ازش پرسیدم اگر جادوگر بودی و میتونستی بگی اجی مجی لاترجی و یک چیزی را در دنیا تغییر میدادی ، چه چیزی را مد نظر قرار می دادی ؟
انتطار داشتم بگه که مثلا جلوی هرچی جنگ است را می گیرم . ولی نگفت .
یا مثلا همه دارایی های دنیا را عادلانه قسمت می کردم . نخیر این را هم نگفت.
اینکه همه قهر و کینه و ناراحتی ها را از بین میبردم، نه ، این هم نه .
از همه مهمتر اینکه کاری می کردم تا همه خردمند و آگاه بشوند. نچ .
مریضی ها را از بین میبردم ؟ نه این را هم نگفت.
فکر میکنید چه گفت ؟
_ کاری می کردم هیچ بچه ای به دنیا نیاد 😳 .
یعنی اگر حیا مانع نمی شد دو دستی… .
تو دلم گفتم خدا شفا بده .
بعد ازش پرسیدم حالا اگر میتونستی چیزی را در خودت نابود کنی چطور ؟ فکر می کنید چه گفت ؟ خودخواهی را از بین میبردم ؟ نخیر نگفت .
نومیدی را از بین میبردم ؟ خیر این را هم نگفت .
جهل را برطرف می کردم ؟ نه نگفت .
بی رحمی یا بی اعتمادی یا ترس را محو می کردم ؟؟؟ نه.
گفت : کودک درونم را نابود می کردم. 😔
حالا بعد از چند روز میگه : اگر واقعا توانش را داشتم باز هم همان آرزوها را می کردم . 😡
منم ادب را گذاشتم زیرپا و گفتم خدا خر را شناخت از کره گی شاخش نداد. صبر و تحمل هم انداره ای داره خوب ! از شوخی بگذریم ، افسرده است و مقاومت عجیبی در پذیرش این افسردگی دارد.