به هر رخداد آسیب رسانی که شما و سیستم عصبیتان را به شدت تحت فشار قرار داده و از واکنش سریع نشان دادن به آن ناتوان باشید، تروما گویند.
آیا این تعریف برای شما آشناست؟ وقتی میخواهید روزتان را آغاز کنید و ناگهان با اتفاقی غافلگیر میشوید، در یک لحظه بدنتان برانگیخته میشود و نمیتوانید درست فکر کنید، افکارتان پراکنده میشود و احساس سنگینی میکنید. احتمالاً احساس ترس یا شرم شما را در بر میگیرد. شاید بخواهید خشمتان را بروز دهید، پنهان شوید و یا به سادگی فرار کنید یا ممکن است احساس کنید درجایی گیر کردهاید مثل زمانهایی که نمیتوانید تصمیم بگیرید یا حتی حرکت کنید. اگر بخواهیم ببینیم چه چیزی موجب این واکنش شده، احتمالاً با رویدادی مواجه میشویم که در شما احساس ناامنی ایجاد میکند چه ازنظر جسمی و چه از نظر روحی. این همان چیزی است که روانشناسان آن را “محرک آسیب” مینامند. تروما یا آسیب روانی به هر رویداد استرس زایی میگویند که سیستم عصبیتان را برای پاسخ سریع تحت تأثیر قرار میدهد.
برخی از مشکلات من ناشی از تروما بوده است
من یک درمانگر هستم که هم با افراد بسیار حساس و هم با قربانیان آسیبهای روحی کار میکنم، اما تا زمانی که سیر درمانی خود را با استفاده از تکنیکی به نام EMDR شروع نکرده بودم، نمیدانستم که خودم آسیبهای روحی را تجربه کردهام. در آن زمان بود که متوجه شدم: برخی از واکنشهای عاطفی، اضطراب و شرم من فقط به یک فرد بسیار حساس (HSP) بودن و داشتن یک سیستم عصبی حساس مرتبط نبود. بلکه به آسیبهای روحی التیام نیافته نیز ارتباط داشت. وقتی فهمیدم که هوشیاری بیش از حد من ناشی آسیبهای روحی است – مانند بررسی محیط برای یافتن خطر – توانستم خود دوستداریام را بیشتر کنم و کاری برای بهتر شدن حالم انجام دهم.
بعد از ده سال، به حدی بهبود یافتهام که اضطرابم به حداقل رسیده است، و به ندرت واکنشهای عاطفی شدیدی دارم. من هنوز یک HSP هستم که احساسات و محیط خود را به طور عمیق پردازش میکنم، اما اکنون در دنیا و روابطم احساس امنیت میکنم.
تروما (آسیب روحی) دقیقاً چیست؟
وقتی به بیماری میگویم تروما را تجربه کرده است، اکثراً میگویند: «هرگز به آن فکر نمیکردم» یا «آنقدرها هم بد نبود – اسمش را تروما نمیگذارم». و من میفهمم. اکثر افراد، وقتی کلمه “تروما” را میشنوند، به یک بازمانده تجاوز جنسی فکر میکنند.
در حالی که افرادی که سناریوهای فوق را پشت سر گذاشتهاند، مطمئناً بازماندگان تروما هستند، تعریف تروما در واقع بسیار گستردهتر است: تروما هر رویداد استرس زایی است که سیستم عصبیتان را برای پاسخ سریع در لحظه تحت تأثیر قرار میدهد.
نشانههای رایج تروما
یکی از بهترین راهها برای شناخت اینکه آیا آسیب روحی دیدهاید یا خیر، بررسی نشانهها است. اگرچه نشانههای بسیاری برای تروما وجود دارد، و هرکسی تروما را به شکل متفاوتی تجربه میکند، در ادامه برخی از رایجترین نشانهها را که در مراجعانم مشاهده کردهام برایتان نوشتهام:
- علائم شناختی
- افکار مزاحم در خصوص رویداد
- کابوس
- اختلال در تمرکز
- نوسانات خلقی
- علائم رفتاری:
- اجتناب از فعالیتها یا مکانهایی که باعث یادآوری خاطرات میشوند
- انزوای اجتماعی
- عدم علاقه به فعالیتهای لذت بخش
- علائم فیزیکی:
- به راحتی شوکه شدن
- خستگی و فرسودگی
- بی خوابی
- تغییر در عادات غذا خوردن و خوابیدن
- احساس درد و تیرکشیدن در سراسر بدن
- علائم روانی:
- شرم (احساس ناکافی بودن و من خوب نیستم)
- انکار رخدادهای اتفاق افتاده
- تحریک پذیری
- همیشه مراقب خطر احتمالی بودن
- مسئولیت بیش از حد در قبال دیگران
- عصبانیت
- اضطراب
- حملات پانیک
- ترس شدید
- رفتارهای وسواسی و جبری
- دوری از احساسات و افراد دیگر
- بی حسی عاطفی
- افسردگی
چرا تروما مهم است؟
ممکن است بگویید، چرا باید آن را تروما بنامیم؟ تجربه بد تمام شده، پس چرا بر روی آن تمرکز میکنیم؟ هنوز، دلایل مهمی وجود دارد که ما باید تروما را به خاطر آنچه هست تشخیص دهیم:
- با تشخیص ندادن بیماری نمیتوانیم به درمان آن بپردازیم. اگر دستتان بشکند و آن را رگ به رگ شدن بنامید، هرگز استخوان شما ترمیم نمیشود. اگر شما بدانید که تروما را تجربه کردهاید، میتوانید از درمان ویژهای برای بهبود خود استفاده کنید.
- ما میتوانیم خودمان را درک کنیم. زمانی که متوجه میشویم واکنشهای ما مجموعهای از نشانهها است، میتوانیم مهربان بودن با خود را برای درک کلی یافتن نسبت به خودمان فرا بخوانیم، که این خود بخش مهم دیگری از شفا یافتن است.
- با بیان نکردن آسیبها، آسیب بیشتری میبینیم. زمانی که متوجه میشویم تجربههای گذشته هنوز بر ما تأثیر میگذارد، میتوانیم درباره آن با افراد معتمد (یا یک درمانگر و مشاور) صحبت کنیم. این آغازی برای شفا یافتن است.
آیا افراد بسیار حساس بیشتر در معرض تروما هستند؟
در یک کلام بله. به عنوان افراد بسیار حساس، سیستم عصبی ما نسبت به افراد غیر HSP دقیقتر تنظیم شده است. این بدان معناست که ما به همه محرکها، از جمله تجربیات آسیبزا، به شیوهای قویتر پاسخ میدهیم.
زمانی که تجربیات مثبتی داریم، به طور بالقوه از این موهبت برخورداریم که هیجان و شادی بیشتری نسبت به افراد غیر HSP تجربه کنیم. اگر به اندازه کافی خوش شانس باشیم که خانواده، جامعه یا محیط کاری حمایت کننده و مثبتی داشته باشیم، بیشتر از دیگران شکوفا خواهیم شد. محققین این مفهوم را «حساسیت متفاوت» مینامند.
برعکس، وقتی افراد حساس تجربه منفی دارند، ممکن است نسبت به افراد غیر HSP احساس ترس و آسیب عمیقتری را تجربه کنیم. و اگر در محیطی بدون حمایت بزرگ شده باشیم، به احتمال زیاد زخمهای ناشی از آسیبها را تحمل خواهیم کرد. بنابراین، به دلیل این حساسیت نسبت به محیط خود، بیشتر در معرض آسیب دیدن از تجربیات خود هستیم.
تنها کسی که میتواند بگوید که آیا چیزی برایش آسیب زا بوده است یا نه. خود شمایید.
وقتی تروما را به هر رویداد استرس زایی که سیستم عصبیتان را برای پاسخ سریع تحت تأثیر قرار میدهد تعریف میکنیم، میتوانیم قلدری، انتقاد مکرر یا علنی، یا احساس طرد شدن مزمن یا رها شدن توسط یک مراقب را رویداد آسیب زا ببینیم. نمونههای دیگری از چیزهایی که میتوانند به عنوان تروما تجربه شوند عبارتاند از:
- صدمات غیر تهدید کننده زندگی
- سوء استفاده عاطفی
- مرگ یک حیوان خانگی
- آزار و اذیت
- از دست دادن هر رابطه مهم
همچنین، نکته مهم دیگر این است که دوره تروما چه مدت ادامه داشته است. اگر چیزی ناراحت کننده بارها و بارها اتفاق بیفتد (مانند یک بیماری مزمن، نادیده گرفتن، آزار روانی)، اغلب در دسته تروما دسته بندی میشوند.
توجه به این نکته مهم است که فقط شما میتوانید بگویید که آیا چیزی برای شما آسیب زا بوده است یا خیر. از آنجایی که تجربیات ما با ژنتیک، سیستم عصبی و تجربیات قبلی زندگی در تعامل است، آنچه برای یک فرد آسیب زاست ممکن است برای دیگری آسیب زا نباشد.
من از “فقط دانستن و اقدام نکردن” خسته شده بودم
در برخی موارد، از احساس “برانگیخته شدن”، ناکام شدن، و مضطرب شدن خسته بودم. آسیب روحی من مانع سرزندگی و جنب و جوش من شد و با انتظار اتفاقهای بد زندگی کردم. با اینکه بیان آسیب روحی در روان درمانی میتواند شبیه کندن زخمهای قدیمی باشد، اما من میدانستم که دفن کردن درد نیز کارساز نیست.
با وجود اینکه درمانگر هستم، برای اقدام به درمان خودم نیاز به شجاعت و پشتکار داشتم و چند سال طول کشید تا شاهد تغییرات اساسی باشم. با این حال، بهتدریج، کمتر واکنش نشان میدادم. هنوز زندگی را به شدت تجربه میکنم (هنوز یک HSP هستم)، اما اکنون اضطراب «آزاد شناور» کمتری دارم. کمتر برانگیخته میشوم، و وقتی برانگیخته میشوم، یاد گرفتهام که قبل از واکنش، زمانی را برای نفس کشیدن و فکر کردن بگذارم.
و اکنون، در کار با افراد حساسی که تروما را تجربه کردهاند، تخصص دارم. من این کار را انجام میدهم زیرا لمس کردهام که درمان زمانی امکانپذیر است که از کمک مناسب استفاده کنیم. شما مجبور نیستید “آن را فرو بخورید” و با چیزهای سختی که پشت سر گذاشتهاید زندگی کنید. درمان تروما به معنای دسترسی به آسیبی است که بدن شما آن را در درون خود نگه داشته است و آن را به گونهای التیام دهید که آسیب مجدد به شما وارد نشود.
چگونه میتوانید شفا را شروع کنید
آیا برای شروع درمان تروما آمادهاید؟ اولین قدم یک اقدام ساده اما عمیق است: تشخیص دهید که آیا آسیبی دیدهاید؟ مهمتر از همه اینکه، بدانید این تقصیر شما نبوده، شما تنها نیستید و کمکی برای شما وجود دارد.
سپس، من مراحل زیر را توصیه میکنم:
- به دنبال یک درمانگر باتجربه باشید.
- مراقبه کنید.
- شفقت به خود را تمرین کنید. درمان تروما یک کار دلهرهآور است، بنابراین باید با عشق به خود به آن نزدیک شوید.
- روابط ایمن ایجاد کنید. با افرادی ارتباط برقرار کنید که با مهربانی به شما پاسخ میدهند و ذات حساس شما را میپذیرند.
مقاله را دوباره بخوانید. نفس عمیق بکشید، امید به شفا برایتان وجود دارد.
نویسنده: بروک نیلسون لمفت
مترجم: آناهیتا فرهمند