فهرست
برای همه ما پیش آمده که کسی را بسیار دوست داریم، اما ناگهان جلوی چشمانمان دگرگون میشود. همین چند لحظه پیش اوقات خوشی را برایمان فراهم کرده بود، ولی حالا حرفی نامهربانانه به ما می زند، نادیدهمان میگیرد یا فراموش میکند کاری که از وی خواسته بودیم را انجام دهد …. باز هم؟ آخه چطور ممکنه؟!
حال ناراحت شدهایم و سه نوع واکنش خواهیم داشت:
- وارد نبرد شده، واژههای تند و تیزی انتخاب میکنیم، یا حتی اگر سکوت کنیم، سکوتی پر خروش خواهد بود (جنگ).
- اتاق را ترک کرده و به گفتگو پایان میدهیم، «وقت ندارم!» (گریز)
- خود را در اتاقی منزوی کرده و نت فلیکس میبینیم و چوب شور میخوریم (بی حس).
گاهی هم هرسه را با هم انجام میدهیم. همان طور که میتوانید تصور کنید، برای آنچه از ارتباط انتظار داریم، روشهای موثری نیستند. چگونه تغییراتی انجام دهیم و از موضعی آرام با کسی که دوستش داریم برخورد کنیم, حتی وقتی که تا بن استخوان از ایشان ناراحت شدهایم؟
اولین گام این است که ما موجودات کاملاً منطقی نیستیم. کسی که در آینه میبینید، هم فکور است و هم مهربان. درست است؟ البته بیشتر وقتها. اما حقیقت این است که هر یک از ما ممکن است واکنشی رفتار کنیم و وقتی که احساس امنیت نمیکنیم، نمیتوانیم رابطه برقرار کنیم .
این موضوع امری طبیعی است
چرا؟
مغز ما این گونه است. مغزمان بر اساس تجارب پیشین طرحریزی شده تا درست مانند ببری درنده یا ماری سمی کمین کند. واکنشهای ما در شرایط بحرانی یعنی (جنگ، گریز و بی حسی) نیز باعث شده تا بقا بیابیم. حتی حالا هم کمک میکند اما واقعیت این است که با سبک زندگی مدرن جور نیست و گاهی در مواجهه با آدمهای که دوستشان داریم کارآمدی ندارد.
امروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم و کپه ظرفهای شسته نشده را دیدم، در سرم چراغی روشن شد، انگار که زندگیم را کوبیدهاند. این ناهمخوانی میان واکنش ما با آنچه واقعاً رخ داده، میتواند خنده دار به نظر برسد. اما وقتی عمیقتر بنگریم، تاثیرش را بر زندگیمان میبینیم. خیلی بد است که نمیتوانیم آنطور که تلفن و کامپیوترمان را آپدیت میکنیم، مغزمان را آپدیت کنیم. نمیشود.
برای اینکه بتوانیم روی اموری که کنترل مارا در دست دارند، کنترلی داشته باشیم، باید نسبت به آنچه انجام میدهیم آگاهتر باشیم ، تا بتوانیم از این موقعیتهای استرس زا بیرون بیاییم.
واکنش خودبخودی شما کدام است؟
بیایید به این سه روش واکنشی نگاهی بیاندازیم. این نکته را به خاطر داشته باشید که بیشتر این اوقات، این واکنشها آشکار نیست، بلکه گاهی در واژهها، عواطف و رفتارمان به شیوهای پنهانی وجود دارد. اگر گوش فرادهیم، جسممان علایم خیلی مشخصی ابراز میکند.
جنگ
این واکنشها در زندگیمان به صورت واکنشهای تدافعی، سرزنش کردن، واژههای نامهربانانه و نیاز به انتقام یا رفتارهای پرخاشگرانه انفعالی بروز میکند و شاید خشمی خاموش. حتی اگر حرفی نزنیم، امکان اینکه انرژی خشم از وجودمان ساطع شود، وجود دارد.
صورتمان سرخ میشود و ضربان قلبمان بالا میرود. در شکم یا فک خود احساس گرفتگی میکنیم، نشانههای از جنگی پنهانی وجود دارد. ممکن است احساس عصبانیت، هراس یا به ستوه آمدن کنیم.
درست است که گاهی احساس خشم کنیم؟ البته! این خشم نشانهای است از اینکه یک جای کار میلنگید و ما قادریم که آرام شده و ببینیم که ماجرا از چه قرار است. اولین گام این است که متوجه شویم و حواسمان به اورژانسی بودن ماجرا باشد. یکبار که این کار را انجام دهیم، راحتتر متوجه دلایل خشم عمیقمان میشویم .
فرار
این واکنش زمانی رخ میدهد که احساس میکنیم فشاری رویمان هست تا کارهایی را انجام دهیم. حواسپرت میشویم و این حس را پیدا میکنیم که «به قدر کافی وقت ندارم!» و پا به فرار میگذاریم. ممکن است در شکم یا فک خود احساس تنش کنیم، دستپاچه شده و یا دلشوره پیدا کنیم. نفسهایمان کم عمق و کوتاه میشود. ترس، عدم قطعیت و اضطراب همراه آن است.
گاهی ترک موقعیت ضروری است. اگر کسی در حال سرزنش یا دادزدن باشد، بهترین کار ترک موقعیت است. بیرون رفتن و قدم زدن کمک میکند تا ذهنمان را خالی کنیم. همینطور صحبت کردن با یک دوست. مشکل زمانی جدی میشود که موقعیت را ترک کنیم، بدون اینکه برگردیم و سعی کنیم که به مشکل اصلی توجه کنیم.
بی حسی
این واکنش به شیوههای متفاوتی نمودار میشود: حرف نزدن، دچار احساس فراموشی شدن، خود را منزوی کردن. گاهی این احساس را میدهد که انگار در مخمصهای گیر کردهایم و در این دنیا تنهای تنها ماندهایم. غالباً حسهایمان کرخت میشوند. احساس میکنیم از جسممان منفصل شدهایم، مخصوصاً در پاهایمان ممکن است حتی احساس کنیم که برفراز جسممان شناوریم. اندوه و احساس بی پناهی و احساس تنهایی از همینجا نشات میگیرد.
طبیعت به این شکل فرصتی را برایمان فراهم میسازد تا در حسهایی که دچار شدهایم، وقفه ایجاد شود. مخصوصاً زمانی که این احساسات دشوار بوده یا در موقعیتی بیش برانگیخته ساز گرفتار شدهایم. مثل دیگر واکنشها، کرخت شدگی نیز زمان و مکانی دارد. معمولاً نشانه ایست از اینکه برای گذر از این حسها به حمایت بیشتری نیاز داریم. نوشتن این گونه مواقع بسیار کمک میکند، همین طور صحبت کردن با یک دوست یا حرف زدن با درمانگر .
تفکر دربارهٔ استرس
جنگ، گریز، کرخت شدن سه واکنش برخاسته از استرس است و هریک از ما نوع خاصی از آن را ترجیح میدهیم. یک لحظه بیاندیشید: به عدم توافقی که میان شما و اویی که دوستش دارید فکر کنید. از کدام روش یا روشها استفاده کردید؟ چه کردید یا چه گفتید؟ واکنش طرف مقابلتان چه بود؟
اگر لحظهای وقت گذاشته و خود را بپذیرید، چه رخ میدهد؟ مثلاً، «انگار احساس عدم امنیت میکردم و آن لحظه بهترین کاری بود که انجام دادم خشم بر ذهنم مسلط شده بود.» میتوانید حتی این موضوع را به همسر، دوست یا فرزندتان نیز منتقل کنید. لازم نیست کامل بود و هیچوقت از این روشها استفاده نکرد. بالاخره گاهی از این روشها استفاده میکنیم اما میشود که مدتش کوتاهتر بوده و از حالت افراطی آن کاسته شود. میتوان وقتی که در حال رخ دادن هستند، بشناسیمشان، «واقعاً دارم عصبانی میشم. انگار میخوام از خودم دفاع کنم. وقتشه که نفس عمیق بکشم.»
ابزاری برای رشدتان
شناخت الگویی که به کار میبرید خودش به نوعی پیشرفت است. راههای زیادی برای ارتقا سطح آگاهی دربارهٔ خود وجود دارد و یادگیری این ابزار باعث میشود متمرکز باقی بمانید. اینجا دو نمونه مورد علاقه خود را آوردهام:
- نگاه به نمادها. نمادهای هانا فولر باسول که در این مقاله ارائه شد. با نگاه به این نمادهای کمدی، میتوانیم تشخیص دهیم که در چه وضعیتی قرار داریم و به این شیوه فرصتی برای فکر کردن پیدا میکنیم.
- لنگرگاه: با استفاده از نظریه لنگرگاه، دوست سیستم عصبی خود باشیم. دب دانا روان درمانگر کتاب خوبی در این زمینه نوشته است. میتوان با خواندن آن مهارتهایی را آموخت و روشهای حیاتی ایمنتر را برای جسممان بیابیم.
و بالاخره اینکه میخواهم تمرینی جسمانی ارائه کنم که به احساس امنیتتان کمک میکند .
تمرین جسمانی برای احساس امنیت
برای هریک از این مراحل یک دقیقه وقت صرف کنید. میتوانید هریک از مراحل را تکرار کرده. از آن لذت ببرید.
آرام شده، دوروبرتان را نگاه کرده و زمین را حس کنید
- آرام شوید _ نفسی عمیق بکشید. هوا را از بینیتان به درون برده و از دهان بیرون دهید. دم و بازدم خود را طولانی و آرام کنید. این کار برای روشهای فرار /گریز مؤثر است. گاهی مثل ریختن آب روی آتش است.
- به گرداگرد خود نگاه کنید _ بر آنچه گرداگردتان است متمرکز شوید. رنگ و محتوایشان را نگاه کنید. وقتی در حال استفاده از روشهای بقا هستیم (جنگ/گریز/بی حسی)، دیدمان محدود میشود. با اجازه دیدن به چشمهایمان، این پیام به مغز منتقل میشود که اوضاع عادی شده و خطری ما را تهدید نمیکند.
- حس کردن زمین _ پاهایتان را حس کنید. در صورت امکان بایستید. وزنتان و جسمتان را بر روی زمین حس کنید. موقعیتهای پر استرس باعث میشوند احساس کنیم روی زمین نیستیم و احساس متلاشی شدن کنیم.
اگر احساس کنیم تحت حمایت هستیم، حداقل از جانب خودمان، دوباره بهبود مییابیم .
نوشته: مندی اشنایدر (دیدگاهی معطوف به جسم)
مترجم: مینو پرنیانی