گفت :«گاهی فکر میکنم بیرون رفتن چقدر برایم سخت شده.
خانه برایم امنترین جاست؛ بهشتی که دلم نمیخواهد ترکَش کنم.
هزار بهانه پیدا میکنم برای ماندن:
دود و بوق ماشینها، آبپاشی پیادهروها، شلوغی مراکز خرید…
حتی فکر معاشرتهای سطحی و احوالپرسیهای سرسری خستهام میکند..»
اما ماجرای من فقط خانهنشینی نیست.
آدمهای همدل گرفتاریهای ریز و درشت دیگری هم دارند:
گاهی یک صحنه تلخ در خیابان کافیست تا اشکها بیخبر جاری شوند.
نور شدید یا صدای ناگهانی میتواند روز را خراب کند.
بعد از یک مهمانی کوچک، ساعتها یا حتی یک روز کامل زمان میخواهد تا دوباره انرژی بگیرند.
غم یا اضطراب دیگران را با خودشان به خانه میبرند.
وقتی کتاب راز بقای آدم همدل جودیت اورلوف را خواندم، آرام شدم.
او نوشته بود که بعضی همدلها ترجیح میدهند ارتباطهایشان را بیشتر در فضای آنلاین نگه دارند،
چون اینطور کمتر تنش و احساسات دیگران را جذب میکنند.
فهمیدم این روش ناسالم نیست.
این فقط راهی است برای نفس کشیدن.
یکی از رازهای بقای ما همدلها همین است.
💬 تجربهی شما چیست؟
خانه برای شما هم امنترین نقطه دنیا است؟ چه چیزهایی بیش از همه باعث میشود بیرون رفتن برایتان سخت باشد؟
مینو پرنیانی