فهرست
آمدن همه به دنیایم را میپذیرم، اما باید از چند قانون تبعیت کنند، چون انتخاب من این است که با من بدرفتاری نکرده و مرا به خاطر بسیار حساس بودنم شرمنده نسازید
من آدم بسیار حساسی هستم، و اگر بخواهم صادق باشم، جای من بودن ساده نیست. من شبیه بیشتر آدمها نیستم و گاهی در دنیای دیگران جایگاهی ندارم .
صبر و تحملم در برابر حرفهای بی مقدار، قوانین مستبدانه، محیطهای پر سروصدا و نابسامان، نفرت، یا نامهربانیهای هدفمند، اندک است. به محض ارتباط با دیگران متوجه میشوم، و بسیار هشیارم. به گفتگوهای ریشهای علاقمندم، به گوش دادن به حرفهای سطحی که دوست دارید من بشنوم، علاقهای ندارم. باید این نکته را اضافه کنم که همیشه این گونه نبودهام. به گونهای بار آمدم که باور کنم زیاده حساس هستم، دیواری نازک دور خود کشیده بودم تا از عواطفم محافظت کنم. در دنیای من عواطفم بر علیه من بود.
متأسفانه، سرکوب خشم یا عواطف ناراحت کننده، با سرکوب نشاط همراه است. در آن دوران از زندگیم آدم شادی نبودم. سعی در اینکه دیگران مرا بپذیرند و تأییدم کنند، طاقت فرسا بود، و به همین دلیل در مقابل خواستههایی که دیگران از من داشتند، کوتاه میآمدم .
شناختی که زندگیم را متحول ساخت
بعدها فهمیدم که من هم درونگرا هستم و هم بسیار حساس (hsp) و همه چیز برایم عوض شد. ساده بخواهم بگویم درونگرایان از ارتباط اجتماعی آسیب میبینند و بسیار حساسها از محیط هم آسیب میبینند. و اگر هم درونگرا باشید و هم بسیار حساس، هم از آدمها آسیب میبینید و هم از محیط. هفتاد درصد از بسیار حساسها درونگرا هستند، پس بسیاری از ما در هردوگروه قرار میگیریم.
امروز من روی زندگی اصیل کار میکنم، که گام اول آن با مراقبت از خود شروع میشود، البته نه از آن گونهای که در صفحات اینستاگرام میبینید. مراقبت از خود برای من واژهای تازه بود. فهمیدم که مراقبت از خود صرفاً دراز کشیدن در وان حمام نیست، بلکه درنظرگیری حدومرز درست است. حال همه به دنیای من خوش میآیند، فقط باید چند قانون را رعایت کنند. انتخابات این است که کسی حق ندارد با من بدرفتاری کند، به من احساس گناه بدهد، حق ندارد شرمندهام کند تا کاری را انجام دهم که به نظر خودم با زندگی سالم منافات دارد.
می دانید جالبترین بخش ماجرا چیست؟ اینکه حالا روابط به مراتب بهتری دارم و احساس تعلق بیشتری دارم. پس اینجا هفت قانونی را مطرح میکنم که با تأسی از آنها میتوانید از انرژی خود محافظت کنید .
هفت قانون برای درونگرایان حساس
۱. اگر مهربان نیستید، در دنیای من جایی نخواهید داشت
وقتی آدم بسیار حساسی هستید، آنتن مغز شگفت انگیزتان دیگر انسانها را «با ارزشترین» ها میشناسند. اما گاهی دیگران به ما نظرها و پیشنهادات پرخاشگرانه انفعالی میدهند. شخصاً این گونه نقطه نظرها برایم اهمیتی ندارند، اما بهتر است بدانید که حواسم به این گونه پیشنهادات هست. در نتیجه وقتی گفتوگویی سمت و سوی خاصی پیدا میکند و مثلاً منفی میشود، آزار میبینم. پس اگر با من به لحنی صحبت کنید که اگر نظرتان را قبول نداشته باشم پس پست و حقیرم یا قضاوتم کنید، اصلاً خوشم نمیآید. مطمئناً میتوانیم فقط در محیط کار صرفاً کار کنیم، ولی در خانهام پذیرفته نخواهید شد و علاقهای هم به هیچ یک از فعالیتهای اجتماعیتان ندارم. انرژی که از آدمهای منفی سرچشمه بگیرد، برای بسیار حساسها سمی است، و خلق ما را بد کرده و خفهمان میکند. در نتیجه، hsp عزیز از این گونه افراد به هر قیمتی بپرهیزید .
۲. نه به گیرندهها
بسیاری از آدمهای بسیار حساس و درونگرایان ذاتاً دهندهاند. ما که همدل و مهربانیم، میخواهیم تا جای ممکن دست (یا گوش) دهنده داشته باشیم. اما همیشه هستند کسانی که از بخشندگی ما سواستفاده کنند. بنا به نظر آدام گرنت نام این افراد «گیرنده» است، و صرفاً بر این نکته متمرکزند که تا جای ممکن از دیگران چیزی کنده باشند. هر زمان که با این گونه افراد وقت زیادی را صرف میکنم، از نظر جسمی بیمار میشوم. همیشه چیزی میخواهند، همیشه شاکی هستند، یا همیشه نقش قربانی را بازی میکنند یا همیشه دست بالا را میگیرند: «خب اگر فکر میکنی این شرایط بده. ببین چه بلاهایی سر من آمده». این گونه افراد اگر اجازه دهید تمامی انرژی جسمانی و عاطفی و روانیتان را میربایند .
۳. از شلوغ کردن سرخود دست بردارید
ما در فرهنگی زندگی میکنیم که شلوغ بودن سر در آن امتیاز محسوب میشود. اگر مدام در حال این طرف و آن طرف رفتن نباشید، و وقت آزاد داشته باشید، آدم سازندهای محسوب نمیشوید، حتی ممکن است به تنبل بودن متهم شوید. به هر حال ما آدمهای حساس و درونگرا دنبال این مسیر نیستیم و برای شارژ شدن نیاز به زمان استراحت داریم. اگر مدام سرتان شلوغ باشد، برای هیچ چیز وقت ندارید، حتی برای دیدن یک دوست. یا مدام تحت فشارید. در این صورت بهتر است نگاهی به زندگیتان بیاندازید. از خودتان بپرسید: آیا واقعاً مایلم زندگیم اینگونه بگذرد؟ احساس میکنم در دوری باطل گرفتار شدهام؟ آیا هر از گاهی از آنچه انجام میدهم، لذت میبرم؟
من که عادت داشتم برای اثبات ارزشمند بودنم، مدام در حال بدو بدو باشم، یا قرار کاری داشتم یا در مسابقات فوتبال شرکت میکردم، یا در کلوپ ورزشی بودم. حالا دیگر اصلاً سرم شلوغ نیست. برای خوردن یک فنجان چای و بودن با فرزندانم وقت میگذارم.
البته که من یک میلیون کار برای انجام دادن دارم، اما الویت بندی کردهام، آن همه بر اساس دیدگاهی که نسبت به زندگی برای خود در نظر گرفتهام _ یا حداقل برای امروز .
برخی روزها شلوغ هستند، و باید تلاش بیشتری کنم. من واقعیت را میشناسم. منظورم این نیست که کارتان را ول کنید و به بچهها غذا دهید! البته که برخی چیزها الزامی هستند.
اما جدا الویت بندی کنید. ارزش شما به مولد بودنتان نیست، پس اجازه اینکه دیگران در این زمینه قانعتان کنند را ندهید.
۴. «نه» پاسخی تمام و کمال است.
اگر میخواهید از شلوغ بودن سرتان دست بردارید، باید نه گفتن را شروع کنید. خبر خوب اینکه برای نه گفتن به دلیلی نیاز ندارید. آدمها غالباً نمیپرسند چرا. اگر گفتن «نه» برایتان احساس آسودگی در بر ندارد، برای خود وقت بخرید. مثلاً: خانم سخت گیر انجمن اولیا مربیان: «می تونی سه دوجین کیک برای مراسم فروش در مدرسه بپزی؟»
شما: «اوه، خیلی دوست دارم برای مراسم چیزی بپزم، اما اول باید برنامهام را چک کنم. اگر توانستم، حتماً باهاتون تماس میگیرم.»
اینگونه فرصت کافی برای فکر کردن را در اختیار خواهید داشت. شاید واقعاً از صمیم قلب بخواهید کیکها را بپزید. اما اگر نه، فرصت کافی خواهید داشت تا تصمیم بگیرید که بپزید یا از فروشگاه بخرید یا اصلاً اقدامی نکنید.
اگر کسی توان نه شنیدن را ندارد، شاید بد نباشد که از حدومرزتان صحبت کنید. این موضوع اغلب در خانوادهام رخ میدهد. اگر در نظرگرفتن حدومرز برایتان دشوار است، حرفم را بپذیرید، آدمی خشمگین و پر از خشم خواهید شد. من این حس را خوب میشناسم چون خودم هم در چنین شرایطی بودهام. صادقانه گفتگو کردن برای ما بسیار حساسهای درونگرا دشوار است، چون از دعواها و نزاعهای احتمالی پس از آن بیزاریم. اما وجود خشم و رنجش در یک ارتباط به مراتب دشوارتر از گفتوگویی صادقانه است .
۵. «زیاده احساسی» بودن اشکالی ندارد.
مخصوصاً امروزه روز، که این دنیا حس غم انگیز، درهم شکستگی و تنهایی را به انسان میدهد. هیچکس بیش از آدم بسیار حساس این نکته را درک نمیکند. اما ممکن است ما به عنوان آدمهایی بسیار حساس احساسات خود را سرکوب کنیم، چون نمیخواهیم دیگران فکر کنند که زیاده احساسی هستیم. طبیعی ست که هرچیزی زمان و مکان خود را دارد و نیازی نیست که جلوی آن خانم از انجمن اولیا و مربیان زارزار گریه کنید. مهم این است که برای پردازش عواطفتان جایی باز کنید.
اگر نمیدانید چگونه این کار را انجام دهید، با نوشتن شروع کنید. کاری که به خصوص برای آدمهای بسیار حساس در مواقع دشوار زندگی مفید واقع میشود. باور کنید. عواطفی که نمیشناسیدشان خود به خود محو نمیشوند. بلکه پنهان میمانند و به شیوههای منفی و مخرب هروقت خود بخواهند رو میآیند. آیا هیچوقت شده به همسرتان نگاه کنید و به خود بگویید، این آدم از کجا سروکلهاش در زندگیم پیدا شد؟ آن هم صرفاً به این دلیل که چند روز پیش یادش رفت نانی که از نانوایی خریده بود را با خود به خانه بیاورد. شما هنوز از او عصبانی هستید. نوشتن کمکتان میکند تا با احساستان مواجه شوید. از نوشتن درباره خشمی که به همسرتان دارید تا اضطراب بزرگی که درباره دنیا دارید
۶. هر روز مدتی مطالعه کنید
می دانم تنها آدم حساس درونگرایی نیستم که هر روز کتاب خواری میکند. همان قدر که جسمم به خوردن غذا نیاز دارم، روانم به خوردن کلمات نیاز دارد. سالهای زیادی بود که فرصت کتاب خواندن نداشتم، یا اگر داشتم فکر میکردم خودخواهانه است و بهتر است به جایش کیکی برای خانواده بپزم یا به جایش لباس بشورم. اما بعد فهمیدم که با خواندن کتاب آگاهتر میشوم. نوعی بازی برد_برد. هیچ چیز بهتر از این نیست که کتابی از دههها و سدههای پیشین بخوانید و ببینید کلماتش قلبت را لمس میکنند و میبینی که ابداً تنها نیستی .
۷. همه چیز که درباره تو نیست
حساس درونگرای عزیز، تو متفاوتی. همه چیز را به گونهای دیگر پردازش میکنی. قرار نیست همه چیز را به خود بگیری.
ای کاش سالها پیش کسی این حرفها را به من میزد.عادت داشتم که همه چیز را به خود بگیرم تا اینکه فهمیدم خلق و دیدگاه دیگران به ندرت به من مربوط میشود. چنین لحظهای برایم حکم روشن شدن چلچراغی در تاریکی را داشت. چون هرگز نمیدانستم که دیگران مثل من حواسشان به همه مطالب و جوانب نیست. حال که این نکته را می دانم شاید مثلاً وقتی او جواب پیام مرا نمیدهد، با خود بگویم که حتماً سرش شلوغ بوده است، نه اینکه چون از من عصبانی بوده است.
واقعیت این است که دیگران خیلی مواقع متوجه اشارات من نمیشوند. فکر میکردم دربارهٔ نیازهایم روشن و واضح حرف زدهام، ولی حالا می دانم که چنین نبوده. واضح و مشخص حرفم را نمیزدم. حالا یاد گرفتهام که چگونه شفاف باشم. حالا می دانم که آدمها به همان شیوهای که من به عنوان یک آدم حساس درونگرا دوستشان دارم، دوستم ندارند _اما به این منزله نیست که عشقشان کمتر است.
به خاطر داشته باشید که مراقبت کردن از خود، خودخواهی نیست. درنظرگیری زمان بندی خودخواهی نیست. وقتی قوانینی در نظر میگیرد که انرژیتان را حفظ میکند، در بهترین حالت برای کسانی قرار دارید که به شما نیاز دارند. متوجه میشوید که بدون احساس رنجش، آدم بخشندهتر و با اراده تری خواهید بود.
بگردید و شیوههایی که برایتان کارساز است را پیدا کنید. اگر موقعیتی یا آدمهایی برایتان آزاردهندهاند، حتماً دلیلی دارد. به سرنخها توجه کنید، چون کمکتان میکند. تا زندگی مورد علاقه خود خود را خلق کنید .
نویسنده: چاریتی کولتز
مترجم: مینو پرنیانی