روز اول مهر بود و من که مشتاق یادگیری بودم، تصمیم گرفتم پیشنهاد جغد سبز برای یادگیری شطرنج را قبول کنم.
در کودکی تلاش کرده بودم یاد بگیرم، ولی آنچه از آن دوران به خاطر دارم، تکیه بر دفاعی بازی کردن بود. با این حال، واقعاً متعجب شدم وقتی دیدم شیوهی آموزش جغد سبز خیلی بیشتر تهاجمی است تا دفاعی.
پادشاه شطرنج دوران کودکی من نهایتاً یکی دو حرکت میکرد، اما حالا رفته بود ته زمین بازی حریف و معلمش، جغد سبز، میگفت: «بزن مهره آویزان را!»
از کفتکی، جغد سفید پرسیدم:
«مگر شطرنج بازی فکری نیست؟ چرا اینقدر تهاجمی است؟»
کفتکی گفت: «البته که فکری است، ولی تهاجمی هم هست. یعنی هنوز همدلی تو میگوید نزن اسب یا فیل با سرباز طفلک حریف را؟»
گفتم: «آره، همین بود، ولی تا حالا دقت نکرده بودم. غیر از این هم یک موضوع دیگر هست: چرا من اینقدر مکانیزم فرار و دوری از جنگ دارم؟ چرا حمله نمیکنم؟»
کفتکی پاسخ داد: «این هم به دلیل HSP بودن توست.»
آه بله… یادم آمد از پژوهشی که دکتر ارون در کتاب خود «آدم بسیار حساس» مطرح کرده بود. در برکهای غذا میریختند، ماهیهای جسور و غیر HSP سریع به سمت غذا میرفتند، اما ماهیهای HSP پشت علفها پنهان میشدند. نتیجه این بود که ماهیهای جسور و غیر حساس سیر میشدند ولی احتمال گرفتار شدنشان در تور بسیار بیشتر بود، و ماهیهای حساس محافظهکار زنده میماندند، هرچند گاهی گرسنه.
گفتم: «پس فکر نکنم بازی شطرنج برایم جالب باشد.»
کفتکی جواب داد: «اتفاقاً اگر وقت داری، خوب است. مهارتهای جسارت بیشتری میآموزی.»
گفتم: «بله، حداقل در زمین بازی میشود تمرین کرد. اما بعید میدانم این یادگیری بر سیستم عصبی غالب درونی من HSP فایق آید.»
کفتکی لبخند زد و گفت: «شاید هم شد… و همان پرش کوچک، شروعی برای پرشهای بزرگ توست.»
م.پ