماند » پس چرا برای تغییر تلاش کنیم ؟
آن طرف دیگر ماجرا نیز مشکلاتی به همراه دارد . مثلا اینکه هرکسی که در کودکی فرصت یابد ، یا در بزرگسالی رواندرمانی درستی را انجام دهد ، می تواند بر همه چیز فائق آید . که باعث می شود ، تا خلق و خوی تان را نادیده گرفته و دیگر آن زندگی ساده ای را که باعث سلامت و شادابی HSP هاست را نداشته باشید و به دنبال اهداف غلط رفته و با احساس شکست خوردگی ، زندگی و عواطفتان را فدا کنید .
در واقع ممکن است ژنتیک شما ، راه تغییر بیشتر را بر شما بگشاید . بلسکی ، پلوز و دیگران خلاصه ای از صد پژوهش را تدارک دیده اند که نشان می دهد ، می توان علائم زود رس رفتار و یا ژن پرخطر بخصوص در کودکان را تشخیص داد و اگر محیط خانه و مدرسه ای حمایتت کننده تر شود ، می توانند منتفع شوند و به این ترتیب برای محیط زندگی کودکان اهمیت بیشتری قائل شده و ایشان را قربانی« شرایط » بدون تأثیرگذاری محیط نمی دانند .
حتی اگر هیچ ارتباطی بین محیط و ویژگی تان وجود نداشته باشد ، یا دوران کودکی پر حمایتی داشته باشید ، کار بر روی عواقب خلق و خوی تان همچنان مفید است ؟ خیر ، شما نمی توانید خلق و خویتان را تغییر دهید ، ولی می توانید سازگاری خیلی بهتری با خلق و خوی تان بیابید . بسیار حساس بودن هم منافعی دارد ، و هم مشکلات خاصی برای زندگی حرفه ای ، عاطفی ، سلامتی و موارد دیگر . چون HSP ها اغلب با این فرض که ما شبیه به دیگرانیم شروع می کنند ، آگاهی از hsp بودن ، باعث می شود تا یاد بگیریم که مسیر خود را تغییر دهیم . ضمناً بازسازی پیشینه تان امکان پذیر است _ اینکه می فهمید بسیاری از به اصطلاح « شکست » هایتان ، در واقع شکست نبوده اند . مثلا شما یک hsp هستید و در موقعیتی بیش برانگیخته می شوید ( بدیهی ست که هیچکس در شرایط بیش برانگیختگی خوب عمل نخواهد کرد ) . خوب که بنگرید در واقع این کار خردمندانه بوده است ، چون بسیار حساس هستید . پس کاری که می بایست اکنون انجام دهید این است که چگونه از حساس بودن خود در هر شرایطی لذت ببرید . قاطعانه اعلام می کنم که HSP ها وقتی که درباره حساسیت خود بیشتر آگاه می شوند ، در مقایسه با دیگران ، با احتمال بیشتری قادر به ایجاد تغییرات در زندگی خود هستند .
شما درباره DOES گفتهاید که راه خوبی برای خلاصه کردن تمامی جوانب حساس بودن است: عمقی بودن پردازش، بیش برانگیختگی، واکنش عاطفی/ همدلی و حساس بودن نسبت به ظرایف. اما برای اثبات آنچه دلایلی دارید؟
پردازش عمیق (Depth of processing)
مبنای این ویژگی بسیار حساس بودن، تمایل به پردازش عمیقتر اطلاعات است. هنگامیکه به آدمها شماره تلفنی داده میشود و خودکار در دسترس ندارند، احتمالاً تلاش میکنند تا به نحوی آن را به خاطر بسپارند. بافکر کردن به الگویی برای به خاطر سپاری مثلاً این اعداد چه چیزی را به یادشان میآورد و یا نماد چیست، و چه معنایی دارد و یا به چه چیزی شبیه است تلاش در به یادسپاری دارند. اگر به شیوهای آن را پردازش نکنید، فراموشش خواهید کرد. HSP ها بهآسانی، هر چیزی را با ارتباط دهی، مقایسه کردن، به یادآوری گذشته و خلاصه هر روشی میخواهند به خاطر میسپارند. این کار را میکنند، حال چه در یادشان بماند و چه نماند. وقتی تصمیمی میگیریم، بدون آنکه چرایی آن را بدانیم، از چنین شهودی استفاده میکنیم. وقتی تصمیمی میگیریم، بدون آنکه دلیلش را بدانیم، از چنین شهودی استفاده میکنیم. وقتی تصمیمی را خودآگاهانه میگیرید، شاید متوجه شوید که کندتر از دیگران عمل میکنید، چون دربارهی تمامی جنبههای آن بسیار با دقت فکر میکنید. عمیق بودن پردازش این جنبه را نیز دارد.
پژوهشهایی که پشتوانه عمیق بودن پردازش (یکی از جوانب این ویژگی ست) هستند، فعالیت مغزی آدمهای بسیار حساس و غیر حساس را هنگام انجام تکالیف ادراکی مورد مقایسه قراردادند. پژوهش انجامشده توسط jadzia jagiellowicz حاکی از آن است که آدمهای بسیار حساس بخشهایی که به پردازش «عمقی» تر مغز مرتبطاند را بیشتر به کار میگیرند، مخصوصاً در آن دسته تکالیفی که شامل توجه به جزئیات است. در پژوهش دیگری که توسط خود ما و دیگران انجام شد، به آدمهای بسیار حساس و غیر حساس تکالیفی مفهومی داده شد که میدانستند دشوار است (به فعالیت و تلاش مغزی بیشتری نیاز داشت)، البته با توجه به فرهنگی که شخص از آن آمده بود. آدمهای غیر حساس طبق معمول اظهار کردند که تکلیف دشوار است، اما آدمهای بسیار حساس صرفنظر از فرهنگی که از آن آمده بودند، چنین مشکلی را نداشتند، گویی به نظرشان بدیهی بود که میبایست ورای انتظارات فرهنگی خود عمل کرده و «همانگونه که هست» ببینند.
پژوهشی که Bianca Acevedo و همکارانش انجام دادند نیز بیانگر آن است که فعالیت مغزی آدمهای بسیار حساس در مقایسه با دیگران در منطقهای از مغز به نام Insula اینسولا، که اطلاعات عواطف، موقعیت جسمانی و دیگر حوادث را درونی میسازد، بیشتر است. برخی این بخش از مغز را قلمرو خودآگاهی نامیدهاند. ازآنچه در درون و بیرون خانه در جریان است آگاهتریم، و این دقیقاً همان نتیجهای ست که انتظارش را داریم.
بیش برانگیختگی (Overstimulation)
اگر کسی هستید که متوجه تمامی جزئیات در یک موقعیت میشوید، و اگر موقعیت پیچیده است (جزئیات به خاطر داشتنی آن زیاد است)، تنش زیاد است (شلوغی، بینظمی، و غیره)، یا خیلی طول میکشد، پس بدیهی ست که بهتر است هرچه سریعتر دست از پردازش تا با این پایه بردارید. دیگران خیلی متوجه نیستند یا نمیفهمند و زود خسته میشوند. حتی ممکن است شمارا عجیب غریب ببینند اگر که نتوانید همه روز را به تماشای جاهای دیدنی رفته و شب هم به کلوپ شبانه بروید. شاید وقتی از ایشان میخواهید تا اندکی سکوت کنند، تا فرصتی برای فکر کردن داشته باشید، به شما زخمزبان هم بزنند. شاید از غذا خوردن در یک رستوران شلوغ و پر «سروصدا» لذت ببرند، درحالیکه تحمل سروصدا برای شما آسان نیست. درواقع این همان موضوعی ست که ما و امثال ما با آن مواجهیم _ HSP ها در شرایط پر محرک (ازجمله تنشها و محرکات اجتماعی) بهسرعت تحتفشار قرار میگیرند. شاید همدرسهای خود را بهخوبی یاد گرفتهاند و بیش از دیگران از موقعیتهای پرتنش اجتناب کنند.
در پژوهش اخیری که توسط فردریک گرستنبرگ در آلمان انجام شد و آدمهای بسیار حساس را با آدمهای غیر حساس مقایسه کرده است، از آزمودنی خواسته شد تا تکالیفی را بر روی صفحه کامپیوتر انجام دهند که به صدا مربوط میشد، HSP ها سریعتر و درستتر کار را انجام دادند، ولی درعینحال در مقایسه با دیگران استرس بیشتری را تجربه کردند. به دلیل تلاش ادراکی یا تأثیر عاطفی ماجرا، به هر دلیل که بود، احساس تنش داشتند.
بههرحال آنطور که عدهای اظهار میکنند، صرفاً به این منزله نیست که تحت محرکات زیاد برآشفته میشویم، گرچه این امر بهطور طبیعی برایمان اتفاق میافتد. مراقب باشید HSP بودن را با برخی مسائل مثلاً ناراحتی حسی قاطی نکنید: ناراحتی حسی که بهخودیخود یک اختلال محسوب میشود، مشکل در پردازش حسهاست و با پردازش بسیار خوب حسی یکی نیست. مثلاً گاهی، افرادی که دچار اختلالات اوتیستیک هستند از تحتفشار بودن شاکی هستند و برخی مواقع ابداً هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند. به نظر میرسد مشکل اینگونه افراد آن است که نمیدانند توجه خود را روی چه چیزی متمرکز کنند و چه چیزی را نادیدهگیرند. هنگام صحبت کردن با دیگران صورت وی را نگاه نمیکنند و به فرش یا سقف نگاه میکنند. بدیهی ست که ایشان نیز از تحتفشار محرکات قرار داشتن، گله کنند، ممکن است حتی به جزئیات بسیار دقت کنند، حتی اگر بیش برانگیخته نشده باشند.
واکنش عاطفی (Emotional Reactivity)
دادههای بهدستآمده از مطالعات و آزمایشهای انجامشده، نشان میدهد که HSP ها هم به تجارب مثبت و هم تجارب منفی واکنش بیشتری نشان میدهند، اما مجموعه پژوهشهای که Jadzia jagiellowicz انجام داده نشان میدهد که HSP ها مشخصاً بیش از غیر HSP ها به تصاویری که مثبت هستند، واکنش بیشتر نشان میدهند. مخصوصاً اگر دوران کودکی خوبی را سپری کرده باشند. در مجموعه پژوهشهایی که خانم دکتر جاویلیس در رابطه بامغز انجام دادهاند، واکنش به تصاویر مثبت، فقط در بخش مربوط به تجارب قوی عاطفی مربوط نبوده، بلکه در بخشهایی که با تفکر و ادراک عقلانی در ارتباط است، و همینطور با قسمتهایی که در پژوهشهای مرتبط بامغز، بخش پردازش عمقی نامگرفته، نیز ارتباط «بالاتر» تری نشان داده است. این واکنشهای قویتر نسبت به تصاویر مثبت توسط پژوهشگرانی چون مایکل پلوس و جی بلسکی که نظریه «حساسیت مؤثر» را مطرح کردهاند، تأییدشده، و نشان میدهد که آدمهای بسیار حساس از موقعیتها و تعاملات مثبت منتفع میشوند. ضمناً E بهمنزله همدلی نیز هست. در پژوهش دیگری که توسط بیانکا آکودا، آرون ای، آرون آ، سانگستر (۲۰۱۴) با عنوان مغز بسیار حساس به شیوه fMRI جهت بررسی حساسیت پردازش حسی و واکنش نسبت به دیگران اجرا شد. هم به افراد بسیار حساس و غیر حساس تصاویری از دیگران و عزیزان نشان داده شد، تصاویر حالات شادی، اندوه، و بیتفاوتی را شامل بود. در تمامی موقعیتها وقتیکه عاطفهای در تصویر وجود داشت، آدمهای بسیار حساس در بخش اینسولای مغز فعالیت بیشتری داشتند و در ضمن واکنش آینهای بیشتری نشان دادند، مخصوصاً وقتی به چهره کسی که دوستش داشتند نگاه میکردند _ بازهم گواهی دیگر بر واکنش نسبت به امری مثبت. نرون های آینهای فقط حدود بیست سال اخیر کشفشدهاند. وقتی کسی را نگاه میکنیم که مشغول انجام کاری و یا احساس کردن چیزی ست, این بخش از نرون ها نیز همان عاطفه را نشان میدهند. درنتیجه این نرون ها سهم زیادی در حس همدلی دارند. نمیدانیم طرف مقابل ما چه حسی دارد، اما خودمان نیز همان حس را تا حدودی دریافت میکنیم. این موضوع برای HSP ها بسیار آشناست. چهرههای ناراحت دیگران، باعث فعالیت بیشتر این نرون های آینهای در HSP ها میشود.
آدمهای بسیار حساس وقتی چهره عزیزان خود را ناراحت میدیدند، پیشنهاد کمک بیشتری میدادند. بههرحال هنگام مشاهده عکسها فعالیت مغزی حاکی از همدلی در HSP ها از غیر HSP ها قویتر بود.
اشتباه شایعی وجود دارد دال بر اینکه عواطف باعث میشود غیرمنطقی رفتار کنیم. اما پژوهشها علمی اخیر در حیطه تفکر توسط روانشناس روی بائومیستر و همکاران، عواطف را در مرکزیت خِرَد قرار میدهد. یکی از دلایل آن، این است که اکثر عواطف پس از یک رخداد، حس میشوند، که بهخودیخود کمک میکند تا یادمان بماند که چه اتفاقی افتاد و از آن درسی بیاموزیم. هرچه بیشتر از بابت یک اشتباه ناراحت باشیم، بیشتر دربارهاش فکر خواهیم کرد و همین باعث میشود تا جلوی رخ دادن مجدد آن در آینده را بگیریم. هرچه از بابت یک موفقیت شادتر شویم، بیشتر دربارهاش فکر کرده و حرف خواهیم زد، و همین باعث میشود تا بیشتر به دنبال تکرار آن باشیم.
پژوهشهای دیگری توسط بائومیستر انجامشده، نشان میدهد که تا آدمها دلیلی عاطفی برای یادگیری چیزی نداشته باشند، اصلاً، یا چندان خوب یاد نمیگیرند. مثلاً دلیل بهتر بودن یادگیری زبان دوم در محیط همین است. یک آدم بسیار حساس بدون داشتن انگیزه قوی عاطفی، پردازش عمقی نمیکند. به خاطر داشته باشید که وقتی HSP ها واکنش بیشتری نشان میدهند، برخاسته از عواطفی مثبت چون کنجکاوی، موفقیت (آنچه دیگران چندان نمیدانند)، کشش زیاد، شادی و امثالهم است. شاید همه نسبت به موقعیتی منفی واکنش نشان دهند، اما HSP ها آنچنان درگیر ماجرا میشوند که ما امیدوار میشویم که حتماً به نتایج خوبی خواهند رسید.
حس کردن جزئیات ظریف (Sensing the Subtle)
اکثر پژوهشها بر این امر انگشت نهادهاند. این همان چیزی ست که ما اغلب متوجه میشویم و دیگران نادیده میگیرند. برخی گمان میکنند که این مهمترین بخش از ویژگی بسیار حساس بودن است. بههرحال این ویژگی چندان به مفهوم حس کردن امور بهصورت خارقالعاده نیست_ برخی HSP ها گفتهاند یکی دو حسشان مثلاً شنوایی و لامسه بسیار دقیق و خوب کار میکند اما در بقیه حسها عادی هستند. و هستند HSP هایی که چند مورد از حسهایشان بسیار ضعیف است. منظور دقت نظر ما در پردازش است که به طرق مختلف مفید واقع میشوند. از شادیهای ساده گرفته تا رفتارهای غیرکلامی دیگران. نکاتی که خود دیگران نیز متوجه آنها نیستند.