برای hsp ها و کودکان یا بزرگسالان نابغه
چندی پیش درست در یک روز دو کودک حساس و با استعداد به خاطر کابوسهایشان نزدم آمدند. جلسات پرفشاری بود. تعریف آن خوابهای بد /ترسناک برایشان دشوار بود. مادرانشان نیز نگران بودند که مبادا این کابوسها روح و روان فرزندانشان را بیازارد. مبادا آنان والدین بدی بودهاند، و اصلاً این خوابها چه معنایی دارند.
کابوس دیدن برای همه دشوار است، مخصوصاً برای کودکان، و وقتی حساس بودن را نیز به آن اضافه کنید موضوع جدیتر میشود. ما معمای این رویاها را بررسی و معنای احتمالی آنها را روشن کرده و به بچهها و مادرانشان کمک کردیم تا در رابطه با خوابهایشان وضعیت بهتری پیدا کنند. اینجا پیشنهادات خود را برای hsp ها و کودکان و بزرگسالان نابغه در مواجهه با کابوسها ارائه میکنم.
خیلی از آن روز نگذشته بود که خودم هم کابوسی دیدم. نیمهشب از خواب بیدار شدم. همه جا تاریک بود و قلبم به شدت میزد از آنچه در خواب بر زندگیم گذشته بود وحشت کردم. همان طور که دراز کشیده بودم، خودم را آرام کردم از همان روشهایی استفاده کردم که به مراجعین خود آموزش میدهم. متوجه شدم علاوه بر توجهی که به عواطف خود دارم، به زمان و مکانی که در آن قرار داشتم نیز توجه میکنم. ضمناً از طریق تخیل خلاق کمک کردم تا داستان ادامه یابد. گویا خوابم برد، ولی اینبار که از خواب بیدار شدم، صبح شده بود و کاملاً آرامش داشتم. تخیل خلاق باعث شده بود خوابم ببرد.
نگران شدن درباره کابوسهای خود و بچههایمان ساده است. آدمهای بسیار حساس، نوابغ و آدمهای پرتنش مخصوصاً آنان که قدرت تخیل خلاق دارند (این همان چیزی ست که کازیمیر دابروسکی نام آن را بیش از حد هیجانزدگی خلاقانه مینامد)، ممکن است رویاهایی زنده و البته پر تنش ببینند. آدمهای خلاق ممکن است کابوسهای شفافی ببینند. به دلیل مرزهای نفوذپذیر بین خودآگاه و ناخودآگاه است که این اتفاق رخ میدهد.
از خود میپرسیم این کابوس چه معنایی دارد؟ آیا پیشگوییهایی هستند که باید به آنها توجه کنیم؟ اگر بله، درباره چیست؟ به چه صورت است؟ آیا منظورش این است که مثلاً مادر یا پدر بدی بودهایم، چون فلان مساله را فراموش کردهایم؟ مخصوصاً وقتی رویاهایی ترسناک یا ناخوشایند هستند. آیا این رویای بد میخواهد بگوید چیزی را نادیده میگیریم؟ چگونه جلوی انرژی بد این خوابها را برای خود و کودکانمان بگیریم؟ چند مورد از آموختههای خود را برایتان بیان میکنم. اولاً رویاها نمودهایی بهنجارند. نمیتوانیم شخصاً رؤیا خلق کنیم. عمدی نیستند. نشانهای از وجود بیماری نیز نیستند. نظر کارل یونگ نسبت به رویاها (که به نظر من از همه معتبرتر و خوشایندتر است)، این است که رویاها از ناخودآگاه میآیند و پیامی نمادین برای سطوح خودآگاه ما دربردارند. رویاها به زبانی نمادین خود را بر ما آشکار میکنند. زبان لفظی ندارند، حتی اگر از حوادث اخیر یا خاطراتمان در آن استفاده کرده باشند. معمولاً آدمهایی را در خواب میبینیم که در زمان آینده رخ میدهند.
ضمناً رویاها همیشه (۹۵_۹۹ درصد از مواقع) درباره دنیای درونی و زندگی درونی ما صحبت میکنند نه درباره اسامی خاص و یا زندگی بیرونی. از وقتی شروع کردم به یادگیری درباره رویاها و درک آنها، دیگر سخت است که رو به موضوعات و آدمهایی بیرون از خود، سرم را بچرخانم.
اگر درباره مثلاً مادرم خوابی ببینم، موضوع از این قرار است که هدف خوابم، مادر بیرونیام نیست، بلکه مساله، مادر درونیم است. یعنی اینکه من چگونه برای خودم مادری میکنم. به احساسی که درباره مادری کردن دارم (یا ندارم) توجه دارد، نه خود مادرم.
یکی از موارد استثنا، زمانی ست که کودکان یا بزرگسالان خوابهایی درباره تجارب آسیب رسان زندگی میبینند. غالباً این نوع از خوابها تکرارشونده هستند. واکنشی شایع نسبت به حوادث زندگی ست. ثابت میکند موضوعی واقعاً آسیب رسان بوده. وقتی چنین است باید آن آسیب را شناخت و درمان کرد.
دیدن آدمی خبیث در رؤیا امری طبیعی ست. مخصوصاً وقتی که در حال احیا قدرتهای درونی خود هستیم. بر اساس نظر کلاریس پینکولا که روانشناسی یونگی ست، دیدن خوابی از مردی خبیث در رؤیا حاکی از مواجهه شهودی ست. همیشه این معنا را دارد که شخصیتی درونی ادامه ما را می زید. یادمان میدهد که نگران نباشیم. از این موجود خبیث یا خرس یا شیر، غول یا هیولایی که در خواب میبینیم فرار نکرده، بلکه با وی مواجه شویم. چون این موجود بخشی از وجود خود ماست.
ما مفهوم خود_تخریبی را میشناسیم و این هیولا، غول، خرس آدم خبیث یا امثالهم یکی از جلوههای آن است. اگر فرار کنیم اختیارمان را در دست میگیرد، اما اگر مواجه شویم، دیگر در تاریکی دنبالمان نمیکند.
در پیگیری کابوسی که اخیراً دیدم، روند تخیل فعالم چنین بود، اول سراغ تلفنم رفتم تا تقاضای کمک کنم. بعد دیدم کسانی برای کمک به من آمدهاند، اما باید خودم هم میانشان میبودم. باید لباس پلیس میپوشیدم. همه کاری که باید میکردم همین بود، باید لباس یگان ویژه پلیس را بر تن میکردم. از کجا این را فهمیدم، نمیدانم. فقط میدانستم که باید از خودم محافظت میکردم. همین که لباس یگان ویژه را برتن کردم، دیگر نمیتوانست آزارم دهد. و بعد با او وارد گفتگو شدیم. متوجه شدم که در حال بیدار شدن از خوابم هستم. تخیل فعال با فانتزی سازی فرق دارد. یونگ نام آن را دقیقاً همین گذاشته تخیل فعال. تا میان آن با فانتزی سازی منفعلانه فرق بگذارد. حال از این روش چگونه برای کابوسهای خود و کودکتان استفاده کنید؟ ابتدا لازم است به خودتان اجازه احساس کردن را بدهیم.
ابتدا نفس عمیق بکشید، بعد آن حس بد خواب و نام عاطفهای که خواب داشت را هم حس کنید.، حالا نفس خود را با آن نام به بیرون بفرستید. میتوانید چیزی که شکستنی نیست را در دست داشته باشید و وقتی میخواهید با بازدم به بیرون بفرستید، آن شئ را رها کنید. اینقدر این کار را انجام دهید که دیگر آن حس بد در شما نباشد. راه دیگر این است که خوابتان را بنویسید و البته میتوانید صحنههایی از خوابتان را نقاشی کنید.
با این روشهای خلاقانه میتوانید هم خودتان با خوابهای ترسناکتان مواجه شوید و هم کودکان بسیار حساستان.
نویسنده شارون بارنز
مترجم مینو پرنیانی