کلید شفای زخمهای دوران کودکی به عنوان فردی HSP، این است که نشستن با حسها و یا افکار ناراحت کننده خود را تمرین کنید. اما برای انجام این کار چه کنید تا احساس امنیت کنید؟
فقط عده معدودی از ما بدون داشتن زخمهایی از دوران کودکی پا به دوران بزرگسالی مینهیم، و تعداد کسانی که مهارت شفادهی زخمهای دوران کودکی خود را داشته باشند، بسیار کم است.
برای آدمهای بسیار حساس (HSP)، تجارب مرتبط با دوران کودکی و تاثیرات ناشی از آن، معمولاً عمیقتر است، یعنی چه از نظر عاطفی و چه جسمانی، عمیقتر احساس میشود.
بیایید کودک بسیار حساسی را در نظر بگیریم که والدی باثبات و سازگار نداشته. وقتی این کودک بسیار حساس بزرگ میشود، احتمالاً گوش بزنگی زیادی نسبت به عواطف و نیازهای دیگران خواهد داشت. این موضوع معمولاً نتیجه و برآیند تاثیرات محیطی (شیوه مراقبت) با خلق و خو (سیستم عصبی و سرشت) است. برای کسانی که رگههای بسیار حساس بودن دارند، چنین موضوعی باعث میشود تا آمادگی بیشتری برای از پا درآمدن، اضطراب و بسته شدن از نظر عاطفی پیدا میکنند که تأثیر مخربی بر روابط و به زیستن ایشان دارد.
ویژگیهایی چون پردازش حسی، عمق در عواطف، شهود قوی و مهارتهای مشاهدهای فرد بسیار حساس باعث میشوند تا تجارب ناخوشایندی که کودک حساس در دوران کودکی خود داشته را با خود به دوران بزرگسالی بیاورد .
دوران کودکی بد یعنی چه؟
اصطلاح آسیب دیدگی در دوران کودکی، به دوران کودکی بدی اشارت دارد که طیف وسیعی را شامل میشود و روانشناس و مراجعان از همین اصطلاح استفاده میکنند. آسیبها در دوران کودکی اولیه، فقط به آسیبهای ترومایی اشاره ندارند.
ذیلاً فهرستی از آسیبها را آوردهام که آدمهای بسیار حساس تجربه کردهاند:
- تحقیرهای کم یا زیاد
- عقب نشینی عاطفی (به عنوان تنبیه)
- مورد مقایسه با دیگران قرار گرفتن
- توقعات بیجا و زیاد
- مراقبین با حدومرز ضعیف / یا شدید
- نژادپرستی، از جمله تهاجمهای کوچک
- مورد تبعیض قرار گرفتن
- بدرفتاری و طرد شدن
- طلاق و دیگر آشفتگیهای خانوادگی
- اختلالات روانی درمان نشده /یا اعتیاد و الکل
- مشکلات پزشکی و بیماری
- خودکشی
ترومای بزرگ و کوچک
بسیاری از آسیبهای فهرست فوق در دسته بندی تروماهای بزرگ قرار میگیرند و در اثر سواستفاده و یا مرگ یکی از عزیزان تجربه میشوند. فهرست شامل تروماهای کوچک نیز میشود. حوادث، الگوها و پویاییهایی که ممکن است در چنین دسته بندیهایی قرار نگیرند، اما سیستم عصبی ما را تحت تأثیر قرار میدهند عبارتند از: هرچه که توان تحلیل یا کنار آمدن ما را تحت تأثیر قرار دهد. مثلاً مقایسه شدن با دیگر خواهر و برادرها، والدین از نظر عاطفی دور از دسترس داشتن، مورد خشونت قرار گرفتن، یا از دست دادن حیوان خانگی. تروماهای کوچک معمولاً توسط کسانی که چنین تجاربی داشتهاند، کوچک شمرده میشوند و غالباً از مراجعین خود میشنویم که، «تجربه سختی بود، ولی آدمهای دیگر هم سختی کشیدهاند.» یا «والدینم زیاد دعوا میکردند، ولی کتک نمیزدند».
وقتی خردسال هستید، سیستم درونی شما وقتی که مورد پرخاش کلامی یا جسمانی توسط بزرگسال خشمگین قرار میگیرید، حتی اگر به این آسیبها عادت کرده باشید، آسیب میبینید، سیستم عصبی شما این موضوع را حس میکند.
حتی اگر فقط یک بار رخ داده باشد یا اینکه توجیهی برای آن داشته باشید.
برخی براین باورند که «تقصیر خودم بود»، «من نباید این کارها را میکردم.» «من بد هستم.» یا «من دوست داشتنی نیستم.»
بیشتر اوقات، این باورها ناخودآگاه هستند و ناخودآگاه میمانند تا سالیان بعد که دوباره رو بیایند. موضوع دیگر اینکه وقتی چنین تجاربی در گذشته داشته آید، سیستم عصبیتان در بزرگسالی قادر به تنظیم عواطف نخواهد بود.
یکی دیگر از مثالهای که درباره نامعتبر شمردن میتوان آورد، گرفتن پیام «تو زیادی حساسی» به کودکان حساسی است که توسط والدینی بزرگ شدهاند که از حساس بودن (و چگونگی در نظرگیری این ویژگی کمترین اطلاعی ندارند. گفته شد به ایشان که «تو زیادی خجالتی هستی»، «پر سروصدا»، «حساس» یا «افراطی» هستی یا «به قدر کافی .... نیستی».
این واژهها توسط والد، معلم یا دیگر بزرگسالان و یا همکلاسیها بکار برده میشوند
شاید هیچ وقت خیلی واضح به این موضوع اشاره نکرده باشند، اما به هر حال پیام توسط کودک گرفته میشود، مثلاً وقتی که آز نظر فیزیکی یا کلامی کنار گذاشته میشوید چون آنطور که دلشان میخواست، رفتار نکردید، یا حتی ممکن است تنبیه شوید. اما خبر خوب این است که همیشه راهی برای شفادهی زخمهای کودکی وجود دارد، مخصوصاً زمانی که آدم بسیار حساسی باشید.
مسیر شفای روح بسیار حساس
اگر متوجه شدید که هریک از موارد فوق دربارهٔ شما مصداق دارد، بدانید که تنها نیستید و همیشه امیدی هست . فقط معدودی (یا حتی میتوان گفت که هیچ کس) نیست که پا به بزرگسالی گذاشته باشد و آسیب عاطفی ندیده باشد، اما HSP ها از توان بسیار خوبی برای شفا برخوردارند: ما عواطف را عمیقاً حس کرده و میتوانیم با استفاده از شهود و پردازش عمیق به نتایجی که میخواهیم برسیم.
روشهای مختلفی برای شفا یابی از آسیبها و تروماهای گذشته وجود دارند که البته هر روشی برای هرکسی مفید واقع نمیشود.
روشی که من در رابطه با مراجعین خود به کار میگیرم، خانواده درمانی سیستمی (IFS) است که تأثیر قدرتمندی دارد. در این روش باور بر این است که همه ما خانواده خود را به نوعی در درون خود داریم. در این روش به بخشهای درونی کمک میکنیم تا شفا یابند. نمیتوان با نادیده گرفتن این بخشها یا آرزوی نابودیشان از دستشان خلاص شد.
به عنوان HSP ممکن است احساس کنیم که مورد بدفهمی قرار میگیریم. بخشهای درونی ما نیز مستثنی نیستند. این بخشها هم میخواهند که فهمیده شوند و مورد قدردانی قرار بگیرند. وظیفه ما این است که بدانیم چه زمانی این اتفاق رخ میدهد .
در کودکی توان تحلیل اتفاقاتی که رخ میدهند را نداریم، در نتیجه درباره خود و محیط پیرامون خود باورهایی را ایجاد میکنیم. به جای مواجهه رودررو با این تجارب ترومایی، سرکوبشان کرده و راههایی برای کنار آمدن با موضوع پیدا میکنیم. شاید آنقدر سرمان شلوغ باشد که فرصتی برای فکر و احساس نداشته باشیم، برخی از ما رو به الکل میآوریم، برخی دیگر با نزاعهایی کوچک با دیگران، بخشی از این تنش را تخلیه کرده و احساس میکنیم که دلمان خنک شده است.
شناخت این بخشها و فهم چگونگی کارکردشان باعث برداشته شدن این بار از روی دوشمان میشود. این کار باعث فاصله گرفتن از رنج شده و برخی از آنچه از دست داده بودیم، مثلاً صلح درون و نشاط را دوباره به دست آوریم.
روش IFS از طریق درمانگر انجام میشود ولی بسیاری هستند که شخصاً روی ترومای خود کار میکنند، برای این افراد روش ذیل پیشنهاد میشود.
برای درمان آسیبهای دوران کودکی باید نشستن با احساسات و افکار منفی خود را بیاموزید.
برای شروع درمان، چند دقیقه وقت گذاشته و در جایی ساکت و آرام بنشینید و این تمرین را انجام دهید.
- آرمیدگی. راه درست و غلطی وجود ندارد. ممکن است صاف بنشینید یا روی زمین بنشینید یا در رختخواب دراز بکشید یا به هر روش دیگری که احساس راحتی میکنید.
- چند نفس عمیق بکشید، تا چهار شماره دم و تا شش شماره باز دم طول بکشد. متوجه نکتهای شدید؟ پشتتان درد گرفت؟ آیا نوع دیگری از بدرفتاری که با شما شده به ذهنتان رسید؟ احساس خستگی یا اذیت شدن میکنید؟ هر احساسی که کردید خوب است. نیازی به سرکوب احساستان یا درست کردن اوضاع نیست. آیا صدایی درونی میگوید که کارتان را درست انجام نمیدهید؟ فقط متوجه آنچه در جریان است بشوید و بدانید که اتفاقی جدید در شرف رخ دادن است. حتی میتوانید به ندای درونی خود بگویید از توجهی که نشان داده ممنون هستید .
- هر احساسی که متوجه شدید، یا فکری که به ذهنتان رسید را در نظر بگیرید. به خودتان وقت بدهید تا شناخت بیشتری از این حس به دست آورید. شاید تصویری است که در ذهنتان نقش میبندد، مثلاً خاطره یا صدا یا واژهای که به ذهنتان میرسد. مثلاً ممکن است یاد نزاعی بیفتید که اخیراً با همسرتان داشتهاید و همزمان احساس کنید که فکتان به هم ساییده میشود، یا خون به صورتتان میدود.
- هنگامی که برایتان مشخص شد که میخواهید از کجا شروع کنید، این نکته را به خودتان یادآور شوید .
بله درست است، مشغول صحبت با بخشی از خودتان میشوید که انگار از شما منفک شده است!
اگر به نظرتان امری ناممکن میآید، اشکالی ندارد. میتوانید آرام یا حتی با صدای بلند به احساس خود بگویید که، «میبینمت . میخواهم تو را بشناسم.» ببینید وقتی این حس یا فکر را مورد شناسایی قرار میدهید، آیا تغییری ایجاد میشود؟ عجله نکنید، فرصت بدهید.
این تمرین به شما توان تحمل سختی را میدهد. هنگامی که نسبت به حسها، باورها و احساساتی که بالا میآیند باز باشید و نسبت به آنها توجه نشان دهیم، بین خود و بخشهای آسیب دیدهمان ارتباط برقرار میکنیم متوجه روش تأثیر گذاشتن آن خاطرات، حسها و باورهایی که سیستم درونیتان را تحت تأثیر قرار میدهند میشوید _و این توجه اجازه اینکه مستقیماً وارد عمل شوید را میدهد، مثلاً به جای ترسیدن، میتوانید با آرامش بیشتری واکنش نشان دهید و برای شفا دادن بخشهای کودک آسیب دیدهتان جایی باز میکنید. به کار نیاز دارد ولی عملی است و در عمل دیدهام که HSP ها به سرعت و به گونه شهودی خیلی خوب عمل میکنند و یادگیری درباره یک بخش باعث میشود که درباره بخشهای دیگر نیز بیاموزید.
همین امروز شروع کنید. برقراری ارتباط با بخشهای متفرق وجودمان زمان بر است ولی ارزش زیادی دارد. کشف دورنمای غنی درونی کمک میکند تا نقاط قوت، ترسها، شادیها و بخشهای آسیب دیده درونمان را بشناسیم.
روند IFS و فرآیند شفادهنده ممکن است سالها به درازا بکشد، و در بهترین حالت بهتر است که به کمک یک درمانگر انجام شود .
نویسنده: کلاریسا هارولد
مترجم: مینو پرنیانی