در سال ۱۹۹۲ مک گو و دیوید لاکان از دانشگاه مینه سوتا مشخص کردند که ۵۰ درصد از طلاق را می توان به طور ژنتیکی مشخص کرد !
شخصاً دربارهی میزان برآورد شده تاثیر عوامل ژنتیکی بحث دارم . آیا واقعاً این ژن است که باعث می شود روابط عاشقانه کارآمدی داشته باشند ؟ به نظر شما البته که نه . انسان ها همگام با بزرگ شدن ، نگرش ها و ارزش ها را یاد می گیرند ، و مثلا با تعقیب خطوط راهنمای یک کتاب خود_یاری همچون این کتاب ، در آنها تجدید نظر می کنند.
به نظرم حق داریم اگر از تأکید بر عامل ژن تا به این پایه ناراحت باشیم . اولاً ازدواج و جدایی ماهیتاً امری اجتماعی اند ( یقینا دلیل طلاق بیشتر در کالیفرنیا نسبت به مینه سوتا به این دلیل نیست ) . در ثانی ، چنین طرز تفکری که رفتار تحت تاثیر ژنهاست ، احتمالاً به این طرز تلقی جانکاه می انجامد که : دیگر نمی توان برای آدم ها کاری کرد ، چون بدبختانه این گونه به دنیا آمده اند .