تشخیص آدم بسیار حساسی که برونگراست و بخصوص جویای حس نیز هست، دشوار است. چون اکثریت آدمهای بسیار حساس چنین نیستند. اگر نتوانید این ویژگی را تشخیص دهید و فکر کنید که آدمهای بسیار حساس همیشه آرام و ساکت و درونگرا و خجالتی هستند، آنوقت یک سوم از بیماران بسیار حساس برونگرا و جویای حس را از دست میدهید. این یک سوم از بیماران معمولاً در مشاغلی مانند معلمی یا بازاریابی هستند. برخی هم سلبریتی هستند. برخی از سلبریتی ها زندگی خصوصی خود را بسیار خصوصی نگه میدارند، در حالیکه دیگر سلبریتی هایی که برونگرا هستند ولی بسیار حساس نیستند، بیشتر ترجیح میدهند که در چشم باشند و یا همراه طرفداران خود باشند.
البته تعارض نوروتیکی یا اختلالهای قابل تشخیص میتوانند دلیلی بر بسیارحساس بودن و در عین حال جویای حس بودن این افراد باشد. اگر آدمی بسیار حساس تلاش میکند تا میزان زیادی از محرکات و برانگیختگیها را مدیریت کند، ممکن است اوردوز کند. چون اینگونه افراد در عین حال خواهان راضی کردن دیگران نیز هستند، ممکن است درگیر سوءمصرف مواد یا روابط جنسی بی بندوبارانه و یا الکل شوند همیشه این موضوع را هنگام ارزیابی سوءمصرف مواد در نظر بگیرید.
کسانی که جویای حس هستند، مادرزاد چنین هستند. بهترین گواه برای اینکه مشخص شود آیا کسی در عین بسیار حساس بودن، بسیار جویای حس نیز هست یا نه، این است که تعارضی بسیار آشکار نشان دهد. گویی یک پایش روی گاز است مدام و یک پایش روی ترمز.
از آنجایی که بسیار جویای حس بودن امری مادرزادی است، به نظر میرسد که هم والدین و هم معلمین از کودکی آن را تشخیص داده باشند. حتی متوجه این تعارض شده باشند.
(این بچه داره میمیره از خستگیها ولی بعد از یک دقیقه دوباره میره دنبال بازی) یکی دیگر از نشانگان بسیارجویای حس بودم را زمانی میبینید که بیمار پافشاری میکند که فلان کار، تجربهای تازه و یا هیجان برانگیز و خیلی خوشایند است. بعد در عین حال تمامی جوانب را میسنجد که مطمئن شود فعالیتی امن و امان است. در واقع اینگونه افراد متخصصین ایمنی هستند، حال چه اسکی کردن باشد و چه رفتن به جاهای ناشناخته.
هم درونگرایان و هم برونگرایان فکر میکنند که آدمهای جویای حس برونگرا هستند. به نظر من این دو خصوصیت برونگرایی و درونگرایی تا حد زیادی تحت تأثیر خانواده و فرهنگ قرار دارد. افرادی که جویای حس هستند و در عین حال درونگرا هستند، خود را با تعاملات اجتماعی سازگار نکردهاند (شاید چون این تعاملات اجتماعی میتواند برایشان بیش برانگیخته ساز و خطرناک باشد.)
و از طریق تجارب درونی خارق العاده و اکتشافات درونی ماجراجویی میکنند _ از طريق مراقبه و دیگر مسیرهای معنوی، رؤیاپردازی، تحلیل، خلاقیت هنری، در حیطهای خاص متخصص شدن و امثالهم.
آدمهای جویای حس درونگرا ضمناً در فعالیتهای مهیج بیرونی نیز مشارکت میکنند، اما یا تنها یا با دوستی صمیمی. من که شخصاً به مزرعه پرورش اسب میروم. آدمهای جویای حس درونگرا تنها اسب سواری میکنند، تا مهارتهایی جدید کسب کنند. آن دسته از درونگرایان بسیار حساس که جویای حس نیستند، برای حفط ایمنی به گروهها میپیوندند، اما سکوت اختیار میکنند. یا در منطقهای اسب سواری میکنند که اگر افتادند، کمک در دسترس باشد.
برونگراها، چه جویای حس باشند و چه نباشند، درباره دوستان زیادشان صحبت میکنند، همین طور درباره خانواده گستردهشان، یا میهمانیهایی که میدهند. درباره غریبههای جالب توجهی که در هواپیما دیدهاند حرف میزنند. همه اینها محرکات اجتماعی ست، و به خودی خود خاص نیست. اگر جویای حس هم باشند، درباره علایق گستردهشان مثل سفر به کنار و گوشه جهان و اقسام ماجراجوییهایی که طی روز میکنند میشنوید. حساسیت شما زمانی مشخص میشود که خواهان بودن با چنین افرادی نباشید. مثلاً نمیتوانید یا مایل نیستید همراهیشان کنید.
هرگونه ترکیب از برونگرایی، درونگرایی و جویای حس بودن، اگر همراه با بسیار حساس بودن باشد، نیاز به آرمیدن و فاصله گیری از جمع است. این بهترین گواه برای متفاوت بودن ایشان از برونگرایی ست که فقط به “شارژ شدن” حتی در حضور دیگران نیاز دارد. اگر علائمی از بسیار حساس بودن ببینم، میپرسم، “چقدر فعالیت اجتماعی زیادی داری. هیچوقت از این بابت خسته نمیشوی؟”
ارزیابی شما فقط وقتی به نظر درست میآید که یاد میگیرید چرا بیمار بسیار حساس شما یک برونگراست، و به طرز جالبی به نظرتان سالم یا بیمار میرسد. غالباً در فضايي گرم، خانوادهای استوار، یا جامعهای کوچک با همسایگان دوستدار بزرگ شدهاند. مثلاً آدمهای بسیار حساس نیویورکی، بیشتر اوقات برونگرا به نظر میرسند (به این دلیل این را گفتم که در مقایسه با شهرهای دیگر سمینارهای بیشتری آنجا برگزار کردیم). به هرحال ممکن است ساکن نیویورک باشند، و مثل برونگراها رفتار کنند و دنبال بالا بردن عزت نفس خود هم نباشند و فقط تلاش کنند تا خود را با دیگران سازگار کنند. اگر در واقع بسیار حساس باشند و درونگرا، علائمی از آسیب را میبینید، مخصوصاً اگر نتوانند با گروهی از دوستان حامی همراه شوند.
برخی از بیماران بسیار حساس نقابی برونگرایانه برای خود انتخاب کردهاند، چون خانواده یا شرایط زندگی به این کار وادارشان کرده است.
یک مورد مثالی
آیدا از اینکه هنوز درک درستی از خود نداشت، ناراحت بود. با او طی پژوهشهایی که با همسرم در سال 1997 انجام دادیم، آشنا شدم. او دقیقاً روز و ساعتی که تصمیم گرفت برونگرا باشد را به خاطر داشت. به خاطر مادر به شدت اسکیزوفرنی که داشت خودرو بزرگ شده بود. البته به خواهر کوچکترش نیز نزدیک بود. وقتی مددکاران متوجه شرایط زندگی بد آنان شدند، دو کودک را به یتیم خانههایی سپردند. از تسهیلات درمانی برخوردار شد. او را “خجالتی” میخواندند و این از نظر او به معنای درونگرایی بود. هم از مادرش جدا شده بود و هم از خواهرش. حالا با یکی از دختران یتیم خانه ارتباط نزدیکی داشت، اما بعد از چند ماه از او هم جدا شد. آیدا از بابت این جدایی نیز آسیب دید و تصمیم گرفت هرگز ریسک نکرده و با کسی صمیمی نشود. در عوض خوب تحقیق کرد تا ببیند دیگران چگونه در دنیا زندگی خود را مدیریت میکنند، تکلیفی که به نظر خودش برای یک آدم بسیار حساس دشوار نبود.
آیدا تا مدتهای مدید نقاب یک آدم سطحی و پرهیاهو را برچهره زد. در بزرگسالی آدم سیاسی موفقی شد. به نظر خودش این را مدیون حساس بودن خود میدانست، چون این حساسیت کمکش میکرد تا خوب بفهمد برای رسیدن به هدف چکار باید کرد. در چهل سالگی این شخصیت به واسطه عواطف سرکوب شدهاش فروریخت و دچار افسردگی جدی شد.
در رواندرمانی (نه با من) متوجه ماهیت بسیار حساس بودن و درونگرایی خود شد و اینکه چقدر از بابت جداییها و رهاشدگیهای دوران کودکی خود آسیب دیده است. اما فهمیدن این امر سالها به درازا کشید. و من مطمئنم آن آیدایی که اولین روز برای درمان رفته بود، در همان بدو امر به عنوان فردی درونگرا که بسیار حساس هم هست، مورد شناسایی قرار نگرفته بود.
نتیجه گیری: در ارزیابی حساسیت، فراموش نکنید آنهایی که برونگرا هستند یا جویای حس و فعالیتهایی هیجان انگیز دارند نیز ممکن است بسیار حساس باشند. از این دسته افراد باید اطلاعات بیشتری دریافت کرد.
برداشت مثبت غلط
این احتمال وجود دارد که کسی را بسیار حساس بشمارید، در حالی که نیست. این امر بخصوص زمانی رخ میدهد که بیماران با تصمیم به اینکه بسیار حساس هستند، برای درمان مراجعه میکنند. قبل از اینکه پرس و جو کنید، ببینید دلیل اینکه خود را بسیار حساس میشمارد چیست. تا قبل از آن، او را بسیار حساس نشمارید. اکثریت علائم DOES باید وجود داشته باشند. اگر چنین نیست با احتیاط به ایشان بگویید که فرضشان درست نیست. وقتی شخصی پیچیده است، به راحتی دربارهاش نظر نمیدهم. اگر کار خوب پیش برود، فرصت زیادی برای ارزیابی در اینباره دارم، و تا مدتهای طولانی فرد را بسیار حساس نمیشمارم.
اگر بیمار شما را برای گرفتن جواب تحت فشار قرار میدهد، نشانه این است که خیلی برایشان مهم است که شما او را اینگونه ببینید. برخی از افراد ترجیح میدهند مشکلات زندگی خود را بر گردن موضوعی ذاتی بیاندازند. مخصوصاً وقتی که این ویژگی از پیشینه پژوهشی خوبی برخوردار است و یک ویژگی طبیعی به شمار میآید. توضیح چاپلوسانه یا حداقل غیرآسیب شناسانهای ست، مخصوصاً برای کسانی که تشخیص روانپزشکی درباره ایشان داده شده که به نظرشان غیرعادلانه بوده (که البته گاهی هم چنین است).
نتیجه گیری
اساساً مثبت غلط را زمانی میتوان دید که بیمار به این دلیل خود ارزیابانه خود را بسیار حساس میشمارد که در حال استفاده از مکانیزم های دفاعی است.
برداشت منفی غلط
نگرانی بزرگتر من زمانی رخ میدهد که کسانی که بسیار حساس هستند نادیده گرفته میشوند. حال که شما درباره این ویژگی می دانید، برداشتهای منفی غلط کمتری خواهید داشت. با این وجود بیمارانی را خواهیم داشت که دیگران درباره ایشان تشخیص نادرستی دادهاند. حتی اگر مراجعی با داشتن اطلاعاتی در اینباره نزدتان بیاید، برخی از متخصصان درباره این ویژگی تردیدهایی دارند، و از پژوهشهایی که در اینباره شده بی خبرند، و اساساً این موضوع را درک نمیکنند. و به احتمال زیاد خودشان نیز این ویژگی را ندارند. برخی نیز در اين باره مطلع نیستند چون در بین کسانی زندگی و کار میکنند که بسیاری از اشخاص ارزشهایی حساس دارند، مثلاً لذت بردن از هنر و موسیقی، خودآگاه بودن، میهمانی پرسروصدا راه نیانداختن، یا در آنها شرکت نکردن، مصر به فهم معنای زندگی بودن، در مسیری معنوی بودن، بیمههای مختلف داشتن، به دنبال اهداف طولانی مدت بودن و امثالهم. این رفتارها، یعنی در خرده فرهنگ خود بهنجار بودن، یا ” طبیعی بودن برای هر انسان متمدنی”، باعث میشود تا نیازی به ارائه توضیحات بیشتر نباشد. این دسته از افراد می گویند:”همه بسیار حساس هستند” یا حداقل دوست دارند ماجرا را اینگونه ببینند.
به هرحال حساسیت امری گستردهتر از نگاهی ست که یک فرهنگ به این ویژگی دارد و در همه کس این ویژگی یافت نمیشود. بر اساس پژوهشهایی که من و همسرم انجام دادهایم ٢۵ درصد از جمعیت مورد پژوهش گفتهاند که اصلاً بسیار حساس نیستند. بسیاری به سؤالات پرسشنامه پاسخ نه دادهاند. و برخی از آدمهای بسیار حساس به تمامی موارد پرسشنامه پاسخ آری دادهاند. در نتیجه بهتر است این نکته را نادیده نگیریم که همان کسانی که به ما مراجعه میکنند، نیز همچون یک طیف ممکن است اصلاً حساس نباشند یا بسیار حساس باشند یا گاهی در برخی موارد باشند و در بقیه نه. گاهی برخی درمانگران صرفاً به این دلیل که این ویژگی گاهی عواقبی منفی دارد، مایل نیستند چنین برچسبی به بیمار خود بزنند، مخصوصاً اگر بیمار مرد باشد. حتی اگر آشکارا متوجه این نکته شده باشند، ممکن است بترسند با استفاده از این واژه به بیمار خود آسیب خواهند زد. برایم مشخص شده که تقریباً تمامی مردان دچار عقده حساسیت هستند و با خندهای عصبی و حالتی تدافعی نسبت به عنوان بسیار حساس بودن برخورد میکنند. اعتبار آن را به شدت زیر سؤال میبرند و پا پس میکشند. بسیاری از زنان قوی و با اراده نیز در رابطه با این ویژگی چنین مقاومتهایی را از خود نشان میدهند. اما امروزه به نظر میرسد در هردو جنس ویژگی مطلوبی به شمار نیاید. در نتیجه بسیاری از درمانگران ترجیح میدهند حتی اگر این ویژگی را در بیمار تشخیص داده باشند، اما دربارهاش با بیمار صحبت نکنند.
ضمناً برداشت منفی غلط زمانی رخ میدهد که آدم بسیار حساس یا جویای حس ما این ویژگی را پنهان میکند و درمانگر قادر به دیدن آن نیست.
نتیجه گیری
با فرض بر اینکه درمانگر درباره این ویژگی مطلع باشد، ممکن است دچار برداشت منفی غلطی درباره این ویژگی شوند، چون درک درستی از این ویژگی و پیشینه پژوهشی آن ندارند، و در واقع به این دلیل است که شخصاً بسیار حساس نیستند، یا اینکه همه را حساس ببینند و آن را ویژگی خاصی نمیشمارند. یا این که میترسند به بیمار انگ بزنند، یا متوجه این ویژگی در افراد برونگرا و یا جویای حس نمیشوند.
خلاصه و نتیجه گیری فصل ٢
بیشتر مواقع مشخص کردن بسیار حساس بودن امری بسیار ساده است. چون سبک سیستم عصبی فرد بوده و در غالب جنبههای زندگی فرد این حساسیت قابل شناسایی است به هرحال اگر جای تردیدی هست میتوان با چهار مؤلفه بسیار حساس بودن آن را ردیابی کرد: عمیق بودن پردازش، زیاد و زود برانگیخته شدن، شدت عواطف و حساسیت حسی (علامت اختصاصی DOES باعث میشود آن را به خاطر سپارید) این چهار مؤلفه را در رفتار آشکار، ابراز مشکلات یا واکنشی که نسبت به حوادث منفی در زندگی وجود دارد، مشاهده کرد.
مؤلفههای دیگری هم هست که به هر حال جز مؤلفههای مستقیم و بي واسطهای که در DOES هستند، به شمار نمیآیند. مثلاً، خجالتی بودن قطعی نیست، اما بسیاری از بیماران حساس و کسانی که دور و برشان هستند، ایشان را خجالتی میشمارند. آنانی که حساس هستند، خوب گوش میکنند، سریع میفهمند، و از اینکه در حال بررسی ماجرا هستند، قدردانی میکنند.
برداشت مثبت غلط در برخی موارد رخ میدهد، اما برداشت منفی غلط شایعتر و آسیب رسان تر است. با خواندن این فصل احتمال اینکه مرتکب اشتباه شوید بسیار کم است.
هدف از این فصل ارتقا مهارتها در ارزیابی بسیار حساس بودن به طور کلی، صرف نظر از مشکلات و بیماریهایی ست که بیمار به آن دلایل به شما مراجعه کرده است. غالباً ارزیابی حساس بودن یا نبودن اولویت اول شما نیست. اینکه ارزیابی شما این باشد که افسرده است، نیاز به دارودرمانی دارد، خطر خودکشی او را تهدید میکند، ممکن است خشونت در حق وی روا شود، و امثالهم، در محوریت موصوع قرار دارد. اما این نکته را مد نظر قرار دهید که بهتر است ببینید آیا او بسیار حساس هم هست یا نه. چون فهم این نکته بسیار کمک کننده است و حتی در حیطه برنامه ریزی درمانی، و ارتباطتان با ایشان ضروری است.
برگرفته از کتاب روان درمانی و آدم بسیار حساس نوشته الین آرون
ترجمه مینو پرنیانی (در حال انتشار)