فهرست
به نظر میرسد بسیاری از آدمهای بسیار حساس قادرند وقتی کسی دروغ میگوید متوجه شوند، آن هم زمانی که دیگران فریب میخورند. علم در این باره چه نظری دارد؟
وقتی کسی دروغ میگوید متوجه میشوید؟ پس احتمالاً آدمی بسیار حساس هستید. برای آن عدهای از ما که تشخیص بسیار حساس (HSP) میگیریم، این فرض محسوب نمیشود، بلکه واقعیت دارد. منظور این نیست که ما بال بال میزنیم و گرد دنیا میچرخیم و میخواهیم دنیا را از شر آدمهای نقابدار دروغگو خلاص کنیم (البته بگذریم از اینکه این کار هم از سیستم عصبی ما بعید نیست!) در واقع hsp ها توانایی زیادی دارند که دیگران را نیز از کسی که دروغ میگوید باخبر کنند.
این موضوع به شدت در رابطه با hsp ها صادق است. سی درصد از جمعیت مادرزاد، از نظر عصبی و عاطفی حساس به دنیا میآیند و «کارآگاه دروغ یاب» هستند.
آیا HSP ها این قدرت ویژه را میپذیرند؟ آیا واقعاً قدرتی ویژه محسوب میشود یا آن را نفرین و بلا میبینند؟
چرا آدمهای بسیار حساس کارآگاه دروغ یاب هستند؟
دروغ یابی HSP ها بخشی از ماهیت حساس ما به شمار میآید. مخصوصاً جواب این سؤال را باید در نحوه سیم کشی مغزی آدمهای بسیار حساس دید. یکی از فرضیات دکتر آلین آرون نویسنده کتاب آدم بسیار حساس به گونهای است که تمامی اطلاعات را عمیقاً پردازش میکنند. همین باعث میشود متوجه جزییاتی شوند که دیگران حواسشان به آنها نیست _مثلاً متوجه اشارهای در کلام و یا چهره فرد دروغگو میشوند _ و متوجه نکاتی میشوند که دیگران از آن غافلند. مغز برای شناخت دروغ به سه ویژگی نیاز دارد که تقریباً تمامی HSP ها این سه ویژگی را دارند
۱. عمق پردازش
عمق پردازش از ویژگی آدمهای بسیار حساس است. اطلاعات بیشتری را از محیط پیرامون دریافت کرده و دربارهاش فکر میکنند. به همین دلیل است که HSP ها تخیل فعال داشته، تصمیم گیرندههایی مراقب بوده و آمادگی بیشتری برای اضطراب داشته باشیم! وقتی نوبت تشخیص دروغها فراهم میرسد، عمیق بودن پردازش به ما اجازه میدهد تا درباره جزییات فکر کرده و میان یافتههای خود همگرایی پیدا کرده و چیزی را پردازش کنیم که دیگران متوجه نشدهاند. مثلاً ما متوجه تفاوت نشانههای آنچه شخصی گفته با ماجرای اصلی شویم. متوجه میشویم که لحن صحبت کردن اخیر ایشان با آنچه غالباً می گویند متفاوت بوده، یا جزییاتی را می گویند که یا زیاده از حد است یا کمتر از حد معمول است و به نبود صداقت مشکوک میشویم.
۲. همدلی
آدمهای بسیار حساس را با سطح بالای همدلی ایشان میشناسند. این ویژگی بیشتر به واسطهٔ فعالیت زیاد نرون های آیینهای مغز ماست. مثلاً به واسطه همین نرون هاست که میتوانیم بفهمیم دیگران در چه شرایطی به سر میبرند، و به همین دلیل هم هست که بهتر متوجه شواهد عاطفی میشویم. مثلاً متوجه تغییر حالت ناگهانی یک فرد میشویم، شواهد عاطفی که ناهمخوان با اصل ماجراست. یا اصلاً هیچ عاطفهای را نمیبینم. همین نشانگان عاطفی ست که عدم صداقت یک نفر را به ما نشان میدهد .
۳. هوش حسی
آدمهای بسیار حساس به واسطه عمیق بودن پردازش، بیشتر نسبت به جزییات اطراف حواسشان جمع است. آندره سولو و جن گرانمن نویسندگان کتاب «حساس» این توانایی را تحت عنوان «هوش حسی» نام نهادهاند. یعنی، «نسبت به محیط اطراف خود حساسترند و حواسشان به جزییاتی که حسهایشان از محیط اطراف میگیرد هست (مثلاً اشتباهی در کدگذاری یا خطایی که در یک نقاشی هست). یا به دلالتهای موجود دقت میکنند (دیروز باران آمد، پس اگر امروز بیرون میروم، ممکن است هنگام پیادهروی گلی شوم). میتوانید اسمش را هماهنگ بودن بگذارید.»
وقتی نوبت به آدمها میرسد، هوشمندی حسی ما را از نظر درونی هماهنگ میکند و با این هماهنگی درونی است که به زبان بدنی و تن صدای آدمها توجه میکنیم. مثلاً زمانی که لحن کلام شخصی مهرآمیز میشود و یا از تماس چشمی اجتناب میکند، دست به سینه میشود یا خشکش می زند یا حرکاتش غیرعادی میشود، متوجه میشویم که یک جای کار ایراد دارد. حتی زمانی که افت و خیز تغییرات در سطح هشیاری اندک است_ سیستم عصبی ما هنوز میتواند متوجه این جزییات شود. این سه ویژگی به طور تواما باعث میشود که آدمهای بسیار حساس، کارآگاههای دروغ باب شوند. این موضوع ۱۰۰ درصدی نیست اما تا حد زیادی این توانایی را داریم، و معمولاً تا حد زیادی متوجه دروغها میشویم، حتی زمانی که دیگران فریب میخورند .
آیا تشخیص اینکه کسی در حال دروغ گویی ست، نعمت است یا نفرین؟
در نگاه اول ممکن است گمان کنید کارآگاه دروغ یاب بودن امری مثبت است ، و یک قدرت ویژه به نظر میرسد، اما بدون دردسر هم نیست.
حس کردن دروغها باعث میشود روابط سالم را در اولویت قرار داده، ارتباطی که ناسالم است را ترک کرد … ارتباطی که پر از دروغ باشد، مسلماً دور از سلامت است. وقتی بتوانیم بفهمیم که چه کسی در زندگی ما صادق است و چه کسی دروغگوست، آن وقت بهتر میتوانیم بفهمیم که تا چه حد میتوانیم روی معتمد بودن یا نبودن وی حساب کنیم. در واقع امنیت عاطفی و ذهنی در سالم بودن یا نبودن یک ارتباط نقشی مؤثر دارد، و برعکس اگر بفهمیم که کسی اهل دروغ گفتن است، آنوقت میتوانیم بفهمیم که قابل اعتماد نیست و بهتر است این رابطه را در صورت امکان کنار بگذاریم یا اگر نمیتوانیم به رابطه خاتمه دهیم، چون مثلاً همکارمان است، حداقل حدومرزهای جدی در نظر بگیریم.
- اگر نتوانیم موقع دروغگویی مچ کسی را بگیریم، ممکن است احساس گیجی کنیم.
بله، مچ کسی را هنگام دروغگویی گرفتن خوشایند نیست. ولی معمولاً دو حق انتخاب داریم. به راه خود برویم و وانمود کنیم که حقیقت ماجرا را نمیدانیم، یا با فرد برخورد کرده و بگوییم که می دانیم دروغ میگوید. هیچ یک از این دو راه حل راحت یا خوشایند نیست. اگر راه اول را انتخاب کنیم، در حد خوشایند دیگران رفتار کردن است، که Hsp ها آمادگیش را دارند. اگر روش دوم را انتخاب کنیم آنوقت باید روش مواجهه را انتخاب کنیم که برای HSP ها کار دشواری است. چون ذاتاً مهربان و آرام هستند. در حالیکه مستقیم و سرراست بودن با دیگران برای خود ما کمک کننده است و نیاز به صرف انرژی زیادی ندارد (ولی بعد از مواجهه باید مراقبت از خود زیادی داشته باشیم .)
- احساس کردن دروغها میتواند زنگ خطری باشد که به ما هشدار میدهد بهتر است حدومرزی جدید در نظر بگیریم.
درنظر گرفتن حدومرز کاری دشوار است. مخصوصاً برای آدمهای بسیار حساس. طوری که انگار باید انگیزه بیشتری برای این کار داشته باشند. وقتی متوجه میشویم که کسی در حال دروغ گویی ست، برای درنظر گرفت حدومرز باید خود را محق بشماریم.
- ولی شاید به خود شک کنیم
شهود از نقاط قوت HSP هاست _کمکمان میکند تا متوجه شویم که کسی مشغول دروغگویی ست. با این حال ممکن است وقتی از این شهود برای مواجهه با دروغ ایشان حساب میکنیم، ادعا کنند که ما براشتباهیم و عدم صداقت خود را انکار کنند. نام این رفتار ایشان گیج سازی (چراغ گازی) است.
اگر این اتفاق توسط شخصی مهم در زندگی ما تکرار شود، شاید دلمان بخواهد به شهود خود اعتماد نکنیم و به خود اعتماد چندانی نکنیم.
- دانستن حقیقت کمکمان میکند تا بهترین مراقبت را از خود بکنیم.
برای اینکه از خود به خوبی مراقبت کنیم و نیازهای خود را محترم بشماریم، لازم است پاهایمان را در حقیقت مستحکم کنیم و بدانیم که حقیقت چیست. این موضوع به خصوص زمانی حائز اهمیت است که کسی درباره خود ما دروغ میگوید. مثلاً، اینکه «هیچکس از ما خوشش نمیآید»، یا اینکه «آدمی منفی هستیم» یا دربارهٔ تأثیر اشتباهی که کردهایم بزرگنمایی کنند. این گونه از دروغگویی بین خودشیفتهها و هیولاهای عاطفی شایع است، چون عادت دارند از HSP ها به خاطر مهربان بودن و ذات عاطفیشان، سواستفاده کنند. با به قلاب انداختن زودهنگام دروغهایشان، و در نتیجه نادیده گرفتن دروغهایشان، میتوانیم از ایشان فاصله گرفته و خود را در شرایطی سالمتر قرار دهیم .
- اما کارآگاه دروغ یاب بودن بیش برانگیخته ساز است.
مغز HSP ها چون عمیق پردازش میکند، آمادگی بیشتری برای درهم شکسته شدن و آشفتگی دارد. اغلب اوقات منبع این درهم شکستگی و آشفتگی تجارب حسی ماست.
نورها زیاده روشن هستند، صداها زیاده بلند، الیاف زیاده خشن، همین طور عواطفمان خیلی قوی. مواجهه هرروزه با این همه استرس کار آسانی نیست، حالا این وسط متوجه شویم که کسی به ما دروغ میگوید، تنش را زیادتر میکند. و تصور کنید اگر به کسی که به ما دروغ گفته بگوییم که می دانیم دروغ میگوید، چقدر اوضاع دشوارتر میشود (و به خاطر داشته باشید که HSP ها چقدر از نزاع و تعارض بدشان میآید!) ترکیب همه اینها شرایط را برای ما آدمهای بسیار حساس دشوار میسازد.
کارآگاه دروغ یاب بودن مثل راه رفتن بر روی شمشیری دولبه است. ای HSP همراه، به نظرتان توان تشخیص دروغ نعمت است یا نفرین؟ چه تاثیری رویتان میگذارد ؟
نویسنده: لاسی پارکر
مترجم: مینو پرنیانی