حساس بودن از والاترین ویژگیهای انسانی ماست. پس چرا اینقدر از بابت آن شرمندهایم؟
فهرست
اینکه چرا اولین بار به من گفتند «زیادی حساسی» را به خاطر نمیآورم، ولی می دانم که انگارهای که از خود داشتم، همان زمان تغییر کرد. و ای کاش میتوانستم به شما بگویم که چقدر این عبارت بر شخصیت من تأثیر گذاشت. در حقیقت آن قدر این عبارت را شنیدهام که دیگر اولین بارش مهم نیست.
آنچه میتوانم بگویم این است که عبارت «زیادی حساسی» آسیبی جبران ناپذیر است. چنین اشخاصی بدون اینکه خود را مورد بررسی قرار دهند، یکی از بهترین ویژگیهای انسانی ما را بیمارگونه میپندارند. این کار تاثیری عمیق و درازمدت نه فقط بر من، بلکه بر همه (یا اکثر) آدمهای بسیار حساس دارد.
متاسفانه، آثار مخرب این عبارت آسیب رسان آنقدر زیاد است که آدمهای بسیار حساس (hsp) تا مدتهای بسیار مدید با آن کشمکش دارند . در واقع این همان نکتهای است که من از بسیاری از مراجعین بسیار حساس خود در اتاق درمان میشنوم. چرا؟
این هم چند دلیل برای اینکه ثابت شود این عبارت به ظاهر بی ضرر بسیار آسیب رسان است :
۹ دلیل در این که چرا نباید از عبارت «زیادی حساسی» استفاده شود.
۱. این جمله باعث میشود تا باور کنید که باید تغییر کنید و به عبارتی خود را اصلاح کنید.
اینکه گفته شود «زیادی حساسی» مثل این است که گفته شود حساس بودن موضوعی «بیش از اندازه» است. و اگر بر این باور باشید که حساس بودنتان زیاده از حد است، آنوقت احتمالش زیاد است که بخواهید تغییر کنید و به خاطر در الویت قرار دادن دیگران، خود را کاهش دهید.
این کار مثل این است که ابراز عواطف خود را سرکوب کنیم (مثلاً جلوی اشک ریختن خود را بگیریم، گرچه دلمان میخواهد که زار زار گریه کنیم)، نیازهای خود را به حداقل برسانیم، و از ابراز افکار و آرا خود ممانعت ورزیم. دلیل زیربنایی این کار ترس از این است که دیگران فکر کنند که ما «زیاده از حد حساس هستیم» و نخواهیم دیگران را از بابت ذات حساس خود آزرده کنیم. به هر حال وقتی مدام خود را زیر نظر قرار داده و بخواهیم تصویر خوبی از خود ارائه دهیم، آنوقت این پیام را درونی میکنیم که «اشکالی» در وجود ما هست. به اشتباه باورمان میشود که باید خودمان را تغییر دهیم تا دیگران ما را بپذیرند، و احساس راحتی کردن دیگران، مهمتر از احساس راحتی خودمان و خود واقعی بودنمان است .
۲. این موضوع شما را از تجارب عاطفی واقعیتان دور میسازد.
اغلب اوقات، اینکه مدام هروقت که میخواهیم عواطف خود را ابراز کنیم و با حتی نامی بر عواطف خود بگذاریم به ما گفته شود که «زیاده حساس» هستیم، ممکن است باور کنیم که نحوه احساس کردنمان «نادرست» است. با توجه به اینکه ما hsp ها فقط ۳۰ درصد از کل جمعیت را تشکیل میدهیم، چنین حرفهایی، اوضاع را بدتر میکند. به عبارت دیگر فقط عده معدودی در زندگی ما حضور دارند که مسائل ما را عمیق درک میکنند. و وقتی که باور کنیم احساسمان «نادرست» است، شروع میکنیم به تفکیک کردن خود از تجارب عاطفیمان درست مثل این میماند که خود را گیج کنیم (با گفتن اینکه عواطفمان واقعی نیست)، عواطف خود را نامعتبر میشمارید، یا اینکه عواطف خود را سرکوب کرده و خود را خفه میکنیم . این کار خطرناک است. چون نه فقط باعث میشود که حس کردن عواطفمان خطرناک شود، بلکه ترمیم رنجهای ذهنی و عاطفیمان را نیز دشوار میسازد .
این عبارت درستی است که «نمیتوانید آنچه احساس نمیکنید را شفا دهید .»
۳. از این عبارت برای سرکوب افرادی که همین حالا هم به حاشیه رانده شدهاند استفاده میشود.
آسیبی که با گفتن عبارت «زیاده حساسی» اعمال میشود، صرفاً به hsp ها محدود نمیشود. از این عبارت برای سرکوب و به حاشیه راندن آدمهایی که به حاشیه رانده میشوند نیز استفاده میشود. از شوخیهای زنندهای که میشود در نظر بگیرید تا ظلم و بی عدالتی که در حق به حاشیه رانده شدگان اعمال میشود. در واقع متهم ساختن به «زیاده حساس» بودن یعنی طرد کردن آسیبی که از کنار گذاشته شدن تجربه میکنید و به حاشیه رانده شدن را تقویت میکند. با این کار آسیب تداوم مییابد، در حالی که باید تغییر معناداری در ارتباط به وجود بیاید .
۴. باعث ایجاد احساس شرمندگی میشود.
اینکه دیگران ما را در هرچه «افراطی» بخوانند، صرفاً یک گله و شکایت نیست . بلکه کل وجود ما را هدف قرار میدهد . به هر حال، به عنوان آدمهای بسیار حساس قادر به تغییر دادن ذات خود نیستیم چون ویژگی طبیعی ماست، درست مثل قد و رنگ چشم، تغییر دادنی نیست. درونی کردن این واژهها به این باور منجر میشود که بسیار حساس بودنمان که بخش بنیادین ذاتی ماست، امری غلط و نادرست است و در نتیجه حتماً ماییم که ایراد داریم. شرمندگی این گونه به وجود میآید.
احساس شرم سم است، چون دربردارنده این باور است که ما «مشکل» داریم. ضمناً شرمندگی با مشکلات ذهنی عاطفی چون اضطراب، افسردگی، اختلال خوردن و سو مصرف مواد همراه است. شرمندگی این پیام را به ما القا میکند که بد هستیم. وقتی احساس شرمندگی میکنیم، با خودمان درگیر میشویم و نمیتوانیم از نظر درونی در صلح و آرامش و پذیرش باشیم .
۵. شما را به سمت خوشنود کردن دیگران از خودتان سوق میدهد.
وقتی مدام به ما گفته شود که «زیاده حساس» هستیم، این پیام را میگیریم که به شیوهای «درست» عمل نمیکنیم. حال این موضوع را اضافه کنید به سطح همدلی بالایی که hsp ها دارند. و بله ماجرا این گونه میشود که به سمت خوشنود کردن دیگران از خود سوق داده میشویم.
مخصوصاً اینکه وقتی به ما گفته میشود که «زیاد حساسی» ممکن است باور کنیم که با ابراز و یا حتی داشتن احساسات، دیگران را آزار میدهیم. در نتیجه، دست از حرف زدن برمی داریم، حتی وقتی که دستخوش احساساتی شدید شدهایم، یا نگرانیهای مشروعی داریم، خودخوری میکنیم تا مبادا کسی را از خود «برنجانیم». این امر میتواند به شکلی دیگر نیز خود را نشان دهد. مثلاً ممکن است احساس کنیم که ناچاریم نقاب بزنیم تا «اوضاع را آرام کنیم» یا به خود بقبولانیم که به بهای خودمان باید از دیگران مراقبت کنیم.
وقتی باور کنیم که عواطف ما برای دیگران «ناراحت کننده» است، بعد احتمالش بالاتر میرود که نه فقط عواطف خود را پوشیده نگه داریم، بلکه باور کنیم که نیازهای ما به اندازه نیازهای دیگران اهمیت ندارد و در حق خود کوتاهی کنیم .
۶. مخل ارتباط
شنیدن اینکه «زیادی حساسی»، صرف نظر از اینکه چه کسی این حرف را به ما بزند، باعث میشود وقتی در کنار دیگران هستیم، احساس ناراحتی کنیم. ضمناً این نوع بازخورد دادن باعث میشود وقتی در کنار دیگران هستیم، احساس ناراحتی کنیم. این نوع بازخوردها اغلب نوعی طرد کردن است. آن هم وقتی که ما احساسات و افکار خود را ابراز میکنیم. این امر باعث میشود احساس عدم امنیت کنیم، آن هم وقتی که ذات حساس ما روی کار آمده است. امری که هنگام ارتباط واقعی و خالصانه با دیگران اجتناب ناپذیر است.
در عوض شاید بخواهیم از آسیب پذیری اجتناب کرده و خود حساس و خودانگیختهمان را در موقعیتهای اجتماعی بروز ندهیم تا جلوی آسیب دیدگی را بگیریم. یا حتی ممکن است ارتباطی دوطرفه برقرار نکنیم، چون خطر آسیب دیدن خود را بسیار بالا میبینیم . البته باعث منزوی شدنمان نیز میشود که همین هم احساس شرم را افزایش میدهد .
۷. گیر افتادن در روابط سمی و بدرفتارانه
کسانی که در موقعیتهای بدرفتارانه و سمی گرفتارند، اغلب وقتی به بدرفتاریها اعتراض میکنند، از طرف شخص سمی میشنوند که «زیادی حساسی». در واقع جمله «زیادی حساسی» شکلی از دستکاری و اغواگری است. چون به این ترتیب آدم سمی شواهد بدرفتارانه را نفی میکند.
اگر بگویید به واسطه ناسزاگوییهای کلامی مداوم، به احساس خودارزشمندی تان لطمه وارد شده. جواب میشنوید که «تقصیر خودته. زیادی حساسی. باید پوست کلفت بشی.»
اگر نگرانید که مورد خشونت قرار گرفته و صدمه جسمانی ببینید، میشنوید «دیگه خیلی بزرگش نکن. چون زیادی حساسی، واکنش زیادی نشون میدی.»
جنایتکاران اغلب به قربانیان خود می گویند که «زیاده حساسی» تا آنان را گیج کرده و اعمال قدرت کنند و اوضاع را برای قربانیان خود آنقدر دشوار سازند که نتوانند بگذارند و بروند .
۸. مانع از آن میشود که نگرانیهای اصلی مورد توجه قرار گیرند.
وقتی تلاش ما برای بر زبان آوردن نگرانیهایمان با جملهای مثل «خیلی حساسی» خفه میشود، دیگر از اساس لب به سخن نمیگشاییم. نگرانی اصلیمان را نادیده میگیریم. آنچه در اصل نگرانمان میکرد، ناگفته باقی میماند، و ماجرا را به حساس بودن ما برمی گردانند. بازگرداندن این تمرکز به ذات حساسمان یعنی موضوع اصلی را نادیده گرفتن. این امر کار را برای ما آدمهای بسیار حساس بسیار دشوار میسازد، چون همین حالا هم به واسطهٔ بسیار حساس بودن، در به کلام درآوردن حرف دل خود مشکل داریم ، و همین تعارضهای درونی ما را افزایش داده و از مواجهه بیشتر اجتناب میکنیم .
۹. این عبارت باعث میشود مهمترین نقطه قوت خود را بزرگترین نقطه ضعف خود ببینید.
ما آدمهای بسیار حساس اغلب احساس میکنیم که مورد سوتفاهم قرار گرفتهایم چون اساساً بسیار حساس بودن از طرف اکثریت جامعه مورد بدفهمی قرار میگیرد حال این موضوع را اضافه کنید به «زیادی حساسی». در نتیجه به جای اینکه حساس بودن خود را نقطه قوت خود ببینیم، نقطه ضعف خود میشماریم.
پیام مستتر در «زیاده حساسی» این است که چیزی باید تغییر کند، و حساس بودن شما نادرست است و hsp بودن اشکال دارد. در حالیکه اساساً حساس بودن نقطه قوت مهمی است .
همراه با خلاقیت است، یعنی اینکه بسیاری از داستانها، موسیقی و کارهای هنری مورد علاقهمان، به دلیل حساسیت بوده که خلق شده است .
نویسنده: لیسی پارکر
مترجم: مینو پرنیانی