زمانی کسی گفت، همه ما تا اندازهای ریاکاری سالم داریم. همین موضوع را میتوان درباره خودشیفتگی نیز عنوان کرد. یعنی اینکه بسیاری از ما قادریم نمایشی عمل کنیم، نسبت به دیگران همدلی نداشته باشیم و خواهان قدرت و کنترل گری باشیم.
به هرحال، خودشیفتگی بیمارگونه اساساً به منزله فقدان هرگونه همدلی نسبت به دیگران، و تمایل به قدرت و کنترل به قیمت رنج دادن دیگران است.
تاکنون کارتون برج راپونزل را دیدهاید؟ جدا توصیه میکنم آن را ببینید. نمونهای عالی از آنچه روانشناسان آن را خودشیفتگی مینامند.
اگر فیلم را دیده باشید، یادتان هست که دختری به نام راپونزل که دختر یک پادشاه و ملکه مهربان است، توسط زنی به نام گارتل دزدیده میشود. والدین اصلی وی هیچوقت امید خود را در یافتنش از دست ندادند. گارتل در جوانی زیبا بود، ولی حالا خودشیفتهای ست که در حال پیر شدن است و با استفاده از زیبایی و بلندی موهای شفابخش راپونزل اکسیر جوانی برای خود میسازد. گوتل نمادی ست از نیرنگ، سواستفاده و حتی خشونت خودشیفته وار. در کارتون نشان داده میشود که سطوح بدرفتاری، با بالارفتن قربانی از برج افزایش مییابد.
اولین طبقه از برج، بیانگر خودشیفتگی انفعالی ست. هیچگونه انگیزه تند و یا شیطنت آوری برای آزار دیگران وجود ندارد. صرفاً آدمهایی هستند که مشغله ذهنی، مکالمات و رفتارشان حول محور خودشان میچرخد. خبر خوب درباره این گونه از خود شیفتگان این است که دنیایشان معطوف به خودشان است و به طبقات بالاتر سرک نمیکشند. عموماً هنوز توان برقراری ارتباط را دارند. جذابیت زیبای معطوف به خود راپونزل به خوبی در حالت انفعالی وی نشان داده میشود. اعتماد بنفس دارد، جرات ورز است و نسبت به خود همدلی دارد. تاثیرش بر روی عاشق وی به این گونه است که عاشق میتواند خود را به خاطر او قربانی کند.
طبقه دوم
طبقه دوم در برج خودشیفتگی مختص پرخاشگران انفعالی است. بر اساس نظر ناتان گرنو “مامان گوتل نمیتواند بدجنس باشد و ناچارا پرخاشگر انفعالی ست…. چون اگر پرخاشگری فعال نشان دهد، و خشونت به خرج دهد، آنوقت راپونزل بی عرضه و ستم دیده میشود، و اعتماد بنفس خود را از دست میدهد” در واقع گوتل در هجده سال اول زندگی راپونزل، با او پرخاشگری انفعالی دارد. نمیخواهد راپونزل که حیاتش به موهای او وابسته است را خیلی ناراحت کند تا جوانی خودش از دست نرود.
شهیدا عربی در کتاب خود” کابوس خودشیفتهها شدن ” این نوع از بمباران عشق را مرحله ایده آل سازی تصویر کمال مطلوب میخواند. خودشیفتهها با استفاده از این مرحله، برای اغوا کردن و کشاندن قربانیان خود به بالای برج استفاده میکنند تا بتوانند از نظر روانی کنترلشان کنند. خوشبختانه، در رابطه با راپونزل به دلیل ژن خوبی که داشت و ایده آل سازی عمدتاً مثبت گوتل از وی، از نظر عاطفی قهرمانی سالم محسوب میشود و هم شخصیت و هم از نظر اخلاقی سالم است. در بیشتر داستان ردپای رفتارهای پرخاشگری انفعالی گوتل را میبینیم. “راپونزل داری چاق میشیها… اوه داشتم شوخی میکردم، خیلی هم منو جدی نگیر.” این را میگوید و قاه قاه میخندد. گوتل که مثلاً مادر راپونزل است، از روش چراغ گازی (gaslighting) جهت نیرنگ زدن استفاده میکند. که برگرفته از نمایشی ست مربوط به سالهای ۱۹۴۰ که در آن مردی با استفاده از همین روش، زنش را فریب داده و مورد آزار روانی قرار میدهد. گوتل میخواهد به این روشها او را در برج خود نگه دارد، بالاخره هرچه باشد ” مادر بهتر میداند.”
خب اگر گفتید طبقه سوم کجاست؟ راه به جهنم میبرد.
خودشیفتههای پرخاشگر در طبقه سوم به سر میبرند. این گونه افراد با دیگران از نظر کلامی و چه عاطفی و گاهی جسمانی بدرفتاری میکنند. میتوان آنان را “مشت زنان” نامید. نمیدانید کی دچار این برخورد میشوید، ولی می دانید که رخ خواهد داد. ترس عاملی ست که باعث میشود تحت کنترل و اختیار خودشیفتههای پرخاشگر طبقه سوم در آیید. انگار که مجبور شوید روی پوست تخم مرغ راه بروید (میسون و کریگر ۲۰۱۰) زمانی که راپونزل از مادرش میخواهد تا به وی اجازه دهد که از برج بیرون برود، واکنش پرخاشگرانه مادرش را میبینید.
گوتل جواب میدهد، “دیگه هیچوقت از من چنین درخواستی نداشته باش.” راپونزل پاسخ میدهد، “بله مادر.” عبارتی که گوتل به کار میبرد، نقطه آغازین بی ارزش سازی است. (عربی ۲۰۱۶). در رابطه با راپونزل این مرحله کوتاه مدت است. چون هم راپونزل اعتماد بنفس دارد و هم گوتل به حیات بخشی گیسوان راپونزل وابسته است. همینها به داد راپونزل میرسد.
اکثر خودشیفتههای پرخاشگر، هدفشان این است که با بدرفتاری در اکثر مواقع هدف خود را بی ارزش کنند و هر از گاهی هم به وی توجه و مهری کنند و این گونه باعث شوند “ارتباط” ادامه یابد. در واقع در روابط کودک _والدین، ازدواج و موقعیتهای کاری، مرحله بی ارزش سازی میتواند سالها ادامه یابد. برخی از کسانی که آماج واقع میشوند، شهامت فرار از برج را پیدا میکنند، ولی از طرفی هم ممکن است “خورده شوند”. مثل جاروبرقی که هورت میکشد. اگر که خودشیفته احساس کند که آنان قصد فرار دارند.
ممکن است قربانی مثل “سنگ ” شود. خودشیفته تلاش میکند تا توجه قربانی را به خود جلب کند و اگر نتوانست، ممکن است بعد از مدتی احساس کند که دیگر قربانی به کارش نمیآید. پشت حالت سنگ شدن، احساساتی چون اضطراب، افسردگی و حتی حس خودکشی پنهان است.
طبقات و مراحل چهارم و پنج هم در رابطه با خودشیفتههای شدید و خودشیفتههای سریالی است. فقط به خاطر داشته باشید که ممکن است در طبقات اول و دوم و سوم به وضعیت سالم و جالبی برسیم، آن هم اینکه ” بی فایده است.”
نویسنده: دیوید استروبلر
مترجم: مینو پرنیانی