آیا می دانید وقتی امروز به نوشتن دوباره درباره موضوع نویسندگی فکر میکردم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد چه بود؟ فکر کردم: “مخاطبان من چه فکری در مورد من خواهند کرد؟” بهجای اینکه به این فکر کنم که چه میخواهم بگویم، نگران بودم که دیگران فکر کنند که من در حال خودنمایی کردن هستم، چرا که من یک تازه کارم که درباره هنر نویسندگی مینویسم. اصلا من کی هستم که فکر میکنم می توانم به دیگری چیزی یاد بدهم وقتی که خودم در ابتدای راه یادگیری هستم ؟
چرا با خودم این کار را می کنم؟ آیا افراد دیگر هم به اندازه من حساس هستند؟
موضوع این است که من از نوشتن در مورد نویسندگی لذت می برم. من 7 ساعت از 24 ساعت شبانه روز را به این موضوع فکر می کنم، بنابراین کاملاً واضح است که این کار را انجام خواهم داد. وقتی درباره چیز جدیدی که یاد می گیرم می نویسم، موجب می شود ایده ها در ذهنم تثبیت شوند. علاقمندی وافر و بیش از اندازه من، خلق هنر از هیچ است و کنجکاو هستم که همه چیز را یاد بگیرم. من آنقدر مشتاق هستم که ساعت ها بنشینم و هر روز بنویسم، صرف نظر از اینکه بخواهم آن نوشته را منتشر کنم یا نکنم.
چرا باید برایم مهم باشد که دیگران چه فکری می کنند؟ اصلاً چه کسی می خواهد مرا دلسرد کند؟
– هیچ کس اهمیتی نمی دهد به جز خودت.
وقتی من در مورد نویسندگی، یا فناوری، یا هر یک از صدها موضوعی که به آن علاقه دارم، می نویسم، می توانم خودم را تنها یک تازه کار بنامم، آیا کسی به خود زحمت می دهد که من را به خاطر متخصص نبودن سرزنش کند؟
خیر. صادقانه بگویم، خوانندگان پلت فرم مدیوم و افرادی که نظر می دهند لذت بخش هستند. من هر از گاهی پیام توهین آمیز دریافت می کنم، اما از بین افرادی که نظرشان برایم مهم است، به جز انتقاد سازنده چیزی از آنان دریافت نکرده ام.
من خوش شانس و ممتاز هستم. من یک مرد هستم، مجبور نیستم مانند دوستان نویسنده زنم با چیزهای بی ارزشی که به من توضیح می دهند، برخورد کنم. من سفیدپوست هستم و به ندرت با مردان سفیدپوست مسنتر که فکر میکنند به دلیل محتوای ملانین پوستشان باهوشتر هستند برخورد میکنم. من مجبور نیستم با کارهای احمقانه ای که بسیاری از نویسندگان دیگر انجام می دهند کنار بیایم، با این حال دائماً نگران این هستم که دیگران به من چه می گویند.
من نگران این هستم که دیگران در مورد من چه فکری می کنند.
به همان اندازه که از اعتراف آن متنفرم، اضطراب من باعث می شود که نیاز به پذیرش، تایید و حمایت از دیگران داشته باشم، و به همان اندازه که سعی می کنم تغییر کنم، مواجهه با این طرز فکر باعث وحشت من می شود. حتی در این سنم، متوجه نشده ام که چگونه با عقاید و ایده آل های خودم راحت باشم.
بنابراین وقتی می نشینم تا مقاله یا مطلبی درباره موضوعی بنویسم که فقط دانش کمی درباره آن دارم، اولین چیزی که فکر می کنم این است: دیگران چه خواهند گفت؟ آیا آنان فکر خواهند کرد که من برای خواندن و لایک کردن آن مطالب را جعل و کپی برداری می کنم؟ آیا آنان فکر خواهند کرد که من یک آدم فروش هستم زیرا در مورد یک موضوع محبوب می نویسم و نه در مورد چیزی که در آن از قبل متخصص هستم؟
من نمی توانم آنچه را که مردم درباره من باور دارند کنترل کنم، پس چرا برایم مهم است که دیگران چه فکری می کنند؟
حقیقت این است که همه ما باید آنچه را که می خواهیم بنویسیم، بنویسیم. این احساس را فراموش کنید که مردم شما را برای نوشتن در مورد یک موضوع محبوب قضاوت می کنند. اگر نظری دارید که دوست دارید درباره آن بنویسید، آن را انجام دهید. اگر می خواهید در مورد سیاست، یا گیاهخواری، یا سرمایه داری، بنویسید – کاری را انجام دهید که شما را خوشحال می کند.
مطمئن باشید که افراد زیادی هستند که به همان اندازه که شما می خواهید در مورد آن موضوع بنویسید، می خواهند در مورد آن مطالعه کنند.
حتی اگر حساس هستید این کار را انجام دهید.
– کمکی برای افراد بسیار حساس
وقتی در مورد اینکه دیگران درباره ما چه فکری می کنند و چه تصوری دارند وسواس داریم، چه کار می کنیم؟ با جستجو در اینترنت، می توانم متوجه شوم که من تنها کسی نیستم که چنین احساسی دارد. تنها در گوگل، بیش از 6 میلیون نتیجه برای «سندرم خودویرانگری» و 567 میلیون نتیجه برای «چرا برایم مهم است که دیگران در مورد من چه فکری میکنند؟» وجود دارد.
من می دانم که نویسندگان حتی نسبت به آنچه دیگران فکر می کنند حساس تر هستند، زیرا ما همیشه خودمان را صادقانه در نوشته هایمان ابراز می کنیم، امیدواریم که مردم ملایم باشند، اما آنها نکته بین هستند و انتقادهای ظالمانه را نثار ما می کنند.
حتی زمانی که مردم خوش نیت هستند یا انتقاد سازنده می کنند، از اولین واکنش های ما با عصبانیت پاسخ دادن است، زیرا احساس می کنیم منصف نیستند.
چرا ما اینقدر حساسیم؟
این یک واقعیت است که بسیاری از نویسندگان نیز HSP یا افراد بسیار حساسی هستند. استفانی چندلر در مقاله اش به مقاله ای که کیت فرانک نوشته که چرا نویسندگان بزرگ از افراد بسیار حساس خلق می شوند اشاره می کند:
“ویژگی حساسیت داشتن، به معنای مشاهده و آگاهی از جزئیات رویدادها و موقعیت ها است. از آنجایی که حدود 80 درصد از جمعیت از چیزهایی که HSP ها متوجه آن می شوند بی اطلاع هستند، یک HSP می تواند دیدگاه ارزشمندی را برای دیگران به ارمغان بیاورد.”
ما بیشتر مراقب هستیم و چیزهایی را درک می کنیم که دیگران درک نمی کنند. بسیاری از ما همدل هستیم و مانند یک اسفنج عواطف و احساسات دیگران را جذب می کنیم. به همین دلیل است که ما نویسنده های بزرگی هستیم و همه نمی توانند با اشتیاق و با اعتماد به نفس بنویسند.
اگر حساس بودن یکی از دلایلی است که می توانیم به خوبی بنویسیم، آیا باید سعی کنیم حساسیت کمتری داشته باشیم؟ آیا میتوانید زندگی را با نادیده گرفتن محرکها سپری کنید، هنگامی که میدانید این محرکها هستند که خلاقیت تان را جان می بخشند؟
من فردی بسیار حساس و همدل هستم. اما به عنوان یک HSP، از این موهبتها استقبال می کنم زیرا می دانم که آنها یکی از ویژگی های خاصی هستند که شخصیت من را شکل می دهند. به نوعی همه چیز را بهتر می کنند.
در نتیجه میتوانید به حساس بودن بهعنوان یک نفرین نگاه کنید، احساس کنید یک متقلب هستید، و از فرآیندی که ما را نویسندههای خوبی میکند متنفر باشید، یا میتوانید از افکار و احساسات عجیب و غریب و پیچیده تان به عنوان بخشی از شخصیت خود و آنچه شما را منحصربهفرد میکند استقبال کنید.
شما یک نویسنده هستید، و این امر با قلمرو همراه است، بنابراین در آن مستقر شوید و اجازه دهید نگرانیها و ناشناخته ها، شما را به مکانهایی سوق دهند که هرگز فکر نمیکردید از آنها دیدن کنید یا کشفشان کنید.
فقط دانستن اینکه من یک گونه کمیاب هستم لبخندی را بر لبانم می آورد.
نویسنده: جیسون ویلند
مترجم :آناهیتا فرهمند