فروم به عنوان تنها فرزند یک پدر و مادر روان_نژند در خانه ای بزرگ شد که محیطش را دشوار خوانده است . پدرش مردی کج خلق و مادرش پیوسته با افسردگی شدید خود کلنجار می رفت . ظاهراً فروم جوان میان شخصیت های سالمی قرار نگرفته بود . زندگی کودکی و نوجوانی اش به منزله آزمایشگاهی زنده برای مشاهده روان نژندها به شمار می رفت .
فروم در چهارده سالگی ، هنگام جنگ جهانی اول، شاهد رفتار نامعقول هموطنان آلمانیش بود . او مبهوت از حس نفرتی بود که بر کشورش سایه افکنده بود ، هراسان شاهد تبلیغاتی بود که مردم آلمان را به سوی تعصبی خشک و هیستریک می کشاند دوستان و آشنایان تحت تاثیر قرار گرفته بودند ، معلم مورد تحسینش تبدیل به متعصبی خون آشام شده بود .
فروم….. به این فکر افتاد که برای درک یکایک اعضای جامعه ، باید ساخت آن جامعه ( چه در گذشته و چه در حال ) مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد . بدین ترتیب ، شناخت ماهیت جامعه کلید درک شخصیت متغیر انسان است . فرهنگ هرچه باشد ، افراد همان خواهند بود . شخصیت خواه سالم و خواه ناسالم بستگی به فرهنگ دارد . فرهنگ است که مانع یا حامی رشد و کمال مثبت انسان است .