مادر عزیزی که کودکی بسیار حساس داری ، مایلم بدانی که متوجه هستم و بدان که تنها نیستی. فرزندت وقتی از مدرسه میآید میبینی که پریشان است یا طرد شده . گرچه به نظر میرسد که هیچکس متوجه حال و روزی که میگذرانی نیست، ولی بدان که من متوجه هستم، چون من هم این روزها را از سر گذراندهام. بزرگ کردن کودکی که بسیار حساس است مثل نشستن بر صندلی جلویی ترن هوایی شهربازی و بالا و پایین شدنهایش است. من با تو روی صندلی جلویی نشستهام!
بزرگ کردن کودکی که حساس است، در دنیایی چنین غیر حساس کاری دشوار است. احساس گناه و تردیدی که داری بهنجار است. روزهایی هست که صبر و تحمل خود را از دست میدهی و احساس میکنی مادر خیلی بدی هستی. نمیدانی کاری که داری میکنی درست است یا نه؟ اصلاً لیاقت این کار را داری؟ مدام فکر میکنی روزگار فرزندانت چه خواهد شد؟ دوستی در مدرسه پیدا خواهند کرد که با هم غذا بخورند و بازی کنند؟ حقیقت این است که وقتی چنین سوالاتی میپرسی، خودش بیانگر این است که فرزندت از اینکه مادری چون تو دارد، خوشبخت است. همیشه احساس میکنی روی پوست تخم مرغ راه میروی، یعنی باید مراقب همه چیز باشی، و نمیدانی که چه چیز باعث شده چنین برونریزی داشته باشند. صدای خشک کن لباسشویی بلند بوده؟ میهمانی تولد زیاده شلوغ بوده؟ وقتی خشم و ترس خود را به شما ابراز میکند به این دلیل است که با شما از همه راحتتر است، میداند که شما مثل بقیه مردم دنیا قضاوتش نمیکنید.
میبینم که وقتی میخواهید کمکش کنید تا جورابش را پیدا کند یا نگران نوع غذایی که میخورد هستید و دچار وحشت میشوید، را درک میکنم. این را هم می دانم که شبها خواب آرامی ندارید چون فرزندتان کابوس میبیند و شما هم همراهش بیدار میشوید. متوجهم وقتی میبینید فرزندتان با ترس از شما جدا میشود، تا چه اندازه دلتان میلرزد. به نظر میرسد فقط شما می دانید که تا چه اندازه شجاع هستند، با اینکه همه چیز برایشان سنگین است، باز راهش را در دنیا میگشاید .
اندوهتان را میبینم وقتی که میبینید فرزندتان برای وارد شدن به دنیای همسالان چه چالشهای دارد، آن هم وقتی که بچهها بدون هیچگونه احتیاطی این طرف و آن طرف میدوند.
متوجه حسادتی هستم که دچارش میشوید وقتی که مادران را به همراه فرزندانشان در پارک، استخر یا تیم ورزشی میبینید. چطور فرزندانشان به راحتی با دیگران بر میخورند و مسابقه میدهند، در حالی که فرزند شما از ترس بر خود میلرزد. تنهاییتان که دیگر مادران متوجهش نمیشوند را درک میکنم.
میبینم وقتی را که میخواهند به شما راهکار ارائه دهند، و شما در دنیایی که روح و روان حساس فرزندتان را در هم میشکند، درصدد دفاع برمی آیید. خستگی ناپذیرانه تلاش میکنید تا به کارکنان مدرسه و معلمهایشان شیوه بهتر درک کردن فرزندتان را بیاموزید. می دانم که چقدر وقتی تلاشتان به ثمر مینشیند احساس راحتی میکنید و وقتی که گوشهایشان کر است، چه خشمی را احساس میکنید. متوجهم که چقدر با ترس فرزندتان از شکست دست و پنجه نرم میکنید و چه تلاشی میکنید تا یادشان دهید که کمال صرفاً یک اسطوره است.
در میانه این همه کشمکش شادیتان را نیز میبینم. زمانی که دنیا کودک حساستان را ناقص میبیند و شما آن را نقطه قوت میبینید.
میبینم زمانی که فرزندتان با کودکی ارتباط برقرار میکند و شما شاد میشوید و حس میکنید که چه دوستی خوبی از آب در خواهد آمد . میبینم که با غرور سرتان را بالا میگیرید وقتی که فرزندتان بالاخره کاری را انجام میدهد که بقیه مادران وقتی فرزندشان آن کار را انجام میدهد حتی به چشمشان نمیآید.
می دانم که چه خوشی به شما دست میدهد وقتی که میبینید فرزندتان شهامت انجام کاری را یافته که می دانید برایشان بسیار دشوار بوده است.
میبینید وقتی موفقیتی کسب میکنند، اعتماد به نفس ایشان افزایش مییابد و وقتی هنوز آمادگیش را نیافتهاند، به ایشان گوشزد میکنید که به وقتش توانایی آن را خواهند یافت.
با هر سال جدیدی که فرامی رسد، چالشها نیز متفاوت میشود. در رابطه با برخی میتوانید کمکشان کنید و در رابطه با برخی شخصاً باید با آن مواجه شوند. میدانند که عشق و حمایت شما همیشگی و پایدار است. آن هم در دنیایی که مدام در حال تغییر است .
آنجا که نمیتوانند حرف مناسبی بیابند، شما صدای ایشان میشوید، و هنگامی که نمیتوانند به قدر کافی از خود حمایت کنند شما قدرت خود را به کار میگیرید. وقتی همه هیجان خود را یکباره بیرون میریزند، مثل صخره میشوید. شما قادر به دیدن قدرت شجاعانه سکوت ایشان میشوید وقتی که هیچکس قادر به دیدن این اقتدار نیست.
خیلی دوست داشتنی هستید، بسندهاید. مادرید .
مینو پرنیانی